eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت5⃣1⃣❤️ به‌روایت‌📖(دوست کودکی و داماد شهید) 🖇عنایات شهید🖇 مدتی بود که در میدان منتظر مسافر بودم.ده تا تاکسی جلو و پشت سرم ایستاده بودند. متوجه شدم جوانی به همراه ساک کوچک که انگار اهل آبادان بود به سمت من می آید. به من گفت من را تا آرامگاه می برید؟ تا نشست تو ماشین چشمش به عکس آقا سید افتاد.دستی روی آن کشید و گریه کرد.تعجب کردم گفتم ؛آقا قضیه چیه!؟ گفت:《من این سید را نمی شناختم یک ماه پیش رفتم شهر قم،داخل پاساژ چشمم افتاد به عکس ایشان ،ناخودآگاه کشیده شدم به سمت عکس رفتم داخل مغازه ،عکس و نوارهای مداحی سید را خریدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای سید. یک شب خواب دیدم که سید از من دعوت کرده تا به مزارش بیایم و زیارت عاشورا بخوانم.به سید گفتم؛ من تاحالا اصلا شمال نرفته ام.چه جوری پیدایت کنم،گم می شوم. فراموش کردم.چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت:《چرا نمی آیی سر مزارم》 سریع وسایلم را جمع کردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد.ماشین داشت از ساری عبور می کرد. سید آمد و تکانم داد و گفت:《پاشو رسیدی》 همان موقع راننده گفت؛ساری جا نمونید. ناخواسته به سمت ماشین شما آمدم. وقتی گفتم پسر دایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بیشتر شد.رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم؛"شما زیارت عاشورابخوان من منتظرم بایدبرویم منزل سید" گفت؛"اصلا غیر ممکنه" گفتم:"درِ خانه سید به روی کسی بسته نیست چه برسد به اینکه خودش دعوت کرده باشد."》 🌿🌸🌿 به‌روایت‌📖 با سید از همان دوران جنگ رفیق بودم. از طرف لشکر گفتند برای مراسم فردا یک تابلو بزرگ از تصویر سید آماده کن. همسرم آن موقع ناراحتی اعصاب شدید داشت. قبل از خواب، همسرم گفت:《اگه میشه این تابلو رو ببر بیرون،میترسم رنگ روی فرش بریزه》 تا قبل اذان صبح تصویر زیبایی از سید ترسیم شد.داشتم آخرین قوطی رنگ را جمع میکردم.از دستم سُر خورد و افتاد روی فرش!نمی دانستم چکار کنم. وقتی بیدار شد سریع با دستمال و آب و...مشغول شد.اما بی فایده بود. خانم من همینطور که با دستمال به روی فرش می کشید گفت:《خدایا، فقط برای اینکه این شهید فرزند حضرت زهرا (س) بوده سکوت می کنم.》 بعدگفت:《میگن اهل محشر در قیامت، سرها را از عظمت حضرت زهرا (س) به زیر می گیرند.》 بعد نگاهی ب چهره شهید انداخت و ادامه داد:《 فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شما کردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را شفاعت کنند.》 صبح با هم از خانه بیرون آمدیم. خانم رحمان پور همسر یکی از جانبازان جنگی که همسایه ما بودند با تعجب به هم نگاه کردیم،جلو آمد و به همسر من گفت:"شما شهید علمدار می شناسید؟" خانم من گفت:《بله چطور مگه؟》 خانم رحمان پور ادامه داد:《 من یک ساعت پیش خواب بودم.یک جوان با چهره ای شبیه شهدای جنگ آمد و خودش را معرفی کند. و گفت:《از طرف ما از خانم غلامی معذرت خواهی کنید و بگویید به پیمانی که بستیم عمل می کنیم. شفاعت شما در قیامت با مادرم زهرا (س)》. 🌿🌸🌿 همسر من بعد از آن ماجرا ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا کرده بود.شب های جمعه کنار مزار او می رفتیم و زیارت عاشورا می خواندیم. از سید خواستم که ما را در بیماری همسرم یاری کند. حال او رفته رفته خوب شد! پانزده سال است که قرص نخورده. روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت:《 من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده می شود.》 او خواست که زیارت عمه زینب (س)نصیب ما شود. روز بعد در طی تماسی راهی سوریه شدیم. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‏طرف نوشته بود آمریکا مریخ رو فتح کرده، ما هنوز فکر اینیم با پای چپ بریم دستشویی یا راست! 🔹خواستم بگم شهید شهریاری با پای چپ می‌رفت دستشویی، هم انگشتر عقیق دستش داشت و هم نماز شب میخوند، هم مشکل بسیار مهمی مانند غنی سازی ۲۰ درصد اروانیم رو یک تنه حل کرد! 🔹مشکل از پای چپ و راست نیست رفیق، مشکل از مغزهای پوسیده عاشقان غرب هستش، یعنی شمایی که هیچ خدمتی برای کشورت نداشتی جز خود تحقیری و...! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ 💢 یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست میکنی؟ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم… مرغ رو خوب شستم و انداختم توی روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. ❤️ یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمی شد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آب‌پزش می کردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف می خندید و می گفت: فدای سرت خانوم! ❤️از سرداران شهرستان بابل که در عملیات بدر در تاریخ: ۱۳۶۳/۱۲/۲۶ به شهادت رسید و هم‌چون صدیقه‌ی طاهره(س) گمنام به دیدار حق شتافت. 📚 منبع: کتاب کتاب 365 خاطره برای 365 روز، ص 57 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸️ رئیس حزب اللهی های همه تاریخ ...
