eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن راویان شهرستان بهشهر
قسمت دوم. برا بعضی از کارها باید دلی داشته باشی به وسعت باید آرامشی داشته باشی به زلالی نباید بترسی نباید خسته بشی💪 باید ریسک کرد و رفت جلو حضور ما تو ساحل یه کاری بود که واقعا نیاز داشت محکم قدم برداریم اما اینبار قدمی از جنس قدمهای روی ماسه های ...💧 با دوستان طلبه آرام آرام قدم میزدیم که با اولین مشتری های دریایی رو در رو شدیم نگاه اونا به ما یه نگاه تعجب برانگیز! و نگاه ما به اونا یه نگاه جذب انگیز! لبخند زدیم و مستقیم رفتیم سمتشون😊 جواد گفت بچه ها به همه سلام کنیم و دست بدیم گفتیم باشه حله👌 که ناگهان صدایی بلند شد گفت: به به حاج آقا تقبل الله.😉 شما کجا اینجا کجا حاجی. رفیقش هم تو ادامه گفت: حاجی شما هم آره؟😎 و رفیق سوم گفت: حاجی بفرما بریم ..😁 تو گوش یکی از دوستاشون هم هنزفری بود و تو حال و هوای خودش داشت آهنگ گوش میکرد و خلاصه مثل رفقاش اظهار لطفی به ما نداشت یهو دیدیم حامد امامی نژاد رفت سمت همین پسره بدون اینکه چیزی بگه گوشی هدفون و از گوشش در آورد و گذاشت گوشش..🎧 رفقاش گفتند حاجی مجااازه حامد بعد چند ثانیه گوش کردن گوشی رو از گوشش در آورد و گفت به به عجب صدای خوبی داره.. قشنگ میخونه.. خواننده اش کیه؟ گفت حاجی گوشت قشنگ میشنوه خواننده مورد نظر بهنام جونه.. کاش که ...اونی که کرده.. حاجی دعا کن برگرده... حامد: کی برگرده حاجی نفسم ...گذاشت رفت..😕 گفت برمیگرده خلاصه یه پنج دقیقه ای کنارشون ایستادیم و یه گپ و گفت ساده و سلام و احوال پرسی باهاشون داشتیم.. اینکه از کدوم استان هستند و چند روزه اومدن مازندران و. جواد رو کرد بهشون گفت اسم سگتون چیه..🐶 گفت حاجی قابل شما رو نداره اون پاکوتاهه اسمش هست اون پا بلنده اسمش هست ولی حاجی خیالت تخت .اینا رو هر روز میبریم حموم میشوریم پاک پاک ان... تازه کارت شناسایی هم دارند🙃 رو کردم بهش گفت عههه چه جالب گفت اره سید اینا اوکی ان خلاصه بعد چند دقیقه گپ و گفت گفتیم مزاحم نمیشیم بفرمائید خوش بگذره اونا رفتند اون ور ما هم رفتیم این ور... پ ن : ممکنه سوال کنید بهشون حکم شرعی داشتن سگ و بهشون نگفتید؟همین طوری گذاشتید رفتید هیچی هم نگفتید؟ پاسخ: منتظر قسمت های بعد باشید تا جواب سوالتون رو ببینید
🔸بعضی از موضوعات همیشه دغدغه ذهنی من و دوستانم بوده اینکه واقعا تو این دنیای جدید روش و قالب جدید تبلیغی چی باید باشه؟ اصلا قبول داریم که باید سبک و شیوه جدیدی رو تو مسائل تبلیغی و فرهنگی ایجاد کنیم یا نه؟!! 🌹اینکه باید متناسب با ذائقه مردم در جدید شیوه جدیدی ارائه کنیم یا نه؟ باید حرف جدید بزنیم یا نه؟ ((هین سخن بگو تا دو جهان تازه شود)) به همین این چیزا فکر میکردم و در حال قدم زدن تو ساحل بودم با رفقا که متوجه نگاه مردم به خودمون شدیم تقریبا همه کسانی که تو ساحل نشسته بودند (چند هزار نفر) زیر چشمی و رو چشمی به ما نگاه می کردند👁 یکی با دست ما رو نشون میداد یکی زیر لب میگفت عه..چه خبره..باز چی شده ؟؟🤭 چرا طلبه ها اومدن دریا؟😦 یکی میگفت حتما امر به معروف اند و هر کسی از ظن خود احتمالاتی از حضور چند طلبه جوان در ساحل میداد که ناگهان دیدیم چندتا از کسبه ساحل دارن میان سمت ما گفتیم خب حتما ما رو میشناسن میخوان بیان سمت ما و احوال پرسی کنند😇 یکی از رفقا گفت بچه ها صبر کنید دارن میان سمت ما دو سه نفر بودن کلاه آفتابی به سر🤠 عینک دودی به چشم 😎 با چهره های نسبتا در آفتاب سوخته با صدای بلند گفتند حاج آقا وایستید یه لحظه.. هر چه که نزدیک میشدند تصور اول ما در حال تغییر بود اخه ما فکر میکردیم اینا برا سلام و احوال پرسی دارند میان اما پیش بینی ما درست نبود ☹️ احوال پرسی که نکردند هیچ... حرفهایی زدند که ما فقط هاج و واج به هم نگاه کردیم و چند دقیقه ای استپ زدیم و بازم رفتیم تو فکر.🤔 ادامه دارد... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت زینب سلام الله علیها سردار جنگ نرم 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت4⃣1⃣❤️ به‌روایت‌📖(برادر شهید) در تشییع او از همه جا آمده بودند.