#خاطرات_ساحل
قسمت چهارم...
🔻یکی از موارد مهمی که نیازه خصوصا ما طلبه ها تو تبلیغ بدونیم و استفاده کنیم اینه که #ذائقه مردم و بشناسیم
بدونیم قراره برا چه مخاطبی صحبت کنیم
تو کدوم موقعیت مکانی قراره تبلیغ کنیم
و تو اون موقعیت چه حرفی و با چه روش و قالبی باید بزنیم
که اگر اینو ندونیم قطعا جواب نخواهیم گرفت
🔸مثلا من اگه مطالبی که برا عموم مردم میگم برا دانشگاهی ها هم بگم خب این قطعا اشتباهه
همون حرفهایی که تو #مدارس پسرانه میزنم تو مدارس دخترانه هم بگم
قطعا فرق دارن و جواب نمی گیرم
مطالبی که تو هیئت میگم قطعا با مطالبی که تو #مسجد به صورت عمومی میگم باید فرق کنه..
حالا #ساحل چی؟
🔻آیا همون حرفهایی که تو تبلیغ ماه رمضون و محرم میزدم باید اینجا هم میگفتم؟
اینجا هم برم سخنرانی کنم؟چه کنم؟
باید یه چیزی و خوب متوجه میشدیم
اینکه مردم تو ساحل و دریا برا چی اومدن؟
اومدن اینجا مطالب دینی و تبلیغی گوش بدن؟
⭕️قطعا جواب منفیه..
حتما آدمهای مذهبیش نیومدن دریا برا گوش کردن مطالب دینی و تبلیغی
برا چی اومدن پس؟
جواب بدید شما هم..
قطعا خواهید گفت مردم برا تفریح و شادی اومدن🌸
مردم اومدن سه چهار روز کمتر بیشتر کنار ساحل تفریح کنند و شاد باشن
پس باید قبول کنیم اولا اینجا یک مکان تفریحی ست و کسی برا شنیدن مسائل تبلیغی نیامده در وهله اول..
پس اگر بناست ما هم برنامه ای داشته باشیم باید متناسب با همین نیاز مردم باشد
کدام نیاز؟
نیاز مردم به تفریح و #نشاط اجتماعی که یک نیاز صادق و حقیقی ست .
کسی میتونه بگه بی خود عاقا
مردم نیاز به تفریح و شادی ندارند؟
قطعا جواب منفیه..
البته شاید شما خواننده محترم که داری این متن و میخونی بگی خب اینکه خیلی مهم نیست
همه میدونند مردم کنار دریا برا #شادی و تفریح اومدن.
میگم بله .حالا ممکنه اینو بگید .اما این قصه سر دراز دارد
همین الانی که دارم براتون مینویسم رو فهم این مطلب با عده ای مشکل داریم
میدونید چرا این بحث و مطرح کردم؟
چون اگه قبول نکنید ذائقه و نیاز مردم چیه وبرا چی اومدن، رو نحوه تبلیغ هم دچار مشکل میشیم
برا همینه که وقتی سال ۹۴ عکسهای ما در فضای مجازی و سایت های خبر پخش شد که چندتا طلبه جوان کنار ساحل با عبا و عمامه مشغول کارهای تبلیغی هستند عده ای قلم به دست شدند که ای وااااای
طلبه و ساحل؟؟؟😳
با لباس؟؟؟😕
بعد اون وقت رفته بین مردم داره مسابقه برگزار میکنه با لباس؟؟؟
بعد اون وقت با بچه ها بازی میکنه کنار دریا؟؟؟
اونم طلبه؟؟؟؟؟
بله ....خواهید شنید و خواهید خواند که چه شده و چه اتفاقاتی افتاده برا ما...
و رسیدن به این مسئله مهم که البته همون روز اول هم به این نتیجه نرسیدیم که باید چه کنیم کنار دریا
یکی از وجه اشتراکات ما و مردم کنار ساحل بوده
و بهتر بگم قدم اول برا ارتباط با کاسبان کنار دریا که ما رو مانع کاسبی خودشون میدونستند...
🔻بعد از تجربه پنج سال فعالیت عملیاتی و میدانی در سواحل شمال و جنوب🏝
تو این مدت بارها و بارها به نهادهای فرهنگی و اجتماعی و تبلیغی گفتم؛
#سواحل به عنوان یکی از مکانهای مهمِ تبلیغی و فرهنگی محسوب میشه👌
و کلی کارهای جذاب فرهنگی و تبلیغی میشه انجام داد.
⛲️ویژگی که #دریا داره نه پارک داره و نه جنگل 👌👌
چرا؟!
