انجمن راویان شهرستان بهشهر
#شهیدمحسنحججی
#قسمتچهارم(بخشدوم)
از زبان #دایی_همسر_شهید.
عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانهمان. گوشه اتاق پذیرایی #مجسمه_یک_زن گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️
بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد.
اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉✌🏻
گفتم:" مثلاً چی؟"
گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. "
با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی مدل مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود.
نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی #عکس_شهید روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره میبیند مون."😌😇
حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این #شهید_کاظمی را نداریم."
گفت: "خودم برات میارم. "😉✌🏻
نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬
الان که #محسن نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی.
#یادگاری محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار #گناه کردن واقعا سخت است😢😔👌🏻
•••••••••••••
یک بار با هم رفتیم اصفهان درس #اخلاق #آیت_الله_ناصری. آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍
از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. 🤩 جمعه ها که می رفتیم سر #قبر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم.
توی جلسات دفترچه اش را در میآورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را مینوشت. از همان موقع بود که #خودسازی بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ #مستحبات.
یادم هست آن سال ماه شعبان همه #روزه هایش را گرفت😮💪🏻
••••••••••••••
چند وقتی توی مغازه پیشم کار میکرد. موقع #اذان مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت.
می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری."
محلی نمیگذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."😌👌🏻
می رفت من می ماندم و مشتری ها و…
#عیدغدیر خم که رفته بودیم برای #عقدش، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون."
به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود☹️
#ادامهدارد......
@Revayate_ravi
#معلم_شهید محمد مهدی فرقانی از بهشهر
تاریخ شهادت:۶۵/۱۰/۲۲
محل شهادت:شلمچه
گلزار شهید:بهشت فاطمه
#شهید محمد مهدی فرقانی به اصرار مادرش قبول کرد ازدواج کند ، ولی گفت:به یک شرط
که همسرم مانع جبهه رفتن من نشود
عقد کرد و فردای آن روز به جبهه رفت و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید
#شهید محمد مهدی فرقانی معروف به حنظله شهدای بهشهر
#هفته_معلم
@Revayate_ravi
39.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐دیوان عاشقی
🎥روایت زندگی شهید مدافع حرم حاج رحیم کابلی
#سالروز_شهادت
#خانطومان
#صلوات
@Revayate_ravi
سلام✋
بلباسی هستم
امشب هم ، مثل شبهای قبل آماده آید شروع کنیم😊
یا علی✌️
@Revayate_ravi
🌺همسر شهید بلباسی اینطور نقل می کنه:
🌺عید ۹۵ هر طوری که بود دل رو به دریا زدم و با هر سختی که بود رفتم اردوگاه خرمشهر
🌺همیشه یه بقچه گلایه و بغض داشتم ولی تا #محمد رو می دیدم، خستگی از تنم در می رفت و همه چیز یادم می رفت
🌺#محمد خانه سرایداری اردوگاه رو برامون خالی کرده بود
خیلی کم بهمون سر میزد ، اگر هم میومد میگفت:#محبوبه میشه بچه ها رو ساکت کنی من ده دقیقه بخوابم
🌺 به بیسیم و تلفن هایش جواب میدادم تا چند دقیقه ای بخوابد
آفتاب صورتش را سوزانده بود
زیر چشمش گود افتاده بود
@Revayate_ravi
🌺هر شب تو حیاط اردوگاه برنامه بود
روی کنده های درخت نخل می نشستیم
🌺اون شب کلیپی رو از شهید خانزاده که از شهدای مدافع حرم جویبار بود پخش کردن
احساس کردم کسی کنارم نشسته
#محمد بود
گفت: دعا کن سال بعد عکس من روی این پرده باشه
🌺خندیدم و گفتم :تو لیاقت شهادت داری ولی من لیاقت همسر شهید رو ندارم
گفت:تو کاری به این کارها نداشته باش ، تو دعا کن🙏
🌺وقتی رفت منقلب شدم
گفتم : خدایا من نمیدونم اینا چیکار کردن ، شدن همسر شهید
اما
یه وقتایی تو بازار ، جنس خوب و بد رو با هم میخرن
🌺من بدم و گناهکار....قبول!!
ولی تو بزرگی و بخشنده !!
منو به خاطر #محمد با این خوب ها درهم بخر
@Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
📚 #سه_دقیقه_در_قیامت
#یا_زهرا
#بخش_اول
📌خیلی سخت بود.حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه را حساب میکردند. روزهایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی با دقت بررسی میکردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه؟ خدا را شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی کنیم یعنی باز خواستی ندارد و میتوانی به راحتی از این دوسال بگذری. در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی از آشنایان را می دیدم ،بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند! می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم.
📘 عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید راهی برزخ میشدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند! چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم. جوانی که پشت میز بود گفت برای بسیاری از همکاران و دوستانت، شهادت را نوشتند،به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه، توفیق شهادت را از بین نبرند. به جوان پشت میز اشاره کردم و گفتم چکار میتوانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم. او هم اشاره کرد و گفت در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست.همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم. عجیب این که افراد بسیاری که آنها را می شناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند! من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود!
📕خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند.حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد. مسئولانی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس میکردند. بعد سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد. مثلاً در مورد امام عصر (عج )زمان ظهور پرسیدم. ایشان گفت باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود. اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان (عج )را نمی خواهند. اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند. بعد مثالی زد و گفت مدتی پیش مسابقه فوتبال بود. بسیاری از مردم، در مکان های مقدس امام زمان( عج) را برای نتیجه این بازی قسم می دادند.
📗 من از نشانه های ظهور سوال کردم. از این که اسرائیل و آمریکا مشغول دست چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنان همکاری می کنند و... جوان پشت میز لبخندی زد و گفت نگران نباش. این ها کفی بر روی آب هستند نیست و نابود می شوند. شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید. مگر به آیه ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده ای:«ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین» در این آیه خداوند متعال می فرماید:( سست نشوید و غمگین نباشید شما اگر ایمان داشته باشید برترین گروه انسان ها هستید.
نثار #شهداء🌹صلوات💐💐💐
@Revayate_ravi