YEKNET.IR - Amir Kermanshahi shabe 4 muharram1398 (5).mp3
5.26M
🔳 #زمینه #اربعین
🌴کربلایی شدن به کربلا رفتن نیست
🌴کربلایی شدن فقط سفر با تن نیست
🎤 #امیرکرمانشاهی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_36 _سالم خانم، ممنون ،خوشحالم که بازم مالقاتتون ک
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_37
_دورو برتونگاه کنی خودت پی به حرفم میبری ،نگاه کن همه خودشون رو پیچیدن،یه
نفرو پیدا نمیکنی که حتی
ٖ یه تارِ موش بیرون باشه.
لبخندی از روی عالقه و عشق بر روی لبهای گیسو نشست ،میدانست که نیاز اهل حجاب
گرفتن نیست ،میدانست که تا بحال در عمرش حتی
ٖ یکبار هم
روسری سرنکرده، از روسری بدش می آمد همیشه و همه جا شال سر میکرد آن هم
آزادانه،اما امروز بخاطر گیسو ،به خاطر یارِ غارش ،اینگونه به خود
سخت گرفت،تا دوستِ چندین و چندساله اش را خوشحال کند.
گیسو بی هیچ درنگی نیاز را درآغوش گرفت و آهی کشیدو زیرِ گوشش زمزمه کرد :
_کاش گیتی هم مثلِ تو بود، شاید اگهاون یک درصد از محبت های تورو داشت ،امشب
برای جداشدنش از جمعِ این خانواده زانوی غم بغل میگرفتم....
*******
به همراه نیازپشتِ میزی نشسته بود، انقدر از بودنِ نیاز در همچین شبی که خیال میکرد
مسخره ترین شبِ عمرش خواهد شد خوشحال بود که کال
موقعیتش را از خاطر برد...
_به به دختر داییِ عزیز ،چه عجب ما بعدِ مدتها خنده ی شمارو دیدیم، فکر کنم باید از
دوستتون تشکر کنم بابت اینکه تشریف آوردن و کاری کردن که لبخند به لبت بیاد.
باشنیدنِ صدای کوروش هردو از جایشان برخاستند،گیسو بااخم ،نیاز با دستپاچگی...گیسو
دلیل دستپاچه شدنِ نیاز را درک نمیکرد، بیخیالِ حالِ نیاز
شد روبه کوروش گفت:
_چرا وقتی یکم حالم روبه راهه، از راه میرسی و قهوه ایش میکنی؟؟!! احتماالً آزاری چیزی
داری؟!
کوروش لبخندِ کجی کُنجِ لبش نشست، با همان پررویی همیشگی گفت:
_ _ای بابا گیسو خانم، بیخیال، دوستت رو معرفی نمیکنی؟!
_نه احتیاجی نیس معرفی تون کنم احتماال همو میشناسین....
با این حرفِ گیسو کوروش اخمی کردو به نیاز نگاه کرد،موشکافانه.....انگار تمامِ تالشش را
میکرد تا اورا بخاطر بیاورد...
نیاز دستپاچه تر شد ،با صدای لرزانش گفت:
_اخه عزیزم ایشون از کجا باید منو بشناسن؟؟
گیسو با چشمانِ متعجبش به نیاز مینگریست، یعنی چه؟!!خودِ نیاز گفته بود که با کوروش
آشناشده و آمارش را بیرون آورده، این حرفهای ضد و نقیض
چه معنی میدهد....دوباره به سمت کوروش برگشت دستش را روی چانه اش گذاشته و آن
را به بازی گرفته بود، بازهم روی صورتِ نیاز قفل بود...معلوم بود
او را بخاطر نمی آورد،البته حق داشت ،نیاز با این حجابِ سٍفت وسختی که امشب بخاطرِ
گیسو به آن تن داده ،ازاین رو به آن رو شده بود.
کوروش چندسالِ پیش چندباری نیاز را دیده بود اما بخاطر نمی آورد، گیسو مطمئن بود
کوروش با کسی رودربایستی ندارد،اگر اورا شناخته بود همان
لحظه ی اول سرِ شوخی را بااو باز میکرد ،این دستپاچگیِ نیاز هم بَد اورا مشکوک کرد، شک
نداشت نیاز چیزی را از او پنهان میکند.....
گیسوآنقدردرگیرحرکات ِ مشکوکِ نیاز بود که، متوجه نزدیک شدن آالله،دخترِ عمو علی
،که چند سالی از پدرش کوچک تربود،نشد.
باصدای آالله به خودآمدو موقعیت فعلیش را درک کرد....
_ _گیسو جون،تحویل نمی گیری خانم،ناسالمتی عروسی خواهرته ها،همش یه گوشه
نشستی عینِ غریبه ها.
گیسو پوزخندی زد،میدانست چرا یک دفعه سرو کله ی آالله پیدا شده و تیکه پرانی هایش
را شروع کرده ،دلیلش فقط یک چیز بود،یا بهترباید گفت یک
نفر،دلیلی که فقط گیسو از آن باخبربود،حتی خودِ آالله هم نمیدانست که گیسو از همه چیز
باخبر است، مدتها بود که آالله دل در گروِ کوروش...
***
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
.
قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️
#بازگشت_گیسو
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
Eitaa.com/Reyhaneh_show/854
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
May 11
✅استجابت دعا
✍مردی از امام صادق علیه السلام پرسید: چطور خداوند می گوید مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حالی که من هر چه دعا می کنم مستجاب نمی شود؟
امام فرمود: من راز آن را می دانم؛ دعا را باید با روش خود خواند تا اجابت شود و آن اینطور است؛ اول ستایش خداوند متعال، و دوم شکر نعمت های الهی را بجا آور، سپس بر پیامبر درود بفرست، چهارم به گناهانت اقرار کن و استغفار کن و از آنها به خدا پناه ببر.
📚اصول کافی،باب الثناء
قبل الدع حدیث۸،ج۲
💠: 🌷
ریحــانہ شــ🌙ــو
بسم الله الرحمن الرحیم✨ رمان #بازگشت_گیسو #قسمت_37 _دورو برتونگاه کنی خودت پی به حرفم میبری ،نگاه
بسم الله الرحمن الرحیم✨
رمان #بازگشت_گیسو
#قسمت_38
داشت،چندسالی میشد که دل و دینش را به کوروش باخته بود،اما این پسر حتی
ٖ نیم نگاهی
به آالله ای که جان میداد برایش ،نمی انداخت،حق داشت تا
پای گیسو درمیان بود ،مگر میشد به دخترِ دیگری فکر کند؟؟!نه! نمیشد....دوسالِ پیش که
کوروش ابراز عالقه و رسماًاز او خواستگاری کرده بود، طعنه ها
و حرف های پراز نفرتِ آالله هم شروع شد، همان موقع بود که گیسو به وجودِ این عشقِ
آتشین اما یک طرفه پِی برد، ولی کوچکترین حرفی به کسی
نزد،حتی
ٖ به روی خودِ آالله هم نیاورد که از همه چیز باخبر است ومیداند دل به دلِ چه
کسی داده است. شاید دلیلِ اینکه حرفی به دختر عموی
پُرفیس و اِفاده اش نزده، این بود که میخواست ،جِلِزُ وِلِز کردنِ اورا با چشمان خود ببیند و
لذت ببرد،خودش که عالقه ای به کوروش نداشت اما از عالقه و
حسی که کوروش نسبت به او داشت سوء استفاده کردو به وسیله ی آن آالله را حرص
میداد.
باالخره لب باز کردو روبه آالله گفت:
_حاال چیشده یهو یادِ دختر عموت اُفتادی و به فکرِ گوشه نشینیش هستی؟؟؟ آفتاب از
کدوم طرف رُخ نشون داده مهربون شدی؟!
_ _داشتیم گیسو جون؟؟خودت میدونی که چقدر برام عزیزی.
چادرِ شیری رنگِ مجلسی اش را بر روی سر جابه جا کردو بعد روبه کوروش گفت:
_پسرعمه از وقتی اومدی حواسم بهت بوداا،نیومدی یه سالم و علیک ِ خشک و خالی
باماکُنی،حاال ماهیچی با داییت هم قهری؟
کوروش مثلِ همیشه که وقتی آالله را میدید با بی حوصلگی اخم هایش را درهم
میکشید،گفت:
_من به وظیفه ی خودم آشنام دختر دایی، با دایی ام احوال پرسی کردم ،شما نگران اونش
نباش، مثلِ بعضی هام قاشق نشسته نمیپرم وسطِ جمعِ
دیگران،حاال اگه تو دلت مونده که چرا بهت عرض ادب نکردم ،مستقیم بهم بگو ، حاشیه
نرو ،صاف و پوست کنده حرفتو بزن.
انقدر سریع کلمات را کنار هم ردیف کرده بودکه هر سه دختر با چشمانی گرد به او خیره
بودند بدونِ حتی
ٖ یک حرکت اضافه.