از تمام مازندران بلکه بگویم از تمام ایران. در هنگام نماز بر پیکر او جمعیت یکپارچه گریه بود و ناله ، از مسجد جامع تا گلزار شهدا مملو از جمعیت عشاق بود. طول جمعیت به کیلومتر ها می رسید. بعضی ها به خصوصیات آقا سید آگاهانه اشاره می کردند؛مثلا؛ مداح بود،برخورد خوبی داشت،جانباز بود و... اما احساس می کردم که همه به طوری فطری آقا سید را دوست دارند؛یعنی چیزی ورای این ها در وجود سید احساس می کردند. همیشه همین محبوبیت سید،عاملی میشد برای سعادت بقیه. خداوند خواست به بنده خالص خودش عزت دهد و او را عزیز کند؛زیرا فرمودند:《 اگر یک قدم برای رضای من بردارید،من چندین برابر جبران می کنم.》 🌿🌸🌿 نوروز ۱۳۸۸ بود.توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. یکی از روحانیون به من گفت:《 من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق میگیره چون بچه دار نمیشه بگو آبروی خانواده شهید در خطره.》 من هم بعد سفر به سراغ مزار سید رفتم و زیارت عاشورا خواندم و همین مطلب را گفتم. نوروز سال ۱۳۸۹ همان روحانی با من تماس گرفت آدرس قبر سید را پرسید.و گفت با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم برویم سر مزار سید. سید به یکی از دوستانش گفته بود:《هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید عاشورا بخوانید.سه بار در اول و آخر نام مادرم حضرت زهرا(س) را ببرید.》 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 مادر همیشه می گفت:《مجتبی خیلی به ما درس داد.ما را با اسلام ناب آشنا کرد.》 بعد از شهادت مجتبی وظیفه مادر سنگین تر شده بود!عصرهای پنج شنبه و جمعه به سر مزار سید مجتبی می رفت و آنجا می ماند. بسیار از خانم ها بودند که تازه با شخصیت سید مجتبی آشنا شده بودند و از مادر در خواست می کردند تا برایشان از خاطرات مجتبی بگوید. بارها دیده بودم که دخترانی که تقریبا بدحجاب بودند می آمدند و می‌گفتند:برای عرض تشکر آمده ام .حاجتی داشته ایم این سید عزیز را به حق جده اش قسم دادیم و حاجت روا شدیم و... در این مواقع مادر ابتدا خاطراتی از مجتبی تعریف می کرد.اینکه مجتبی همیشه بنده واقعی خدا بود.بعد می گفت:"دختر عزیزم،خدا شما را حفظ کند،مجتبی از اینکه شما اینگونه باشی ناراحت می شود." بعد خیلی مودبانه در مورد اهمیت حجاب و اینکه چرا حجاب مورد تاکید اسلام است صحبت می کرد. دختران زیادی بودند که با حرف های مادر،مسیر زندگی آنهاتغییر کرد. سال ۸۵ ناراحتی قلبی مادر شدیدتر شد.قرار شد او را عمل کنند. کل خانواده ناراحت بودیم . اما او نشاط درونی عمیقی داشت! قبل از رفتن به بیمارستان گفت:"من عازم سفر هستم.دیگر تمایل به ماندن ندارم! مجتبی را دیده ام.جایگاه آخرتی مرا نشان داده و گفته که من با شما هستم." 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از علی محمودوند به روایت همرزم شهید 🔻روز سوم بهمن ماه بود علی از استراحتگاه که خارج شد، نگاهی به آسمان انداخت، و گفت: 🌟«تو به من قول دادی،‌ تو ده روز دیگر فرصت داری، به قولی که به من دادی عمل کنی وگرنه می‌روم و دیگه پشت سرم را نگاه نمی‌کنم» 🔸پای مصنوعی‌اش شکسته بود، با خنده کمی لی‌لی‌ رفت و به ما گفت:«این پا روی مین رفتن داره» بالاخره یوم‌الله ۲۲ بهمن ماه از راه رسید علی به میدان مین رفت، و حدود ۶۲ الی ۶۳ مین را پیدا کرد. 🔸من نیز کنارش بودم،‌ به آخرین مین که رسیدیم، کسی مرا صدا زد. حدود ۷ متر از علی دور شدم،‌ ناگهان صدای انفجاری مهیب در دشت پیچید، به طرف محمودوند دویدم، ‌او با پیکری خونین روی زمین افتاده بودم باورم نمی‌شد اما خدا هیچ‌گاه خلف وعده نمی‌کند. 🔶حسین شریفی‌نیا با شنیدن خبر شهادت او به سراغ مهر متبرک حاجی رفت، بهترین یادگاری از علی مهری که خاک پیکر ۱۰۰ شهید را با خود به همراه داشت، حالا هربار که سر بر سجده می‌گذارد، عطر حضور او را میان سجاده‌اش احساس می‌کند. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهدی و مسیح باهم باز خواهند گشت... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا