#طنز_جبهه『°•.≼😂≽.•°』
رفــیــقــم مــیــگــفــت لــب مــرز یــہ داعــشــے رو دســتــگــیــر ڪردیــمــ...
داعــشــےگــفــتــہ تــا ســاعــتــ11 مــن رو بــڪشــیــد تــا نــهار رو بــا رســول خــدا و اصــحــابــش بــخــورمــ😌
ایــنــام لــج ڪردن ســاعــتــ2 ڪشــتــنــش گــفــتــن حــالــا بــرو ظــرفــاشــون روبــشــور😂😂
@Revayate_ravi
🌺 گُردان به تو مینازد 🌺
#شهیدمدافعحرمقدیرسرلک
#قسمتدوم
🌀عبدالحسین شناسنامهی #قدیر رو گرفت ولی نمیدونست چه حکمتی هست که داخل شناسنامه غدیر رو با ق نوشتن🧐
🌀 بعد از #قدیر ، داوود👶 به دنیا اومد و عبدالحسین با سه بچه رفت سربازی
دورهی جنگ بود و عبدالحسین تو جبهه هم صافکاری ماشینهای اعزامیوداغون رو انجام میداد.
🌀 #قدیر کوچیکتر که بود خیلی بازیگوش بود ولی در عین حال بسیار مودب😊 بود.
بیشتردعواهاش تو مدرسه سر این بود که بچهها حرف زشت😠 میزدنند.
به پدرش رفته بود.در تمام این سالها عبدالحسین حتی یکبار هم نشد به بچههاش بگه #بیتربیت🙃
🌀 #قدیر علاقهی خاصی به موشکبازی🚀 داشت و همیشه در حال موشک درست کردن بود برای همین از دفتر صدبرگش فقط چندتا برگ سفید میموند.
🌀 سال۷۰ دوقلوهاشون (پیمان و مرجان )👶👶 به دنیا اومدن
حالا دیگه یه خونوادهی هفت نفره شده بودن.
🌀 #قدیر ۸ سال بیشتر نداشت که طرح هیات رو با کمک برادرش داوود ریخت و با چادر مشکی مادرش خیمهی #حضرتعلیاصغر (علیهالسلام)💚 رو بنا کرد.
داوود مداحی میکرد و #قدیر خودش جلوی خیمه میایستاد و کفشها رو جفت میکرد.
🌀 بارها شدهبود وسط بازی فوتبال⚽️ #قدیر غیبش میزد ، میرفت و به خانمهای مُسنی که دستشون بار بود کمک میکرد.
همه میگفتن: ( #قدیر خیلی بزن بهادره)💪
ولی تو کوچشون کسی جرات نداشت از ترس #قدیر حرف زشت بزنه!!!
@Revayate_ravi
🌀 رفتوآمدش به مسجد باعث شدهبود خیلی باهوشتر از بچههوی همسن و سال خودش باشه
بچهها کمکم بزرگ شدن و هیات هم بزرگتر
🌀 #قدیر میگفت: با هر ترفندی که شده باید پای بچهها رو کشوند به مسجد و هیات
هرچی میخوان براشون بخرین
مثلا : طبل و سنج و زنجیر ، فقط کاری کنین که هیاتی بشن
با همین کارهاش خیلی از بچههای شَّر محله رو هیاتی کرده بود.
🌀 ۱۴ سال بیشتر نداشت که وارد بسیج شد. سال ۷۹ رفت راهیاننور
دقیقا همون سالی که #حضرتآقا تشریف آوردن به منطقه
@Revayate_ravi
☆∞🦋∞☆
#تلنگـــــر 🔔
#استــــاد_پنآهیـــان...:
استغــفار ڪـن؛
غـماز #دلتـــــ میره
اگـر استغفارڪـردے و
غـماز دِلتـــــ نرفتـــــ...
یعنـے دارے خالـے
بندے میڪنـے‼️
بگـرد گناهـتو پیداڪـن
و #اعترافـــــ ڪُـن بهش...
اینـہرازِ موفقیتـــــ و
آرامـــش...
@Revayate_ravi
کتاب #شهید_نوید روایت زندگی پر از خیر و برکتی است که۱۶ تیر سال ۱۳۶۵ در محله ی تهران پارس تهران، آغاز می شود و صحنه ی آخرش، در دل صحرای بوکمال #سوریه، رقم می خورد. همان طور که خود شهید نوید آرزو کرده بود. همان طور #بی_سر، همان طور بی سامان. در کتاب شهید نوید، مجموعه ای از روایت ها، از زبان خانواده، دوست و همسر شهید نوید، دست در دست هم گذاشته اند تا آرزوهای جوان هم نسل و هم روزگار خودمان را بهتر بشناسیم.
#شهید_نوید_صفری
🛑قیمت. ۳۵۰۰۰تومان
🛑باتخفیف. ۳۲۰۰۰تومان
@ketab_hesan سفارش
@Revayate_ravi
🌺 گُردان به تو مینازد 🌺
#شهیدمدافعحرمقدیرسرلک
#قسمتسوم
🌀 اون سفر راهیاننور برای #قدیر پر از عنایات ویژه شد.
توی فکه #قدیر تا پیاده شد چشمش افتاد به تابلوی ورودی یادمان《فَخلَع نعلیک اِنک بالواد مُقدس طُوی》
🌀 توی فکه خیلی اتفاقی یکی از دوستانش رو دید که توی تفحص بود ، گفت: یه #شهیدگمنام🥀 پیدا کردیم
اگه دوست دارین ببرمتون زیارت!!!!!
🌀 وارد یه کانکس شدن و دوست #قدیر یه سجاده پهن کرد و استخونهای مطهر شهیدی که کفنپیچ🥀 بود رو روی اون سجاده گذاشت و گفت:
شماها میهمان ویژهی این شهید هستین
اختصاصی شماها رو دعوت کرده
التماسدعا گفت🙏 و از کانکس خارج شد.
🌀 صدای هقهقشان بلند شد.
#قدیر از جیبش زیارتعاشورا رو درآورد و شروع کرد به زمزمه کردن
هر جا میرفتن زیارتعاشورا تو جیبش بود.
بچهها میگفتن: 《 #قدیر همیشه مجهزه》✌️
🌀 دوستشون بعد از نیمساعت برگشت و گفت: چیه !!! فکر نمیکردین ، شهدا اینجوری براتون سنگ تمام بگذارن
دو تا تیکه کفن شهید رو برداشت و گذاشت کف دستشون و گفت: اینم تبرکی کفن شهید🥀
بچهها تشکر کردن و رفتن.
🌀 دلشون آروم گرفته بود
انگار از سفر آسمون برگشته بودن.
باهم قرار گذاشتن یادگاری کفن شهید رو بگذارند لای جانمازشون و از این موضوع به کسی چیزی نگن تا حسرتی برای دوستان ایجاد نشه.
@Revayate_ravi