چون شمای مسافر عزیز از فلان استان کشور بلند نمیشی بیای #شمال که صرفا پارک و جنگل ببینی،
پارک و جنگل تو شهر خود شما هم هست،
اما دریا نه!!!🏖
🌸ولذا یکی از ویژگی های دریا🏝
اینه که از همه جای ایران مسافر داره با عقاید و نگاههای مختلف
و یقیناً آدمهایی رو تو سواحل میبینی که تو هیچ مکان مذهبی پای منبر و سخنرانی ما نیومدن.
اما کو گوش شنوا...👂😶
انواع و اقسام طرح ها رو نوشتیم،✍
مستند نشون دادیم،
دلیل آوردیم ولی هیچی به هیچی...🤭
فوقش این بود که یک هفته مونده به تابستون زنگ میزنن که عاقاا طرح ساحل داری؟
چیز جدید دارید؟😐😐
یه چندتا جلسه میذارن و بعد هم تموم😐
اما ما همون سال ۹۴ به دور از همه این حرفها
نشستیم گفتیم آیا ما به عنوان #طلبه وظیفه ای داریم یا نه؟!!🤔
اصلا هیچ نهادی کمکمون نمیکنه،
برا هیچ کس هم به فرض مهم نیست.
اما ما چی؟!
ما هم نمی تونیم کاری کنیم؟!
ما هم بشینیم فقط نقد کنیم؟!!
اعتراض کنیم که عاقاا واأسفا وا اسلاما... سواحل ما شده اُمالفساد؟؟
سهم ما چیه؟!🤔
🔻همین شد که خودمون #آتش_به_اختیار وارد میدان شدیم 💪💪
حالا امکانات چی چی داریم برا اجرای برنامه؟!
فکر کردیم و فکرهای بکر...
در ظاهر دیدیم هیچ امکانات و وسیله و بودجه ای برا کار فرهنگی تو ساحل نداریم بعد از چند ساعت تامل و تفکر
دیدیم یه چیز خیلی مهمی داریم و ازش بی خبریم🙃
چی بود؟!!
لباس #طلبگی
.همین عبا وقبا و عمامه
بزرگترین آبرو و سرمایه ما👌🙏
گفتیم با همین لباس طلبگی وارد میدون میشیم
قدم میزنیم،
هیچی هم نمیخواد
میریم سمت مردم، سوال شرعی دارند یپرسند مسائل دینی و اعتقادی و هر چی که ما بلد باشیم جواب میدیم 😊
و رفتیم سمت #مردم
🔻قاعده رو عوض کردیم .البته عوض که چه عرض کنم یه جورایی کار درست و زمین مونده و اصلی رو انجام دادیم
اینکه ما باید بریم سمت مردم ،و رفتیم و شروع کردیم💪💪
و با دوستان خوبم یک دل شدیم و #دل به #دریا زدیم😍🤗
🔸کاسبهای ساحل اما همچنان با نگاه طلبکارانه و مزاحم ما رو زیر نظر داشتند 🧐
و تو چند روز اول چندین بار علت حضور ما رو جویا شدند🤔
🔻ولی همچنان باور داشتند که ما از بالا اومدیم و قراره گزارش بدیم 😕🙄
هیچ لبخند و احوال پرسی های گرم ما رو باور نداشتند که عاقا ما خودمون اومدیم و وابسته به جایی نیستیم 💪
ولی فایده نداشت
گفتیم عیب نداره...
❗️برا اثبات بعضی از چیزها نیاز نیست دلیل بیاری👌
با عمل باید نشون بدیم
که ما مانع کار و کاسبی شما نیستیم❕❗️
باید #زمان بگذره و مشخص بشه.
فعلا از زبان کاری بر نمیاد🙏
و لذا نگاه های سرد و سخت کاسبان و جت اسکی دارها و اسب سوار ها و...
پذیرفتیم و چیزی نگفتیم
🔸برا شروع یه کار جدید طبیعی هم بود که اوایل کمی #مشکلات داشته باشیم
اصلا تبلیغ و طلبگی یعنی همین دیگه
اگه قرار بود که همه چی گل و بلبل باشه ما هم با سلام و صلوات و حاج آقا بفرما بالااا
🔻یه منبر درجه یک بریم که خیلی هنر نکردیم
ما نیومده بودیم که با چهار تا اخم و حرف پشیمون بشیم و بگیم خب دیگه ما مامور به وظیفه ایم تموم
بریم خونه هامون..
🔍ما دنبال یه جریان جدیدی بودیم که قطعا هزینه هایی داشت.....
✏️ #سید_مرتضی_پورعلی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼
قسمت6⃣1⃣#شهیدسیدمجتبیعلمدار❤️
بهروایت📖#ژاکلینزکریا(زهرا علمدار)
دختر مسیحی بودم که به واسطه دوستم مریم
درمورد اسلام شناخت پیدا کردم و به حجاب علاقمند شدم، به دور از چشم خانواده چادر سر می کردم.وکتاب هایی درمورد اسلام می خواندم.
تا اینکه اواخر اسفند ۱۳۷۷، مریم به من اصرار کرد
که باهم به مناطق جنگی جنوب برویم.خیلی دوست داشتم بروم اما پدر و مادرم مخالفت
می کردند.
دو روز قهر کردم و لب به غذا نزدم.ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم.ساعت سه نیمه شب بود.
با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم.
هرچه بیشتر در دعا غرق می شدم احساس
می کردم حالم بهتر می شود.نمی دانم در کدام قسمت خوابم برد.
در عالم رویا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده ام.
مردی به طرفم آمد و به من گفت:"زهرا،بیا،بیا
می خواهم چیزی نشانت بدهم!"
با تعجب گفتم:آقا ببخشید، من زهرا نیستم،اسم
من ژاکلینه ولی باز هم مرتب مرا زهرا صدا
می کرد.به دنبال آن مرد رفتم.
یک سالن بزرگ که از دیوار های بلند و سفیدش
نور آبی رنگی پخش می شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود.به عکس ها
نگاه می کردم تا اینکه رسیدم به عکس رهبر انقلاب آقا سید خامنه ای .
آقا شروع کرد با من حرف زدن،ایشان گفتند:"
شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را
به مقام شهادت رساند. مانند:شهید جهان آرا،همت،
علمدار و...
همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد؛پرسیدم ایشان کیست!؟ چون اسم بقیه شهدا را شنیده
بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود.
آقا فرمودند:"علمدار همانی است که پیش شما بود.همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی."
از خواب پریدم.هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می خورم که بگذاری
به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت؛
به این شرط که بار اول و آخرت باشد.
باورم نمی شد.پدرم به همین راحتی قبول کرد!
موقع ثبت نام وقتی اسم مرا پرسید گفتم:《زهرا،من زهرا علمدار هستم.》
جز مریم کسی نمی دانست مسیحی هستم.
وقتی به حرم امام خمینی(ره)رسیدیم.در نوار فروشی آنجا نوارهای مداحی شهید علمدار را خریدم. در راه هرچه بیشتر نوارهای مداحی او را
گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم رهبر چه
فرمودند.
طی چند روزی که درجنوب بودم تازه فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست.
شلمچه خیلی باصفا بود.حس غریبی داشتم احساس می کردم خاک شلمچه با من حرف
می زند.
موقع برگشت مسئول کاروان گفت؛ دوباره به شلمچه می رویم چون قرار است امام خامنه ای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم.
تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم.به همه چیز که در خواب دیده بودم رسیدم؛جنوب، شهدا،
شلمچه،شهید علمدار و حالا آقا.
پس از اینکه از جنوب برگشتم تمام شک هایم تبدیل به یقین شد. وقتی شهادتین می گفتم،
احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام.
من هم مسلمان شدم.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔸اهل #نماز_شب بود📿
🔹هر بار که صحبت از مریم ۳ ساله و علی ۳ ماهه اش می شد می گفت آنها را به قدری دوست دارم که جای خدا رو در دلم نگیره...
می گفت: بی تفاوتی را از خود دور کنید و در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید.❌
خلبان #شهید_احمد_کشوری🕊
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
فرماندهبودامـا . .
براۍگرفتنغذامثلِبقیهرزمندهها
توۍصفمۍایستاد
.سرصفغذاهمجلویۍهابهاحترامش
کنارمۍرفتند،مۍخواستنداو
زودترغذایشرابگیرد،
اوهمعصبانیمیشد،رهامیکردومیرفت . .
.نوبتشهمکهمۍرسید،
آشپزهاغذاۍبهتربرایشمۍریختند
اوهممتوجهمیشدومیدادبهپشتسرش.. :)
.
#شهیدمحمودکاوه🕊
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
،،،
حاج قاسم میگفت:
همراه خود، دو چشم بسته آوردهام...!
که آن در کنار همه ناپاکیها،
یک ذخیره ارزشمند دارد و آن:
گوهر اشک بر حسین فاطمه است...
گوهر اشک بر اهل بیت است...!
گوهر اشک دفاع از مظلوم ،یتیم،
دفاع از مظلوم در چنگ ظالم
#حاج_قاسم 💔📿
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi