eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
39 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
 قال الامام علي - عليه السّلام - : افضلُ الجهادِ جهادَ النفسِ عن الهوي و فطامها عن لذّات الدنيا.«غررالحكم، ح ۲۲۳۲» امام علی - عليه السلام - فرمودند: برترين جهاد، مبارزه كرن با هوای نفس و بازگرفتن آن از لذت های دنياست @Sedaye_Enghelab
ما هرچه جلوتر برویم کار ما سخت تر میشود. راه نجات ما در تبعیت از ولایت فقیه است تا ان شاء الله خداوند امر خودش را برای ما برساند. "شهید سیدمرتضی آوینی" @Sedaye_Enghelab
یک روز در یکی از قرارگاه های صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.» ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد. "شهید صیاد شیرازی" @Sedaye_Enghelab
می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن... حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست! اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه... با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...» فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و... بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد... منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت: «خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت زهرا(س) برسون» @Sedaye_Enghelab
تا هستم،همراه ولی میمانم با چشمه ی عشق ازلی میمانم صدبار دگر قلب مرا بشکافند من شیعه ی مرتضی علی میمانم @Sedaye_Enghelab
اطرافيان مهدی، صدای او را می شنيدند كه زير لب مـی گفـت: «ايهـا المؤمنـون، النظافت من الايمان. خدايا، ما را ببخش». دست مهدی با يک قوطی فلزی از ميان توده زباله ها بيرون آمد. چشم بست، لب گزيد، به طرف بچه هـا چرخيـد، قـوطی را بـالا بـرد و گفـت: «چـرا كفـران نعمـت می كنيد؟ چرا كوتاهی می كنيد؟ مگر اين قوطی خرما خراب شده كه ميان زبالـه هـا افتاده؟» صولت، مردد جلو رفت و گفت: «آقا مهدی، نصف خرمـای ايـن قـوطی هـا كرمـو شده. قابل خوردن نيست». ـ خب، نصفش خرابه... بقيه اش چی؟ مهدی، قوطی خرما را به صولت داد و گفت: «اين قوطی را بگـذار كنـار، لازمـش دارم». شناور پاكيزه شد. مهدی نشست كنار منبع آب و دسـت و صـورتش را شسـت و گفت: «اگر ما بدانيم اين غذاها و وسايل چه طور به دست ما می رسد... اگـر بفهمـيم اينها را بيوه زنـان، مـردم مستضـعف و خـانواده شـهدا از روزی و شـكم كودكانشـان می زنند و به جبهه می فرستند، هيچ وقت اين طور اسراف نمی كنيم». رو به صولت كرد و گفت: «قوطی خرما را بياور». بعد رو به قدير گفت: «اينجا روغن و آرد و تخم مرغ پيدا می شود؟» قدير با تعجب گفت: «فكر كنم... بله، داريم!» ـ قابلمه و روغن هم لازم دارم. زود باش! چند لحظه بعد، مهدی به طرف سنگر رو بازی رفت. داخل سـنگر، چنـد رديـف آجر سياه و دود زده بالا آمده بود. مهدی چندتكه نی خشک آتش زد و بعد خرمـا و آرد را سرخ كـرد و تخـم مـرغ هـا را روی آن شـكاند. همـه مـات و متحيـر نگـاهش می كردند. مهدی، دست پختش را به هم زد و گفت: «هر كدام تكه ای نان بياوريد». دقايقی بعد، آنها روی شناور نشسته بودند و لقمه ها را با ولع می جويدند. مهـدی خنده خنده گفت: «می بينيد چه خدای مهربانی داريم؟ ما مدتی بـه خـاطر رضـايت خدا كار كرديم... علاوه بر اجر آن دنيا، در اين دنيا هم پاداش گرفتيم». صولت با تعجب گفت: «كدام پاداش؟» ـ الله بندهسی متوجه نشدی؟ پس اين غذا چيست؟ خدای مهربان نگذاشت عرق تنمان خشک شود و خيلی زود پاداشمان را داد. صولت، اول با حيرت به نان و خرما و بعد به قدير و ديگران نگاه كرد. همـه مثـل او جا خورده بودند. نرمه بادی جان گرفت و نيزار به رقص درآمد. @Sedaye_Enghelab
3 ماه قبل از شهادت عباس بود که یک روز داخل ماشین نشسته بودم و می رفتیم. یک لحظه به من احساس عجیبی دست داد و یک جورایی از این که در خانواده ما کسی تا به حال شهید نشده است، احساس شرمندگی کردم و بلافاصله این احساس را برای عباس به زبان آوردم و گفتم: «عباس چرا من، مثل سایر خانواده ها در شهادت ها سهیم و شریک نباشم؟» عباس که گوش هایش را تیز کرده بود، گفت: «خب ادامه بده؛ بقیه اش را بگو و این که دیگر چه احساسی داری!» و این در حالی بود که من اصلا متوجه نبودم که چه می گویم. عباس یک لحظه فرمان را رها کرد و دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و در حالی که می خندید، گفت: «خدایا! شکر. سپاسگزارم که چنین حالتی را در قلب همسرم انداختی.» عباس که دعا کرد، قلبم ریخت و پیش خود گفتم: «خدایا! من چی گفتم و چرا این حرف را زدم؟!» اما دیگر کار از کار گذشته بود و یک لحظه احساس کردم عباس را از دست داده ام. عباس هم رو به من کرد و گفت: «خیالم راحت شد. دیگر احساس می کنم که تو مرد شده ای و از این لحظه، فرزندانم را به تو می سپارم و هر چهارتای تان را به خدا!» "شهید عباس بابایی" @Sedaye_Enghelab
 بند ۶۹ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با کوچک شمردن آن در نفسم آن را تصوّر کردم، پس حقیر شمردن آن را برایم مجسّم نمود، و خفیف شمردن را بر من آسان کرد تا آن که مرا در ورطه ی آن فرو برد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرازی ازوصیت نامه یک سخن با مسوولین دارم که روی میز نشسته اند و بقول امام عزیزمان اگر این شهدا نبودند شما مسئولین در اینجا نبودید یا در زندان و یا در تبعیدگاه بودید پس باید با سعی و کوشش بیشتر جوابگوی این امت حزب ال... باشید تبعیضات و باندبازی را کنار بگذارید و مردم را فدای هواهای نفسانی خود نکنید مبادا که خدای نکرده نظر این امت حزب ال... از شما سلب شود و شما از صحنه روزگار محو شوید چنانچه بعضی بعد از انقلاب هم در درون دولت هم بودند محو شدند (بنی صدرها "بازرگانها" و بطور کلی ملی گراها) خداوندا بما توفیق عبادت در راهت عطا بفرما و ما را به صراط مستقیم هدایت بفرما خداوندا ظلم و ستم مانند زنجیری به ما حلقه زده و ما را محاصره کرده و ما برای گسستن این زنجیر چه خونها که ندادیم خداوندا چطور قادری که فرزندی را از رحم مادر بیرون بیاوری و شب را به روز تبدیل کنی و زمین و زمان را تنظیم نمایی اما چطور نمی توانی مرا از این زندان نجات دهی خداوندا حیله و مکرها مانند بادی از هر طرف بر ما می وزند و ما برای در امان بودن از این باد دیواری به دور خود درست کرده ایم که این دیوار همان غلبه کردن بر نفس خود بود خداوندا برادری در زیر ظلم ظالمی جان می سپارد و برادر دیگرش نظاره گر این قضیه می باشد و عوض اینکه به کمک برادرش بشتابد مستقیم بر علیه برادرش قیام می کند مانند جریان فلسطین و کشورهای شیوخ منطقه غربی خداوندا شمع را که بودند و ما را نور می بخشیدند یکی بعد از دیگری رفتند و ما در این تاریکی و ظلمت باقی مانده ایم خدایا برای رهایی از تاریکی و ظلمت کسی را نداریم پس برای رهایی ما بشتاب ای خدای بزرگ خداوندا دوست داشتم شمع باشم و بسوزم و هر زمان که روشن می شدم بادی به وزیدن می گرفت و مرا خاموش می کرد خداوندا من نه از مردن می ترسم و نه از کشته شدن و نه آنکه جسمم پاره شود در میان خاک و خون بیافتد و نه از عذاب دنیایی می ترسم بلکه از آن می ترسم عذابی که تو در آخرت برایم در نظر گرفتی از آن عذابی که آتش دوزخ بر من شعله کند و بدنم را بسوزاند در آن زمان کسی نیست که بر من ترحم کند پس ای خدای بزرگ از تو می خواهم که آمرزیده از این دنیا ببر خداوندا اسلام و مسلمین را نصرت عنایت بفرما و مسلمین را در همه صحنه های روزگار پیروزشان بگردان مسلمین را هدایت فرما تا علیه کفر بسیج شوند تا آنها را از صحنه روزگار محو کنند من نمی دانم او نادانی های شیوخ مرتجع منطقه لب به سخن بگشایند که خود و منافع خود را در اختیار اجنبی ها قرار داده اند که علیه اسلام و انقلاب اسلامی قیام می کنند و از احمق هایی که در داخل کشور دارند حمایت می کنند امپریالیست ها باید نابود شوند و آن کسانی که علیه این انقلاب قیام کردند اگر کشته شدم مرا شهید مپندارید زیرا آنقدر گناه دارم که اگر صدها بار کشته شوم و باز زنده گردم و در راه خدا جهاد کنم ثواب شهید را نمی توانم ببرم خداوندا آن امانتی که به من داده ای خیانت کرده ام و نتوانستم امانت تو را نگهدارم تو مرا پاک آفریدی و من پاکی خود را به ناپاکی و زشتی و گناه مبدل کردم و خود را پیش تو رو سیاه نمودم خداوندا می آیم اما با باری از گناه که تو باید به من رحم کنی. و رحم کنی بر سستی بدنم یا ارحم الراحمین . "غضنفر ولی‌پور ریکنده" @Sedaye_Enghelab
آشوب در قبله غرب پرستان امام خمینی (ره): ملت آمریکا هم کم کم بیدار می‌شوند. امام خامنه‌ای: آمریکا روند نابودی خود را آغاز کرده است. @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الامام علي - عليه السّلام - : حارِبوا انفُسَكم علي الدُّنيا و اصرِفُوها عَنها فانّها سريعة الزّوال و كثيرة الزلزال.«تصنيف غررالحكم، ح ۴۹۲۳» امام علي - عليه السلام - فرمودند: با نفسهايتان در دنيا مجاهده كنيد و از دنيا منصرفش كنيد، چرا كه دنيا به سرعت از بين مي رود و لغزشگاه هايش بسيار است @Sedaye_Enghelab
داییش تلفن کرد گفت: «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشستین؟» گفتم: «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه میاد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.» گفت: « چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده. » همان شب رفتیم یزد، بیمارستان. به دستش نگاه می کردم. گفتم «خراش کوچیک! » خندید. گفت « دستم قطع شده، سرم که قطع نشده.» "شهید حسین خرازی" @Sedaye_Enghelab
شهردار که بود به کار گزینی گفته بود از حقوقش بگذارند روی پول کارگرهای دفتر. بی سرو صدا، طوری که خودشان نفهمند. "شهید محمود کاوه" @Sedaye_Enghelab
وقتی بندهای پوتینش را میبست گفت مادر باز شرمندم کردی پوتینها رو واکس زدی گفتم : دشمنت شرمنده کاری نکردم گفت : آخه  اونجا همش خاکه زود کثیف میشه گفتم : مادر دورت بگرده تنت سالم باشه پوتین رو میخوای چه کار....پسر خوشگلم خداحافظی کرد و رفت بعد از چند سال که جسدش رو برام آوردن  از بدنش خبری نبود فقط پوتینش سالم بود و یه پلاک @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزيزتر از برادر آفتاب نورِ سرخش را از هور و نيزار برمـی چيـد. صـدايی جـز خـش خـش نيـزار نمی آمد. اسماعيل به هور چشم دوخته بود؛ انگار به يک تابلوی نقاشی نگاه می كـرد. اما اين تابلو يک چيز كم داشت؛ يک بلم! اسماعيل، منتظر آن بلم و سوارانش بود. احمد آمد، كنارش نشست و گفت: «تـو چيزی می بينی؟» اسماعيل، نوميدانه سر تكان داد. احمد گفـت: «نگـاه كـن. آقـا مهـدی هـم دارد نگران ميشود. می بايست تا حالا می آمدند». اسماعيل آهسته و جويده جويده گفت: «نكند گير عراقی ها افتاده باشند؟» ـ زبانت را گاز بگير. اين چه حرفی است؟ مهدی به آن دو نزديک شد و گفت: «بچـه هـا، برويـد اسـتراحت كنيـد. خسـته شديد». اسماعيل گفت: «نه، آقا مهدی... ما خسته نيستيم». چند دقيقه بعد، اسماعيل چشم تنگ كرد. كمكم پرده سياهی بـر هـور كشـيده می شد. نرمه بادی وزيدن گرفت و نيزار را خم و راست كرد. آب موج برمی داشت و آهسته به ساحل می خورد. اسماعيل، شادمان بلنـد شـد و گفت: «دارم می بينمشان. دارند می آيند. احمد، ببين». با انگشت به سياهی كه از دور به سويشان مـی آمـد، اشـاره كـرد. مهـدی، كلـت منورش را مسلح كرد و به سوی آسـمان شـليک كـرد. منـور نـارنجی رنگـی بـالای سرشان روشن شد. سرعت بلم زيادتر شـد. احمـد خنديـد و گفـت: «خـدا را شـكر، خودشان هستند». اسماعيل بالا و پايين پريد، دست تكان داد و با آخرين تـوان فريـاد زد: «حميـد، حميد... آهای اصلان... ما اينجاييم». @Sedaye_Enghelab
 بند ۷۰ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در علم تو درباره ی من و علیه من تا آخر عمرم ثبت گردیده، همه گناهانم از اول و آخرش، و عمدی و سهوی، و کم و زیاد، ظریف و باریک و یا جلیل و بزرگش، قدیم و جدیدش، پنهان و آشکارش، و همه ی آن گناهانی که من مرتکب آن می شوم و به سوی تو توبه میکنم. و میخواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی و همه ی مظالم بندگان را که بر ذمه ی من آمده و تو آن ها را به شماره آورده ای ببخشی؛ زیرا بندگانت برگردنم حقوقی دارند که من در گرو آنها هستم، پس هرگونه و هر زمان که خواستی آنها را بیامرز ای مهربانترین مهربانان! @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود داغ من را مادر عباس میفهمد فقط دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود اولین تصویر از غواص دست بسته (۲۶خردادسال۹۶) سلام بر 175غواص شهید دستان بسته برای شفاعت بازترند یادکنیدشهداروباذکرصلوات @Sedaye_Enghelab
فرازی ازوصیت نامه به نام خداوند پاسدار خون شهیدان ، شهیدان تاریخ که خونشان دریای آزادیست. من با میل خودم داوطلبانه به این جهاد مقدس امده ام تا پوزه ابر قدرت ها و جهانخواران را به خاک بمالم و حق مظلومان را بگیریم. ما دنباله نهضت امام حسین (ع) را پیش گرفته ایم و حال که به دنیا برای مردن آمده ایم پس چه بهتر این مرگ در راه خدا باشد. امام حسین (ع) می فرماید : همه شما باید بدانید که من اگاهانه و با انتخاب خود در این راه قدم گذاشته ام ،لذا اگر توفیق بیشتری یافتم و سعادت نصیبم شد و توانستم مورد قبول خداوند قرار گیرم ،رستگار می شوم . اگر چه در این جنگ حق علیه باطل شهید شده ام هیچکس مسئول مرگ و شهادتم نیست. بنابرین امید دارم به جای انکه برایم گریه و عزاداری کنید از خداوند رحیم برایم طلب آموزش گناهانم را کنید. پدر جان ! از اینکه بعضی اوقات از شما سرپیچی کرده ام مرا ببخشید . من خیلی مزاحمتان می شدم. بعضی اوقات جوانی می کردم و شما را اذیت می کردم . از شما طلب پوزش دارم مرا ببخشید . خدمت خواهر و برادرم . شماها باید امروز منافقین روسیاه را سرکوب کنید . خواهرم ! تو باید مانند فاطمه زهرا (س) مبارز باشی و در قبال سختی و مشکلات زندگی مقاوم  و فرزندانت را چون زینب پرورش دهی . برادرم ! شما باید در صحنه های پر خروش حرب الله باشید . هیچوقت از خدا غافل نباشید  شما باید یک حزب الله واقعی باشید و در راه الله و شهیدان گام بردارید . خلاصه شماها بردران و خواهران حزب الهی باید الگو و سرمشقی برای دیگران باشید تا جامعه ما پیشرفت کند . شما وارث خون حسین (ع) و دیگر شهیدان هستید و خودتان را و فرزاندانتان را دانش ، علم و قرآن بیاموزید . قدر امام خمینی را بدانید و سرو پا گوش به فرمان امام عالیقدر باشید . چون یاری دهنده مسلمین و رهبر مستضعفین است . والسلام "شهیدروح الله لاری" @Sedaye_Enghelab
فرزند شیخ زکزاکی در کنار فرزند حاج قاسم معجزه انقلاب اسلامی سفید و سیاه، آسیایی و آفریقایی، ایرانی و نیجریه‌ای و فارس و عرب را آنچنان پیوند می‌دهد که گویی یک پیکر هستند این همان پیوند انسانی و اعتقادی است که لازمه ی تشکیل حکومت جهانیِ پس از ظهور است... حجاب @Sedaye_Enghelab
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : ذِكْرُ الموتِ يَميتُ الشهواتِ في النفس و يَقطعُ مَنابتَ الغفلةِ و يقَوِي النفسَ بمواعد الله ... . «مستدرك الوسائل، ج ۲، ص ۱۰۵ امام صادق - عليه السلام - فرمودند: ياد مرگ، خواسته های نفسانی را می ميراند و عوامل غفلت را ريشه كن می كند و نفس را به وسيله وعده های الهی، قوت می بخشد. @Sedaye_Enghelab