eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
53.7هزار عکس
37.5هزار ویدیو
616 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من موهاش کشید. شانه ای بالا انداختم که باز هم تکون خورد با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - اتفاقی افتاده؟ به طرفم برگشت و لبخندی زد فکرکردم اصلا نمی پرسی! - حالا که پرسیدم چیزی شده؟ چشماش درخشید و مظلومانه نگاهم کرد. - من چشمم اون هلوی توی پاکتو گرفته. میشه یکی بدی من بخورم؟ با چشم های گرد شده نگاهش کردم و پقی زدم زیر خنده. به خاطر یک هلو چه مظلوم شده بود! به طرف پاکت ها که پشت گذاشته بود خم شدم و دو تا هلو در آوردم و به دستش دادم. با علاقه اون هلو رو خورد که دهنم آب افتاد. اولین هلو رو که تموم کرد هلوی دیگه رو به دستش دادم که با لبخندی گرفت و گفت: - تو نمی خوری خیلی شیرینه ها؟! لبخندی زدم و به رو به رو خیره شدم. - اهل میوه خوردن نیستم. - ! جدا پس چرا میوه خریدی؟ - شانه ای بالا انداختم. - نمی دونم. فقط می خواستم توی خونه میوه باشه. همین جا نگه دارید لطفا آراسب نگاهی به اطراف کرد.
نام تو زندگی من این جا؟ - آره، همین جا. تو این کوچه خونمه. ماشینو نگه داشت و به طرفم برگشت. - خوب چه کاریه بذار می رسونمت در خونه! ازماشین پیاده شدم که اون هم پیاده شد و در عقب رو باز کرد. - دوست دارم تا خونه پیاده برم. سرشو با لبخندی تکون داد و کیسه های میوه رو به دستم داد که کیسه ی هلو رو به طرفش گرفتم. - این واسه ی شما. آراسب خنده ای کرد و کیسه رو از دستم گرفت و گفت: من کال بی تعارفم. لبخندی زدم. - مشخصه. خداحافظ. قدمی به عقب برگشتم و پشتمو به آراسب کردم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صداش رو شنیدم. - آیه خانوم؟ به طرفش برگشتم که هلویی در دستش بود و نگاهش به من. - فردا که میاید؟ سرمو تکون دادم که خنده ای کرد و گازی به هلو زد. - فردا که کلاس نداری؟ - فردا، نه کلاس ندارم.
نام تو زندگی من پس هشت شرکت باشید و برنامه کلاس هات رو هم بیار. سرمو تکون دادم که سوار ماشین شد و من هم وارد کوچه شدم. با بوقی دور شدنش رو احساس کردم. چهره اش خیلی برام آشنا بود. آهی کشیدم،رفته بودم برای چه کاری و دارم چه کاری می کنم! کنار در خونه ایستادم و کلیدو توی در انداختم. با باز شدن در بوی گل یاس به مشامم رسید بوی خیسی حیاط. وارد شدم با دیدن حیاط خیس ممنون علی شدم. همون طور که خواسته بودم کارها رو انجام داده بود. چادر و روسریمو انداختم روی زمین و خودمو به حوض رسوندم. آب یخ رو به صورتم زدم و کنار حوض نشستم. دارم چی کار می کنم چشمامو بستم که نگاه شادش توی نگاهم جون گرفت و لبخندی روی لبم نشست. - دیوونه بود یا بچه؟ *** نگاهی به ساختمون شرکت کردم. دارم چی کار می کنم؟ یعنی کارم درسته! چرا من اینجام؟! لبمو به دندون گرفتم. چرا قبول کردم؟ حالا که به این جا رسیدم پشیمون بودم! من برای کار دیگه ای اومده بودم نه این که منشی شرکت بشم. سرمو تکون دادم باید بهش می گفتم، باید کمکم می کرد تا اسمش از تو شناسنامه ام پاک بشه.
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون:)))✨💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب سلام عزیزان
اعلام نتایج ادیت ها
5 نفر برنده شدن
خب برندگان جایزه ها داده میشه
وادیت هاشون رو میزارم