eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
280 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
ما‌میخواهیم‌جمهوری‌اسلامی‌رو‌ برسونیم‌به‌جایی‌که‌به‌جای‌نفت‌ علم‌بفروشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی دلمون برای لحن مهربون و پدرانه‌تون تنگ میشه استاد...😔💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بازگرداننده‌ی از دست رفته‌ها 💔وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم ، روبروی ما موجی از رزمنده‌ها نیم‌خیز نشسته و منتظر فرزندانشون بودن به محض ورود خونواده‌ها ، رزمنده‌ها به سمت‌فرزندانشون می‌دویدن. 💔 انگار تنها ما بودیم که کسی در انتظارمون نبود.😔 دلم شکست ، یک آن به خودم اومدم و گفتم : بچه‌هاااااا ، اونها اگه این صحنه‌ها رو ببینن می‌کنن.🤭 💔دستام رو به عرض شونه بالا آوردم ، چادرم رو باز کردم تا بچه‌ها پشت چادرم بمونن و این صحنه‌ها رو نبینن. این کار تا خروج از سالن فرودگاه ادامه داشت. 💔 گاهی از روی دلتنگی میرم توی حیاط به گوشیش زنگ می‌زنم با اینکه خاموشه ، ولی باهاش حرف میزنم. میگم صدام رو می‌شنوی؟؟؟!!! 😔!!!! حرف بزن. 💔مهرماه ۹۵ اولین سالی بود که بچه‌ها بدون پدر می‌خواستن به مدرسه برن. پدرهای بیشتری برای بدرقه‌ی دختراشون اومده بودن. مجبور بودم به بهانه‌های مختلف مقابل بایستم تا کمتر این صحنه‌ها رو ببینن و کمتر غصه بخورن😟 این فشارها باعث شده بود یک روز در میان .
💔 تیرماه ۹۶ دو ماه رو رفتم لنگرود یه شب به محض اینکه سرم رو روی پُشتی گذاشتم خوابم برد.😴 به خوابم اومد و گفت: سلام✋ این پسرمه !!!! هواش رو داشته باش!!! 💔از خواب بیدار میشم اون پسر جَوون کی بود ؟؟؟؟؟که دست روی شونه‌هاش گذاشت و پسر خطابش کرد. 💔شروع کردم به گلایه کردن...... حالا بازیت گرفته😬 این خواب چند بار دیگه تکرار میشه... 💔این دفعه خونه‌ی پدر به خوابم اومد و به جای اینکه بگه: این پسر منه ، گفت: 🙃، این رو به دخترم بگو...... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📔 | 📚 عنوان کتاب: شاهد ۸ 🔻خاطرات«بهمن قنبری»؛ انسان با اخلاص و پرتلاشی است که تمام 8 سال دفاع مقدس را با گوشت و پوست خود درک کرده است.به روایت شهید ✍نویسنده: جمعی از نویسندگان و به قلم حسین شیردل 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
~🕊 ^'💜'^ ⚘کوله پشتیش رو گرفتم توی دستم... تا بُغضِ چشمام رو دید: قول دادی بی‌تابی نکنی! مَن هم قول میدهم، زود برگردم... ⚘همیشه‌ قولش قول‌ بود... سه روز از رَفتنِش نگذشت؛ که برگشت... با پِلاکی‌ سوختِه‌...💔 ✍🏻به‌ روایت‌ همسر 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بازگرداننده‌ی از دست رفته‌ها 💔 گفت: این داماد منه!!!این رو به دخترم بگو داماد!!!اصلا مگه چند سالشه که بخواد داماد بشه؟؟🙃اصلا دختر من چند سال داره که بخواد عروس بشه؟؟؟🙃 💔 این دفعه رفتم سر قبر رفیقش گفتم: به بگو: دست از این کارهاش برداره!!!🤨 زهرا فقط ۱۳ سالشه خیلی بچه‌هست برای این حرف‌هاست. 💔ولی باز هم به خوابم میاد و میگه: که ماجرا رو به بگو🧐 و باز من میگم: نه!نه! اون روزها چقدر حرص خوردم ولی حالا که مرد زندگی دخترم شده به اون روزها می‌خندم.😂 💔اما اینبار سراغ خود زهرا رفت دیدم خیلی آشفته😨 هست گفتم: چی شده؟؟؟ گفت : و اومدن خونه‌ی ما و دست یه پسری رو گرفته ، جلو آورده و گفت: تو باید با اون ازدواج 😇کنی!!! از خواب پریدم. 💔 دیگه خونم به جوش میاد و شروع می‌کنم با و دعوا کردن😡 اما دست بردار نیست باز به خوابم اومد ، اما نه برای معرفی پسر ، بلکه برای شرکت تو جلسه‌ی خواستگاری 🙃