دراین بین گیسو از دو دختر دیگر هوشیارتر بود. تکانی به خود دادو گفت:
_خُب حاال اگه حال و احوال کردن هاتون تموم شده،منو دوستم رو تنها میذارین؟!
کوروش دوباره در جلد همیشگیش فرو رفت و گفت:
_شماجون بخواه دختر دایی، کیه که مضایقه کنه.
گیسو برایش پشتِ چشمی نازک کرد....آالله از فرصت استفاده کردو روبه کوروش با
پوزخند گفت:
_خیلی بده آدم بینِ اعضای فامیل فرق بزاره کوروش خان، همیشه با گیسو یه جورِ خاصی
حرف میزنی...
کوروش که مطلب را گرفته بود،با لبخند گفت:
_تویی که دلیلش رو بهتر از هرکسِ دیگه ای میدونی چرا گله میکنی دختر دایی...؟!
آالله این بار اَخم هایش را درهم کشید، بدجوری مغلوب شده بود،غرورش خدشه دار
شد؛مثلِ همیشه. هروقت که با کوروش هم صحبت میشد محال بود
که پای گیسو به میان کشیده نشود. تا سرحدِ مرگ از گیسو متنفر بود. در ذهن خود گیسو
را مانعی برای رسیدن به کوروش میدانست با اینکه مطمئن
بود گیسو هیچ عالقه ای به کوروش ندارد،اما از حسِ کوروش نسبت به گیسو واهمه
داشت،میدانست تا این حس درمیان است، رسیدن به کوروش محالِ
ممکن است. نتوانست سکوت کندو ساکت بنشیند ، تا کوروش عالقه ای که نسبت به گیسو
داشت را به رُخِ آالله ای که سالهاست عشقٍ این پسر را در دل
داشت با همه ی تلخی ها و کج خُلقی هایش ،بکشد، آنهم با افتخار...
بیشتر از این می سوخت ،کوروش بااینکه میدانست محال است گیسو تغییرِ عقیده دهد
کماکان دلخسته اش بود،اما حتی
ٖ نیم نگاهی به آالله ای که
حاضربود جانش را کف دست بگذاردو تقدیمش کند،نمی انداخت.
این ظُلم نبود؟؟؟ بی رحمی نبود؟!!!چشمانی که میرفت تا بارانی شود را روی هم گذاشت
،اشکش را پس زدو دوباره چشمهایش رابازکرد. روبه روی…
***
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نویسنده: اعظم ابراهیمے
ڪپے با ذڪر نام نویسنده بلامانع است🌹
@Reyhaneh_show
.
قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️
#بازگشت_گیسو
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
پرش بھ قسمت اول رمان👇👇
Eitaa.com/Reyhaneh_show/854
🌺 @Reyhaneh_show
🍃🌺
May 11
هدایت شده از گسترده "شما'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه توجه✋✋
مربیان و معلمان✋
#کلیپ_آموزش_قرآن
💕 #سوره_مسد
یه کانال بسیار عالی و مورد استفاده
کلیپ های فوق العاده زیبا
این کلیپ را برای فرزندانتون بذارید تا همراه با کلیپ تکرار کنند...
🌺مطالب ناب در مورد کودک و نوجوان می خواهید 👇
🌺کلیپ های زیبا لازم دارید 👇
🌺مطالب مهد کودک فعال و پر محتوا می خواهید 👇
🌺برای فرزند خود کلیپ مذهبی می گردی
لطفا عضو شوید 👇👇👇👇👇👇👇👇
گروه فرهنگی تبلیغی رشد🌹🌹
@roshd110
http://eitaa.com/joinchat/936247303C9379b34241
✨﷽✨
✍از افلاطون پرسيدند :
شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟
⇇✨پاسخ داد :
از ڪودڪى خسته مى شود،
براے بزرگ شدن عجله مى كند و
سپس دلتنگ دوران كودكى خود میشود
⇇✨ابتدا براے ڪسب مال و ثروت
از سلامتى خود مايه مى گذارد
سپس براے باز پس گرفتن
سلامتى از دست رفته پول خود
را خرج مى كند
⇇✨طورى زندگى مى كند
كه انگار هرگز نخواهد مرد
و بعد طورى مى ميرد كه
انگار هرگز زندگى نكرده است
انقدر به آينده فكر مى كند
كه متوجه از دست رفتن
امروز خود نيست
در حالى كه زندگى گذشته يا
آينده نيست،
زندگى همين حالاست....
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________