... 🌸 بخشی از نامه حضرت امام خمینی (ره) به بزرگوارشان تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاى به جدايى از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آئينۀ قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حالِ] من با هر شدتى باشد مى ‏گذرد ولى بحمداللّه‏ تا كنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الآن در شهر زيباى بيروت هستم؛ حقيقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دريا خيلى منظرۀ خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراه نيست كه اين منظرۀ عالى به دل بچسبد فروردين 1312 / ذى‏القعده 1351 صحیفه امام،ج 1، ص 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهارم... 🔻یکی از موارد مهمی که نیازه خصوصا ما طلبه ها تو تبلیغ بدونیم و استفاده کنیم اینه که مردم و بشناسیم بدونیم قراره برا چه مخاطبی صحبت کنیم تو کدوم موقعیت مکانی قراره تبلیغ کنیم و تو اون موقعیت چه حرفی و با چه روش و قالبی باید بزنیم که اگر اینو ندونیم قطعا جواب نخواهیم گرفت ‌ 🔸مثلا من اگه مطالبی که برا عموم مردم میگم برا دانشگاهی ها هم بگم خب این قطعا اشتباهه همون حرفهایی که تو پسرانه میزنم تو مدارس دخترانه هم بگم قطعا فرق دارن و جواب نمی گیرم مطالبی که تو هیئت میگم قطعا با مطالبی که تو به صورت عمومی میگم باید فرق کنه.. حالا چی؟ 🔻آیا همون حرفهایی که تو تبلیغ ماه رمضون و محرم میزدم باید اینجا هم میگفتم؟ اینجا هم برم سخنرانی کنم؟چه کنم؟ باید یه چیزی و خوب متوجه میشدیم اینکه مردم تو ساحل و دریا برا چی اومدن؟ اومدن اینجا مطالب دینی و تبلیغی گوش بدن؟ ⭕️قطعا جواب منفیه.. حتما آدمهای مذهبیش نیومدن دریا برا گوش کردن مطالب دینی و تبلیغی برا چی اومدن پس؟ جواب بدید شما هم.. قطعا خواهید گفت مردم برا تفریح و شادی اومدن🌸 مردم اومدن سه چهار روز کمتر بیشتر کنار ساحل تفریح کنند و شاد باشن پس باید قبول کنیم اولا اینجا یک مکان تفریحی ست و کسی برا شنیدن مسائل تبلیغی نیامده در وهله اول.. پس اگر بناست ما هم برنامه ای داشته باشیم باید متناسب با همین نیاز مردم باشد کدام نیاز؟ نیاز مردم به تفریح و اجتماعی که یک نیاز صادق و حقیقی ست . کسی میتونه بگه بی خود عاقا مردم نیاز به تفریح و شادی ندارند؟ قطعا جواب منفیه.. البته شاید شما خواننده محترم که داری این متن و میخونی بگی خب اینکه خیلی مهم نیست همه میدونند مردم کنار دریا برا و تفریح اومدن. میگم بله .حالا ممکنه اینو بگید .اما این قصه سر دراز دارد همین الانی که دارم براتون مینویسم رو فهم این مطلب با عده ای مشکل داریم میدونید چرا این بحث و مطرح کردم؟ چون اگه قبول نکنید ذائقه و نیاز مردم چیه وبرا چی اومدن، رو نحوه تبلیغ هم دچار مشکل میشیم برا همینه که وقتی سال ۹۴ عکسهای ما در فضای مجازی و سایت های خبر پخش شد که چندتا طلبه جوان کنار ساحل با عبا و عمامه مشغول کارهای تبلیغی هستند عده ای قلم به دست شدند که ای وااااای طلبه و ساحل؟؟؟😳 با لباس؟؟؟😕 بعد اون وقت رفته بین مردم داره مسابقه برگزار میکنه با لباس؟؟؟ بعد اون وقت با بچه ها بازی میکنه کنار دریا؟؟؟ اونم طلبه؟؟؟؟؟ بله ....خواهید شنید و خواهید خواند که چه شده و چه اتفاقاتی افتاده برا ما... و رسیدن به این مسئله مهم که البته همون روز اول هم به این نتیجه نرسیدیم که باید چه کنیم کنار دریا یکی از وجه اشتراکات ما و مردم کنار ساحل بوده و بهتر بگم قدم اول برا ارتباط با کاسبان کنار دریا که ما رو مانع کاسبی خودشون میدونستند...