eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
⬆️⬆️ 4⃣5⃣1⃣ 🌷 💠ماجرای پیکر شهید بی سری که با پدرش سخن گفت. 🔻بخش اول 🔹خبر آورده بودند که یوسف رضا شده است. من هم که در منطقه حضور داشتم برای گرفتن خبری و یافتن اثری به رفتم. 🔸صبح اول وقت جلوی در تعاون بودم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. مسئول گفت: نام فرزند شما نه در لیست شهدا است و نه در لیست مجروحین، اینجا ما همه روزه با رادیو نام اسرا را گوش می دهیم نامش در بین اسرا نیز نبود. 🔹پرسیدم در این عملیات، شهدایی بوده اند که شناسایی نشده باشند؟ 🔸جواب داد: بیش از 20 پیکر شهید بوده اند که پلاک نداشته اند و همه را به همراه سایر شهدا به سنندج، پشت دریاچه منتقل کرده ایم تا توزیع شوند. 🔹به منطقه رفتم و به سردخانه محل نگهداری شهدا سر زدم، گفتم پسرم مفقود شده و خبردار شدم چند جنازه که هنوز هویت شان نشده در اینجا نگهداری می شود. 🔸گفتم ببینمشون شاید پسرم بین آنها باشد با احترام برخورد کردند و رفتیم تا جنازه ها را ببینیم. 🔹وضع وحشتناکی بود، بدن های متلاشی شده شهدا با اوضاع بسیار دردناکی در کف سردخانه انبار شده بود در میان اجساد بی هویت را نیافتم در حال برگشت بودم که جنازه ای که وضعیت درستی نداشت نظرم را جلب کرد 🔸پرسیدم: این پیکر کیست؟ گفتند: آن شهید دارد و شناسایی شده نگاهی به پیکرش کردم کاملا متلاشی و قابل تشخیص نبود گفتند اهل بابل است. 🔹در حال برگشت به سمت درب خروج بودیم که ناگهان پسرم را شنیدم که گفت: بابا یوسف رضا اینجاست، دوباره برگشتم همان شهید که گفته بودند اهل است دوباره صدایم کرد و گفت: نرو که گرفتار می شوی من یوسف رضا هستم. 🔸هرچه گفتم دوباره جنازه را کنیم قبول نکردند و گفتند ما کار داریم و باید برویم هرچه گفتم بابا پسرم با من سخن گفته. به حرفم گوش نداده و گفتند مگر مرده حرف می زند؟ 🔹گفتم شهدا اند آنها که نمرده اند اما در را بستند و رفتند و گفتند اگر باز هم کاری داری برو پیش مسئول که الان نیست و رفته دنبال گازوییل 🔸من هم همانجا روی پله کانکس های سردخانه نشستم خلاصه تا ساعت چهار روی پله نشستم تا مسئولش آمد کلی خواهش و تمنا کردم تا گفتند باز کنید دوباره جنازه را ببیند 🔹رفتم سر جنازه پلاکش را که در سینه اش فرو رفته بود خارج کردیم سپس پیکر را برگرداندم ناگهان دیدم بر روی لباس زیرش نوشته "یوسف رضارضایی" 🔸علی رغم بسیاری که مرا فرا گرفته بود از اینکه پسرم را یافته بودم و از ارتباطی که با او داشتم خوشحال بودم پلاک را هم بررسی کردیم دیدیم یک حروف را به ثبت کرده بودند و پلاک نیز متعلق به یوسف رضا بود. ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه2⃣4⃣ 💠 #بى_خوابى_صدام 🔹يك شب در منطقه #طلائيه در سنگر خوابيده بوديم كه ناگهـان #آب بـا
🌷 ⃣4⃣ 💠 🔹یک شب که تو منطقه عملیاتی سمت بودیم دشمن شروع کرد و با گلوله ی سمت ما رو می زد که یک گلوله هم خورد پشت ما. 🔸تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر می لرزید و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.بچه ها هر کدوم به یک طرف می کردند که بگیرند. 🔹یکی از بچه ها که اسمش اکبر بود بود، هیجان زده بلند شد و گفت: چی بود؟ گفتم: بلند شو توپ بود، توپ می زنند، توقع داشتی چی باشه؟ 🔸 سر جایش خوابید و گفت: ای بابا فکر کردم بود. چون من از رعد و برق می ترسم.😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ همه هست آرزویم شرف #لقای مهدی چه خوشست گر ببینم #رخ دلربای مهدی چه خوشست #روزجمعه ز کنار بیت کعبه به تمام اهل عالم برسد #صدای مهدی(عج) 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسین_معزغلامی : هروقت به سر #قبرم آمدید سعی کنید روضه #علی_اکبر علیه‌السلام و یا حضرت زهرا سل
6⃣9⃣4⃣ 🌷 💠 🍃🌹مداح بود ، هم از بچگی خیلی خوبی داشت😊 هم ها رو خوب اجرا میکرد هر که میخوند چون همه دوستش داشتند و با میخوند شور و حال خاصی به جلسه میداد .. ✨ 🍃🌹وقتی که بیشتر تو محل جا افتاد هر هفته داخل چهار تا هیئت هفتگی میکرد . 🍃🌹هیئت های دیگه که میرفتیم مینشست یه گوشه 😭میکرد و سینه میزد و اصلا براش فرقی نداشت که تو هیئت مداحی کنه یا سینه بزنه ... هرجای هیئت که بود بهترین رو میکرد 🍃🌹هیچوقت از مداحی کردن کسی نمیگرفت و بیشترین رو نسبت به همه مداح های امام حسین (ع) رعایت میکرد🌾 به نقل از دوستان شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢هیچ وقت مانع رفتنش نشدم، #دلتنگش بودم اما ته دلم راضی بودم به شهادتش، واقعا #حقش بود. 💢خودشم همیشه
🔺‌آخرین عکس خانوادگی😔 وقتي مي‌رفت مأموريت مي‌گفت از همه بيشتر دلم براي تنگ مي‌شود. آخر همه شما را مي‌شنوم و با شما صحبت مي‌كنم، اما محمد امين كه صحبت كند. دلم برايش مي‌شود. ‌ سفارشش به من هميشه و هميشه اول اول وقت و دوم حفظ به بهترين شكل و سوم تابع محض ماندن بود. ‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻فرازهایی از وصیتنامة سردارشهید محمدرضا عقیقی: بدانید که جهان دار فنا و #محل_گذر است و همه موجودات
9⃣6⃣9⃣ 🌷 💠معرفی سرداران گمنام 2⃣ 🔻قسمت دوم 💢فال حافظ و شهادت! 🌹همین که روزهای نزدیک به عملیات می رسید، برای بچه ها فال حافظ می گرفت. نزدیک بود. این بار اولین بازشدن کتاب به بود. بعد از کمی مکث و زمزمه با لهجه شیرین گفت: " نه کاکو جان! دریغ از یک ، انگار اصلا قرار نیست از دست تو راحت بشیم! " 🌹با سپری شدن لحظات وضعیت بقیه هم مشخص شد، مرتضی جاویدی، سید محمد کدخدا و... جزء بودند. زنده ها هم معلوم شدند. 🌹یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت ! از بچه ها اصرار از او انکار تا بالاخره چشمها را آرام بست و این بار کمی طولانی تر، قطره آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد: 🌾نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد 🌾عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد 🌾ارغوان جام " " به سمن خواهد داد 🌾چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد 🌹عملیات که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند، جاویدی،حق پرست... و خود عقیقی، من مانده بودم و محمدرضا که تا امروز در ذهنم مانده " دریغ از یک روزنه کوچک ... " پ ن: نکته فال حافظ اشاره به اسم خود شهید در بیت هستش: "عقیقی" 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
✋🌷😢 گاهی که از این زمینیان می گیرد پاهایم مرا بسوی یک نقطه معلوم وپرطپش میبرد آنجاکه وجایگاه سروقامتان همیشه جاودان است! آری ... قلبم آنجا است ... آرامتر ازهرلحظه ای که بوده است ... روی سنگ قبر شهدا نوشته هاو سروده هایی ناب و زیبا چشم نواز ست همه را بارها و بارها می خوانم و نمیگذارم شان از درون ام شود... 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🍃 ✔️در #ازدواج بسیار سختگیر بود؛ خواهرش، همسرش را به او معرفی کرد و بعد از صحبت کردن متوجه شد که #ه
#خاطرات_ماندگار 🔸یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم #نماز خواندن پشت سر آقا مهدی بود😍 ما حتی نمازصبح را هم #جماعت می خواندیم، اگر یک روز بدون من نماز می خواند ناراحت میشدم🙁 و گله میکردم. 🔹وقتی #مهدی را نمیدیدم مریض میشدم، قلبم درد💔 می گرفت، سردرد می گرفتم ولی وقتی میدیدمش #خوب میشدم، این جور موقع ها می گفت: "فکر کنم مریضی هایت #احساسی هست" 🔸زمانی که #محمدهادی فرزندم بدنیا آمد، مهدی #غسل_شهادت انجام داد، می گفت دوست دارم بچه ام را با غسل شهادت🌷 بغل بگیرم💞 🔹لحظه ای که #صدای محمدهادی را موقع بدنیا آمدنش شنیدم تنها دعایی که بعد از ظهور امام عصر(عج) کردم، دعا برای #شهادت آقا مهدی بود☺️ نمی دانم چرا آن دعا را کردم❗️ مهدی خیلی در کارهای مربوط به محمدهادی #کمکم می کرد، مثل پروانه دورم می چرخید💫 #شهید_مهدی_نوروزی #شیر_سامرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔴🔴🔴 #تکذیب_شد ♦️تکذیب #صدای منتسب به همسر شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹خانواده سردار #شهید_سلیمانی اعلام کردند صدایی که به نام صدای🔉 همسر این شهید والامقام در حال پخش است، متعلق به ایشان نیست❌ و خانواده محترم سردار شهید نه در زمان حیات و نه پس از #شهادت، چنین سلوکی ندارند. 🔰لذا از اهالی محترم #رسانه و همه علاقمندان به سردار سلیمانی♥️ درخواست می شود از انتشار و باز نشر آن خودداری کنند🔇🔇 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم: 🌷ڪاری که انجام میدهید، حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید #خسته_نباشید! ازهمان درپشتی
💢 ✍رفته بودیم براے بازدید از موشڪ های فوق پیشرفته ے . 🍁وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو ڪرد به ڪارشناس موشڪی و گفت: میشه فن آورے این موشڪ رو دراختیار ما قرار بدید!❓ 🍁ژنرال ها و ڪارشناسان روسی و گفتند: این فن آورے 👌فقط در اختیار کشور ماست. 🍁حسن 👌خیلی و محکم گفت:ولی ما و دوباره خنده ے اونا بلند شد. 🍁وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش ڪردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد. وقتی از ناامید شدیم ،حسن راهی شد. 🍁خودش تعریف مے ڪرد، به امام رضا شدم و سه روز توی حرم موندم. بود ڪه امام رضا رو حس ڪردم و حلقه‌ی مفقوده ڪار به خطور کرد . 🍁وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و رو ڪه به ذهنم رسیده بود ڪشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم. 🍁وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به ڪار شدیم و ڪه به مراتب از مدل روسی، بهتـر و پیشـرفتـه تر بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
،❤️🕊 نفـسـت را می‌دانم؛🍃 که آفتـاب☀️ اولین بار به دانه‌ی گـــندم داد ...🌾 کمتر دیده شده 🌷 🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊🦋🕊 🍃🌷 🍃🌷 🍃🌷 🍃🌷 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜وَ فَدَيناهُ بِذِبحٍ عَظيم⚜ #عشـق است . . . که دل به راه دلبر دادن💞 جان را به هوای #آل_حیـدر دادن
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌾‏او را میشناسید❓ شهید اولین شهید ‎، داعشی ها در حالیکه او را اسیر کردند بیسیم اش را روبروی دهانش گرفته سر از بدنش جدا میکردند✔️ 🌴 تا با ناله های💔 او روحیه همرزمانش را تضعیف کنند؛ در حالیکه او تا لحظه آخر پشت بیسیم ‎ میگفت.😭 ‎ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💞 💐رابطه با من بسیار خوب بود. و همیشه با احترام زیاد با من می کرد به در حضور فرزندانمان. هیچ وقت به اسم کوچک مرا صدا نمی زد و همیشه در همه جا با گفتن حاج خانم مرا صدا می زد. یادم نمی آید که یک بار با بلند صحبت کرده باشد. 🌾 یک روز ص🌤بح که طبق معمول عازم ☄جنگی بود، پرسیدم:شب🌙 برای شام هستی⁉️ گفت: ، کاری نداشتم حتما می آیم.برای اولین بار گفتم:آمدی نان🌭 هم بگیربا لبخندی☺️ گفت: اگر یادم ماند، چشم. 💐 تا ساعت ۱۲ 🕰شب ماندم بالاخره آمد. با دو، سه تا نان سرد. گفتم: این ها را از کجا ؟ گفت: جلسه طول کشید و این نان ها را از سپاه آورده ام، یادت باشد به جای آن ها ببرم. به شوخی گفتم: با این دو سه تا نان که سپاه ورشکست نمی شود. گفت: موضوع این نیست. موضوع مسلمین است که باید رعایت کنیم. 🌾 علیه السلام فرمود : اولین قطره💔 خون کفاره گناهان 🔞اوست مگر بدهیها، که کفاره آن ادای آن است.🍂 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💞❄️💞🍃💫 ❄️💞🍃💫 💞🍃💫 🍃💫 💫 ⚜بسم رب الزهرا سلام الله علیها. 🏴🔆ان شاءالله این #شهید عزیز واسطه خیر برای هم
9⃣2⃣3⃣1⃣🌷 🥀🌸 یه‌هفته‌عزاداربودن 🔰یه بنده میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به مدافع حرم گیر میداد ...همش میگفت رفتن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه و به ریش ما و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول💵 میرن هرجا که نشست و برخواست داشت پشت مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت محسن حججی خبرساز شد 🔰 و همه جا پر شد از عکس🖼 و اسم مبارک این شبی 🌙که خبر شهادت رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد گفت بغض گلومو فشار میداد و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود 🔰 اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم گرد شد چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه 😭کرد. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : 🔰 اون شبی 🌟که از با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار نشست به اون زیبایی🌷 کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم علیه السلام هستن سلام دادم به آقا،آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن گفتم آقا چه کردم 🔰 من، چه خطای از من سر زده آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ⁉️ یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست تموم بدنم میلرزید و گریه😢 هامون فضای مغازشو پر کرده بود بمیرم برای و عزتت جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی💔 روحت شاد و یادت گرامی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸سه درس پذیری از سه شهید* حاج‌ قاسم‌ سلیمانی:* 🌿«اگـر ڪسی رهبـر‌ خود را نشنود به طور یقین صدای امام‌زمانِ‌ (عج)خود را هم نمی‌شنود؛و امروز خط قرمز ❣بایدتوجه تمام واطاعت از ولی خود،رهبریِ‌نظام‌ باشد.»* 🌸شهید صدرزاده :* 🌿سخنان مقام رهبری را حتما گوش کنید، قلب💓 شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.* 🌸شهید معز غلامی :* 🌿در بدترین اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید...* *♥️ اللهم ارزقنا شهادت ❤️* 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
❣ 🌸چه ڪنم چه چاره سازم 🌼ڪه شوم مهدی 🌸چه ڪنم ڪه من ببینم 🌼رُخ دلربای مهـــدی 🌸چه خوش‌ست آن زمانی 🌼برسد ڪه زنده باشم 🌸منِ بینوای مسڪین 🌼شنوم مهـــدی 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh