کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
تو از عشیرهٔ عشقی، تو از قبیلهٔ قبله
که عطر، مرقدت از جنّة النعیم گرفتهست
گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی
سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفتهست
همیشه سفرهٔ دل باز کردهام به حضورت
که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفتهست
همیشه عبد حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفتهست؟
بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت
به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفتهست
مَلَک غبار، ز قبر تو تا نَرُفته نرَفته
در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفتهست
چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟
که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفتهست
کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفتهست
📝 #علی_انسانی
🌐 shereheyat.ir/node/520
✅ @ShereHeyat
#امام_علی علیهالسلام
#جنگ_خندق
#غزل_پیوسته
🔹لا فتی الّا علی🔹
«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان میداد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان میداد
اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش
لبخند شیطان را به پیغمبر نشان میداد
«یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر میپرسید
آن روز ایمان مدینه امتحان میداد
هرکس قدم پس میکشید و با نگاه خود
بار امانت را به دوش دیگران میداد
با شانه خالی کردن مردان پوشالی
کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان میداد
«رخصت به تیغم میدهی؟»... این را علی پرسید
مردی که خاک پاش بوی آسمان میداد
فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی
آری همیشه پاسخش را مهربان میداد
«هل من مبارز»... نعره گویا از جگر میزد
فریاد او بر قامت شهری تبر میزد
او میخروشید و رجز میخواند و بر میگشت
او مثل موجی بود که بر صخره سر میزد
کم کم هوا حتی نفس را بند میآورد
نبض مدینه پشت خندق تندتر میزد
زنها میان خانهها شیون به پا کردند
انگار تکتک خانهها را نعره در میزد
فریاد بغض بچههای شهر را بلعید
ساکت که میشد، دیو فریادی دگر میزد
یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید
لبهای شیرین علی حرف از خطر میزد
فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید
مثل عقابی در قفس که بال و پر میزد
«هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد
این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد
فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز»
خندید، بند از دستهای شیر حق وا شد
شمع شهادت شعلهور بود و خدا میدید
پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد
برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن
تا تیغههای ذوالفقار از دور پیدا شد
تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد
ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد
مثل عقابی در نگاه عَمرو میچرخید
فرصت برای تیز پروازی مهیا شد
اینک رجزها تن به لالی داده بودند و
طوفانی از نام علی در دشت برپا شد
اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز
دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد
تا لا فتی الّا علی را آسمان میخواند
لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد
در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد
آری علی با ضربتی عالی اعلا شد
📝 #مهدی_مردانی
🌐 shereheyat.ir/node/523
✅ @ShereHeyat
#شعر_انتظار
#غزل
🔹نور و باران🔹
برای از تو سرودن، زبان ما بستهست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بستهست
به هر دری که زدم رو به تو گشوده نشد
دلم شکسته، فقط چشم بر دعا بستهست
چگونه نور تو را پشت ابر باید دید؟
که اشک، راه تماشای چشم را بستهست
برای یاس حیاط از تو گفتم و گل داد
چه قدر غنچه به تو عاشقانه وابستهست
«دلم قرار نمیگیرد از فغان بیتو»
که راه چارۀ ما بیقرارها بستهست
تو آسمان و زمینی، تو نور و باران، تو…
چقدر از تو نشان هست و چشم ما بستهست
📝 #محمد_غفاری
🌐 shereheyat.ir/node/3797
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 وداع فرزندان شهید مدافع حرم «جواد اللهکرم» با پیکر پدر
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
صبری بده، ای خدا به فرزند شهید
وقتی که بلد شد بنویسد بابا
📝 #زهرا_سپهکار
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹صبح صادق🔹
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت...
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش این است ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سر به چاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/532
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹امام راستگویان🔹
به کودکان و زنان احترام میفرمود
به احترام فقیران قیام میفرمود
سلام نام همه انبیاست؛ او میگفت
سپس اشاره به دارالسلام میفرمود
کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست
سحر میآمد و این را مدام میفرمود
کجا حرام خدا را حلال میدانست؟
کجا حلال خدا را حرام میفرمود؟
اگر که دست به پهلو گرفتهای میدید
به اشک و آه و دعا التیام میفرمود
«خوشا به حال کسانی که راستگویاناند»
امام صادق علیهالسلام میفرمود
📝 #مهدی_جهاندار
🌐 shereheyat.ir/node/1091
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#غزل
🔹لبخند صادقانه🔹
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
شبی دلم به هوای زیارت آمده است
مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او...
از او بپرس به عقلم نمیرسد اصلاً
که چیست فلسفهٔ عشق بیکرانهٔ او
خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد
گذاشتهست سرش را فقط به شانهٔ او
گذشتهها نگذشتهست باقی است هنوز
زبانه میکشد آتش از آشیانهٔ او
بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت
بگو برای من از رفتن شبانهٔ او
نه از غم است که من گریه میکنم امشب
فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او...
📝 #اعظم_سعادتمند
🌐 shereheyat.ir/node/536
✅ @ShereHeyat
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمهٔ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید
«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران! چشمان او آرایهٔ وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق میوزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید
غلام خستهام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد، نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجوییست
کفن باید به جای جامهٔ احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان میخواند، میفرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
میان شعلهها آیات ابراهیم میسوزد
میان گریه ختم سورهٔ انعام بردارید
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#مسمط
🔹عطر سلام و صلوات🔹
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
در ساحت عرفان غمت فلسفه مات است
نام تو پر از عطر سلام و صلوات است
ای سورۀ شأن تو پر از سجدۀ واجب
زانو زده در محضرت ادیان و مذاهب
دارند نصیب از نفست حاضر و غایب
راهی که تو ابلاغ کنی راه نجات است
فیض ازلی چیست؟ مسلمانِ تو بودن
لطف ابدی شیعۀ چشمان تو بودن
در خوف و رجا دست به دامان تو بودن
مهر تو و قهر تو حیات است و ممات است
ای کاش که باشد نظر لطف تو با ما
تا سوی تنور امر کنی باز اماما
با عشق تو آتش شده برداً و سلاما
آتش نه که این روشنی آب حیات است
نام تو بلند است و مقام تو رفیع است
لطف تو مدام است و عطای تو وسیع است
هم در دل ما حسرت دیدار بقیع است
هم در دل ما حسرت درک عتبات است
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/4680
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#مثنوی
🔹عطر شفاعت🔹
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّه پرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/3937
✅ @ShereHeyat
#امام_صادق علیهالسلام
#مربع_ترکیب
🔹عطر شفاعت🔹
حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری:
آیههای احمدی را با حدیث جعفری
حرف او عشق است، فهمش را به عاشق میدهند
صادقان، دلهایشان را دست صادق میدهند
مالکیها، شافعیها، خوشهچینانش همه
سیدِ طاووسها، طاووس بُستانش همه
شیخها، علامهها، طفل دبستانش همه
گردنافرازانِ دانش، گَرد میدانش همه
جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما
از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما
لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها
علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها
نور، مجرم بود اما، در نظام کورها
ترس میانداخت حقش، در دل منصورها
در هراساند از وجودش، چون که میدانند کیست
حجتاللهی که جوشان در رگش، خون علیست..
امشب اینجا جلوهای از خیمههای کربلاست
باز آتش، شعلهور در خانۀ آل عباست
حضرت شیخالائمه در میان کوچههاست
گرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست
روضهای جانسوز در این واژههای ساده است
شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است
خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد
یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد
پر کشم با قالَ صادقها و باقرها، نشد
شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد
بر خلاف زندگیِ از خطا آکندهام
صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمندهام
دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم
صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم
مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم
روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم
مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند
در تنور غیبت، آن مردان که میباید شدند
مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهماند
هم جوانمردند و هم همدرد درد عالماند
غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هماند
با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکماند
دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است
صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است
📝 #قاسم_صرافان
🌐 shereheyat.ir/node/4682
✅ @ShereHeyat
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹صبح صادق🔹
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
همان خورشید موعودی که در روز طلوع او
حدیث صبح صادق میشود تفسیر، میآید
زمین آبیتر از این آسمانها میشود وقتی
که آن آیینۀ سبز «خدا - تصویر» میآید
شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی
به روی سنگها هم میکند تأثیر، میآید
در اعماق نگاهش میتوان خشمی مقدس دید
دلش لبریز از مهر است و با شمشیر میآید
چنان با ضربههای حیدری اعجاز خواهد کرد
که از دیوار هم گلنغمۀ تکبیر میآید
دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است
نه قدری زودتر از آن نه با تأخیر میآید
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/1387
✅ @ShereHeyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/4550
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹کعبهٔ امید🔹
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
اینجا که طورِ جلوه و سینای ایزدیست
از هر کرانه نور خدا موج میزند
اینجا مطاف اهل زمین است و آسمان
وز شهپر فرشته فضا موج میزند
لبیک از زبان اجابت توان شنید
در این فضا که نور دعا موج میزند
اینجا که رشک هشت بهشت است و هفت چرخ
از شش جهت فروغ ولا موج میزند
از جلوهٔ جلال تو، ای مظهر کمال!
نور صفا در آینهها موج میزند
در کوی تو که ساحل امن است و عافیت
دریای بیکران صفا موج میزند
ای کعبهٔ امید که در بارگاه تو
نور امید در همه جا موج میزند
دستی به دستگیری دلها دراز کن
وین عقدهها ز کار دل خسته باز کن...
ای آستان تو حرم کبریا شده
وی خاک آستانهٔ تو ماسوا شده
ای فرش آستانهٔ تو، شهپر ملک
وی خاک راه تو به نظر کیمیا شده
ای کعبهٔ امید خلایق که درگهت
رشک منا و مروه ز سعی و صفا شده
ای زائر حریم تو در بارگاه قدس
مشمول فیض و رحمت بیمنتها شده...
رنگین کمان مهر به چرخ جلال توست
یا قامت سپهر به تعظیم تا شده؟
معصومهٔ شفیعه تویی، اِشفعی لنا
ای شهره در شفاعت اهل ولا شده
گویم مدیح تو که ز لطف تو تاکنون
بر روی من هزار در بسته واشده
گلهای طبع من ز نسیم عنایتت
خرم شده، شکفته شده، دلربا شده
تا بارگاه تو حرم اهلبیت باد
ما را اگر غمیست غم اهلبیت باد
📝 #محمدعلی_مجاهدی
🌐 shereheyat.ir/node/1512
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹سورۀ نور🔹
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
وا میكنی سمت كویرِ این حوالی
با لطف پاكت پای اقیانوسها را
«امید» داروییست در دارالشفایت
كه با سخاوت میدهی مأیوسها را
با آن دم قدسی خود شبهای جمعه
رونق بده «یا نور و یا قدّوس»ها را
هر شب به یاد غربت شهر مدینه
روشن كنیم اینجا همه فانوسها را
ای آبروی آبهای این حوالی
سمت شما باز است این دستان خالی
وقتی كه من از ماه میگیرم سراغت
میآورد دل را میان كوچه باغت
هفت آسمان، صدها ستاره میشمارد
هر شب به پای درسهای چلچراغت
تو آیههای سورهٔ نوری، چگونه
پیدا كنم من راه خود را بیچراغت؟...
انگار... نه من حتم دارم در بهشتم
آن لحظهای كه مینشینم در رواقت
ما لایق صحن و سرای تو نبودیم
همسایهٔ خوبی برای تو نبودیم
تو مهر زهرا را میان سینه داری
مهری كه با آن اُلفتی دیرینه داری
از بس كه آه زائرانت را خریدی
ایوان زیبایی پر از آیینه داری
هر صبح جمعه میزبان ندبههایی
این است آن عهدی كه با آدینه داری
تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان
غمهای بیاندازهای در سینه داری
از نسل كوثر، معنی خیر كثیری
«با عشق، خویشاوندی دیرینه داری»
فرسنگها راه است از ما تا صفایت
قربان آن صحن و سرای باصفایت
از ابتدا هم بود مشهد، مقصد تو
پل میزنم تا مقصدت از مشهد تو
عطر گل یاس از ضریحت میتراود
این مرقد زهراست یا كه مرقد تو
عشق تو دریا را به ساحل میكشاند
ماه آبرو میگیرد از جزر و مد تو
خورشید دارد آرزوهایی طلایی
وقتی كه میآید كنار گنبد تو
من شاعرت هستم ولی مثل همیشه
شعری ندارم تا كه باشد در حد تو
من مینویسم بر روی سنگ مزارم
بانو! همیشه بوده از تو اعتبارم
📝 #رضا_خورشیدیفرد
🌐 shereheyat.ir/node/556
✅ @ShereHeyat
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها
سلام ای که لطف کریمانهٔ تو
کشانده دلم را به این سمت و سوها
سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها
شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم میچکد از سبوها
چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها
هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطهور کن در این های و هوها
به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها
که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود:
فداها ابوها فداها ابوها
به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹پنجرهای به بهشت🔹
در آسمان ملائکۀ خوش ذوق، شهر بهشت را که بنا کردند
اول به سوی صحن و سرای تو، چندین هزار پنجره وا کردند
مشتی ستاره از فلک آوردند، در سفرههای ما نمک آوردند
بسکه بهار از فدک آوردند، در شهر قم مدینه به پا کردند
با چشمهای غرق عطش دیدیم، گنبد درون آینۀ حوض است
آن کاسههای پر شده از خورشید، سیرابمان از آب طلا کردند
ملا حسین مولویِ مداح، همراه شمس و عاصی و خورشیدی
از بس که بودهاند نمکگیرت در هر مقام شور به پا کردند
صحن عتیق و جلوۀ دیرینش با چلچراغِ خوشۀ پروینش
اینها به اتفاق مضامینش، پروانه را مدیحهسرا کردند
ما قاصریم وصف تو را وقتی، امثال مرعشی و بروجردی
یک عُمر روزههای معطر را، با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمهست عبور تو، توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو، اما تو را کریمه صدا کردند
ای تا همیشه کار تو کارستان، اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکردهاند همه مردان، کاری چنان که فاطمهها کردند
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/2814
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹زائر🔹
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر میشود
قبل زائر کولهبار راه، حاضر میشود...
خوش به حال خانۀ خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود...
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینهات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
📝 #محمدحسین_ملکیان
🌐 shereheyat.ir/node/2815
✅ @ShereHeyat
#حضرت_معصومه علیهاالسلام
#غزل
🔹رواق کرامت🔹
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
نزدیک میشوم به تو، چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
بانو سلام! کاش زمان با همین سلام
در آستانهٔ در ساعت بایستد
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیهٔ عذاب
هم وزن با یک آیهٔ رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای ما
زیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیتهاش در صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد...
📝 #هادی_جانفدا
🌐 shereheyat.ir/node/548
✅ @ShereHeyat
🌷 تقدیم به #شهدای_حادثه_هفتم_تیر
به خصوص شهید مظلوم آیتالله بهشتی
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»... آوار انفجار...
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد، خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/456
✅ @ShereHeyat
#حضرت_احمد_بن_موسی علیهالسلام
#شاهچراغ
#غزل
🔹چه باران خوشی🔹
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
تجلیخانه برپا کرده با گلدستههای نور
تداعی میکند صحن و سرایش مشهد و قم را...
مفاتیحالجنان بر لب، در و دیوارها شاعر
عوض کردهست این تصویرها طرز تکلم را
دلی اندازهٔ دریا برایش با خود آوردم
که با لبخندی آرامش دهد روح تلاطم را...
هماره قدسیان بر سفرهٔ اکرام او مُنعِم
خدا بخشیده بر خوان کریمان این تنعّم را
پدر«باب الحوائج» او خودش «شاهچراغ» اما
زیارتنامه میخواند دمادم نور هشتم را
تصور میکنم در طوس هستم، چشم میبندم
و حس میگیرم از شیراز این اوج تبسم را
به خود میآیم از اشکی که در هر بیت من جاریست
چه باران خوشی، من دوست دارم این تداوم را...
📝 #عبدالرضا_کوهمال_جهرمی
🌐 shereheyat.ir/node/1517
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹رضای او🔹
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
یارب این خاک گرامی مغرب خورشید کیست
کز فروغش میشود چشم ملائک اشکبار...
کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش
میبرد از چشمها چون بوی پیراهن غبار...
همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است
در رضای او رضای حضرت پروردگار
شِکوۀ غربت، غریبان را ز خاطر بار بست
در غریبی تا اقامت کرد آن کوهِ وقار...
وه چه گویم از صفای روضۀ پرنور او
کز فروغش کور روشن میشود بیاختیار...
همچو اوراق خزان بال ملائک ریختهست
هر کجا پا مینهی در روضۀ آن شهریار
میتوان رفتن به آسانی به بال قدسیان
از حریم روضۀ او تا به عرش کردگار...
نقد میسازد بهشت نسیه را بر زائران
روضۀ جنتمثالش در دل شبهای تار
میتوان خواند از جبین رحل مصحفهای او
رازهای غیب را چون لوح محفوظ آشکار...
از سر گلدستهاش چون نخل ایمن تا سحر
بر خداجویان شود برق تجلی آشکار...
چشمۀ کوثر به استقبالش آید روز حشر
هر که را زین آستان بر جبهه بنشیند غبار...
میرود فردا سراسر در خیابان بهشت
هر که را امروز افتد در خیابانش گذار
هر که باشد در شمار زائران درگهش
میتواند شد شفیعِ عالمی روزِ شمار
آتش دوزخ نمیگردد به گردش روز حشر
از سر اخلاص هر کس گشت گِرد این مزار...
میشود همسایۀ دیوار بر دیوار خلد
در جوار روضۀ او هر که را باشد مزار...
بر جبین هر که بنشیند غبار درگهش
داخل جنت شود از گرد ره بیانتظار...
آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج
فکر «صائب» چون تواند کرد فضلش را شمار؟
📝 #صائب_تبریزی
🌐 shereheyat.ir/node/4687
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹عطر بهشت🔹
بهار آمد و بر روی گل تبسم كرد
شكوه وا شدن غنچه را تجسم كرد
بهار دید كه شمشادها جوانه زدند
شكوفههای جوان را نثار مردم كرد
ز سمت مشرق دلها وزید عطر بهشت
بهار مست شد و راه باغ را گم كرد
به سایهسار زیارت نشست و با مژهاش
غبارروبی صحن امام هشتم کرد
پس از طواف حرم یا محول الأحوال
بهار با نفس عاشقان تفاهم كرد
بهار نیت معراج داشت وقت نماز
به خاك مقدم زوار او تیمم كرد
در آستان رضا «إنّما یرید الله»
كریمهای است كه روحالأمین ترنم كرد
زلال اشك اگر گل كند به لاله قسم
كه با امام رضا میشود تكلم كرد
سخن به رسم گلافشانی بهار بگو
اگر شكست دلت در حریم یار بگو:
«دوباره آمدهام تا دوباره در بزنم»
كبوترانه در این آستانه پر بزنم
به ناامیدی از این در نمیروم هرگز
اگر جواب نگیرم دوباره در بزنم
خدا مرا به حقیقت ولیشناس كند
كه حلقه بر در این خانه بیشتر بزنم
سواد نامۀ من رنگ صبح خواهد شد
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم
خدای را كمی ای زائران درنگ كنید
كه خاك پای شما را به چشم تر بزنم
من آشنای همین درگهم، خدا نكند
كه رو به غیر بیارم در دگر بزنم
اگرچه خارم و نسبت به گل ندارم، باز
خوشم كه گاهگداری به باغ سر بزنم
صفای تربیت باغبان حرامم باد
كه در مجاورت گل دم از سفر بزنم
من از حضور تو ای ماه هاشمی خجلم
مگر به اشك شود ترجمان حرف دلم
به یك نگاه تو تطهیر میشود دل من
به یك كرشمه نمکگیر میشود دل من
مرا بس است طواف ضریح تو هرگاه
شكستهبستهٔ تقصیر میشود دل من
قسم به صبح جمالت كه پشت پنجرهات
دخیل نالهٔ شبگیر میشود دل من
سرشک حاجت هر كس كه میچكد بر خاک
كنار پنجره تصویر میشود دل من
به چشم آینههای حرم كه مینگرم
هزار مرتبه تكثیر میشود دل من
به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد
به جای اشک سرازیر میشود دل من
خدا نكرده اگر از تو رو بگردانم
اسیر بازی تقدیر میشود دل من
چگونه قصد زیارت كنم برای وداع
مگر ز دیدن تو سیر میشود دل من؟
«خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند
من و جدایی از این آستان خدا نكند»
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐 shereheyat.ir/node/573
✅ @ShereHeyat
48.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوادِ نامۀ من رنگ صبح خواهد شد
شبی که بوسه بر این چشمۀ سحر بزنم
📹 شعرخوانی استاد
#محمدجواد_غفورزاده
در حرم مطهر #امام_رضا علیهالسلام
🆔 instagram.com/shereheyat
✅ @ShereHeyat
#امام_رضا علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹پیمبر عشاق🔹
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرمتر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینةالنبیام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم
حسی کبوترانه گرفتهست جان من
«پایین پای» تو شده هفت آسمان من
در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هرآینه
گرد و غبار صحن تو را میخرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر میکشد از این همه قلب شکسته: آه
سر میزند از این همه چشم تر: آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشمهاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمدهام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه
لبریز روشنیست تمام رواقها
آیینگیست جان کلام رواقها...
روی تو را ستارهٔ اشراق خواندهاند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خواندهاند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزیرسان انفس و آفاق خواندهاند
باران مهربانی بیوقفهٔ تو را
شأن نزول سورهٔ انفاق خواندهاند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خواندهاند
هفت آسمان و رحمت شمس الشموسیات
ذرات خاک و لطف انیس النفوسیات
📝 #سیدمحمدجواد_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/570
✅ @ShereHeyat