eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
43 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»میفرمایند: اَفضلُ الاَعمالِ: اَلصلاةُ لِوَقتِها وَ بِرُالوالدیَنِ وَ الجهادُ فی ‌‌سبیلِ ‌الله. افضل اعمال (سه چیز است): نماز اول وقت، نیکی و محبت به والدین و جهاد در راه خدا.  (وسائل، ج ١١، ص ١٢) @Sedaye_Enghelab
در گوشمان می خواند که رفیق شهید انتخاب کنید. می گفت: "برو تو گلستان شهدا‌، یکی شون بهت چشمک میزنه، همون رفیقته." خودش هم با حاج‌احمد کاظمی طرح رفاقت بسته بود. جمله هایش را روی تابلو می نوشت. از میانشان این در ذهنم حک شد: "خدایا! با تمام وجود درک کردم که عشق واقعی تویی و شهادت تنها راه رسیدن به این عشق است." "شهید‌محسن‌حججی" @Sedaye_Enghelab
عاشق جبهه و جنگ بود، آخرین بار که همدیگر را شب تولد شهید مسعود عسگری در خانه خواهرم دیدیم به من گفت: «به ما نگویید مدافعان حرم، چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما می‌گویند حالا که حرمی در خطر نیست، حالا این‌ها چه کار می‌کنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم، ما زمینه‌ساز ظهور هستیم، ما تا ظهور آقا امام زمان (عج) به مبارزه ادامه می‌دهیم، حالا می‌خواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد، هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم، هر جا که برای زمینه‌سازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم، پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم، چون شکر خدا امروز حرم‌ها در امنیت است ما زمینه ساز ظهوریم، این را به همه بگو. "شهید مصطفی نبی لو" @Sedaye_Enghelab
⃣ یه نکته و البته یه اندرز واسه طلّاب گرامی از زبان شهید محمد هادی ذوالفقاری : وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می خوانند وهدف دارند ،بخوانند. اگر این طور نیست نخوانند. چون می شود کار شیطانی .بعد شهریه ی امام را هم می گیرند ؛دیگر حرام در حرام می شود و مسئولیت دارد. اگر می توانند درس بخوانند (ادامه دهند )البته همه اش درس خواندن نیست ،عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند ؛چون طلبه ی باتقوا کم داریم اول تزکیه ی نفس بعد درس پنجمین ارسالی کاربر هادی عشق من @Sedaye_Enghelab
⃣ از رفقای شهیدم بگم بهتره به تک تکشون مدیونم از اولین رفیق شهید هادی بگم که کم گفتم از شهید مدق بگم که دستمو گرف کم گفتم از شهید قربانخانی بگم یا از جهاد مغنیه که تک تک لحظات کربلامو مدیونشم من به همشون مدیونم شیشمین ارسالی کاربری zk25472 @Sedaye_Enghelab
گلوله­‌های دشمن پشت سر هم می‌ریخت روی سرمان، مانده بودیم چه‌کار کنیم، گفت: متوسل بشین به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تا بارون بیاد... دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را واسطه کردیم، یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد... داشت از خوشحالی گریه می‌کرد، گفت: یادتون باشه از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دست برندارین، هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب می‌گیرید. "شهید الله یار جابری" @Sedaye_Enghelab
امام‌رضادلم مثل کبوترای گنبدت این دلم تنگه برای حرمت راہ رو گم کردم نشونم بدہ اومدم ای شاہ پناهم بدہ دلتنگتم‌آقاجـان @Sedaye_Enghelab
آن شب تا صبح باران باريد. مهدی، سلام نماز صبح را داد؛ اما باران هنـوز قطـع نشده بود. قطرات باران به شيشه پنجره مـی خـورد و صـدا مـی كـرد. مهـدی رو بـه همسرش كه پشت سرش نشسته بود و ذكر می گفت، كرد و گفت: «قبول باشد. مـن امروز زودتر به شهرداري می روم». همسرش، چادر سپيد نمازش را برداشت و گفت: «تو خسته ای آقـا مهـدی. يـک كم استراحت كن». مهدی بلند شد. لباس عوض كرد و گفت: «استراحت بماند براي بعد. سرم خيلی شلوغ است». ـ سماور جوشيد... لااقل يک تكه نان بخور، بد برو. مهدی لبخندی زد و نشست. باران تازه قطع شده بود. مهدی از پنجره اتاقش به خيابان نگاه مـیكـرد. جوی هـا لبريز شده و آب در خيابان و كوچه های مجاور سرازير شده بود. مهـدی پشـت ميـز نشست. پرونده ای را كه مطالعه می كرد، بست. درِ اتاق به صـدا درآمـد و نـورالله وارد اتاق شد. هول كرده بود. مهدی بلند شد و گفت: «چه شده، نورالله؟» نورالله پيشانياش را پانسمان كرده بود. بـا هـول و ولا گفـت: «سـيل آمـده، آقـا مهدی... سيل». مهدی سريع گوشی تلفن را برداشت. چنــد دقيقــه بعــد، گروههــاي امــداد بــه سرپرســتي مهــدی بــه ســوی محلــه مستضعف نشينی كه گرفتار سيل شده بود، راهی شدند. تمامی محله را آب گرفته بود. حجم آب لحظه به لحظه بيشـتر مـيشـد. مـردم، هراسان و با شتاب به كمک مردمی كـه خانـه و زنـدگيشـان اسـير آب شـده بـود، می آمدند. آب در بيشتر نقاط تا كمر مردم بالا آمده بود. سقف چند خانه فرو ريختـه بود و تيرک های چوبی بيرون زده بود. گل و لای و فشار شديد آب، گروه های امدادی را اذيت می كرد. مهدی، پرجنب و جوش به اين سو و آن سـو مـيرفـت و بـه امـدادگرها دسـتور ميداد. چند رشته طناب از اين طرف تا آن طرف خيابان كشيده شد. مهدی و چنـد نفر ديگر، طناب را گرفتند و در حالی كه فشار آب می خواست آنها را ببرد، به سـوی ديگر خيابان رفتند. چند زن و كودک روی بامی رفتـه بودنـد و هـوار مـی كشـيدند نيروهای امدادی با سعی و تقلا به كمک سيل زدگان كه وسايل ناچيز خانه شـان را از زير گل و لای بيرون می كشيدند، شتافتند. @Sedaye_Enghelab
 بند ۵۱ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا غافل کرده از آنچه به سوی آن هدایتم کردی، یا به آن امر نمودی، یا از آن نهی فرمودی، یا راهنمایی کردی به سوی آنچه که در آن توفیق رسیدن به خشنودیت، یا برگزیدن محبت و قربت میباشد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @Sedaye_Enghelab
از برادرانم‌ میخواهم که غیر حرف آقــا حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحول است دنیا دیگـر در حال طبیعی نیست الان‌دو جهاد در پیش داریم اول جهادنفس که واجب تر است زیرا همه چیز لحظه ی آخــر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهـــشت. "شهید محمد هادی ذولفقاری" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا