این خاک
بپرس از لالههای بینشان نام و نشانش را
بخوان با صخرهها شعر بلند و جاودانش را
به دریاها بگو از طعنۀ طوفان هراسی نیست
نخواهد داد حتی یک وجب این خاک جانش را
بگو این باغ از خورشیدهای سرخ سرشار است
چه عطر دلنشینی مست کرده آسمانش را
بخوان این شروه را با مادر پیری که مثل گل
به دست خود کفن کردهست جسم نوجوانش را..
به آه خویش برپا کردهام کوه سترگش را
به اشک خویش جاری کردهام رود روانش را
کنار مرزهایش آرش از نو میزند لبخند
دوباره میبرد بر شانهها تیر و کمانش را
✍🏻 #حیدر_منصوری
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ماندیم بر این عهد
ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
سامان نگرفتیم در آیینۀ منصور
تا در ره تو از سر و سامان نگذشتیم
در بوته گر انداختمان گردش ایام
از مرتبۀ خون شهیدان نگذشتیم
جان بود که امکان گذر کردن از آن بود
جان بود، گذشتیم، ز جانان نگذشتیم
تردید نکردیم و در آشوب حوادث
از هر چه گذشتیم از ایران نگذشتیم
✍🏻 #مصطفی_محدثی_خراسانی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خاک کهن
این نسل رضاخانی دلباختۀ غرب
از غرب چه آموخته؟! عریانی زن را
فرهنگ جز این نیست در اندیشۀ اینها
یعنی به نمایش بگذارند بدن را
شاید هم اگر فرصتش افتاد به نقشی
آسان بفروشند در این تیمچه تن را
این طایفه حتماً که به یک چشم نبیند
در آتش و خون کودک اوکراین و یمن را
ای کاش که این مدعیان باز بخوانند
تاریخ چهل سالۀ این خاک کهن را
هیهات که افتاده ببینند تبرها
این سبزترین سرو سرافراز چمن را
ما سینهزن آل عباییم و نخواهیم
زیر عَلَم اجنبیان سینهزدن را
✍🏻 #حسن_زرنقی
🏷 #ایران_اسلامی | #حوادث_اخیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
به چه قیمت؟
سهراب! شدی تَهْمتَن! اما به چه قیمت؟
دشمنشکن و صفشکن! اما به چه قیمت؟
زیباست تماشای نبرد دو دلاور
در معرکهای تنبهتن اما به چه قیمت؟
آلوده به خون گاهی و آلوده به تهمت
معروف شد این پیرهن اما به چه قیمت؟
آزادی گلهای چمن حرف قشنگیست
پرپر شدن نسترن اما به چه قیمت؟
ای آینه همرنگ جماعت شو و خوش باش!
همرنگ جماعت شدن اما به چه قیمت؟
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #حوادث_اخیر | #آزادی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
در سایۀ آفتاب
در سایۀ آفتاب و نور ماه است
دستان شب از میهن ما کوتاه است
جمهوری اسلامی ایران، آری!
این خیمۀ امروز رسولالله است
✍🏻 #یوسف_رحیمی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
اُمّت واحده
خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
شب دیجور، شب دلهره و کابوس است
چقدر آه که در سینۀ ما محبوس است
ما همه آل رسولیم، نه از آل سعود
با خلیلیم نه با آتش کفر نمرود
من از این وصلۀ ناجور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
فتنه و آل سعودند که همزاد هماند
تا پریشان شدن امت ما همقسماند
شب دیجور رسیدهست! بگو: بیدارم!
از مسلمانکشی شام و یمن بیزارم!
بسته شد رو به نسیم سحری پنجرهها
خشک شد بین سکوت من و تو حنجرهها
در سکوت من و تو آینه را آه گرفت
از بد حادثه در اول شب، ماه گرفت
به خداوندِ علی، اهل جدل نیست زبان
که چنان روز عیان است و چه حاجت به بیان
گوش من پر شده از زوزۀ سگهای نفاق
مرتدم من! نه به حکم تو، به فتوای نفاق
روح فریاد و جهاد است که تکفیر شده
با سکوت است که این ظلم فراگیر شده
قبلۀ اول ما در دل آتش تنهاست
صحن آن مسجدِ مظلوم، پر از زخمیهاست
خون پیغمبر اسلام به جوش آمده است
مصحف نور در آتش به خروش آمده است
کفر، راضی به همین گونه پریشانیهاست
خندههایش به همین گونه مسلمانیهاست
گفتگو کن که به ترسیم رسالت برسیم
با سکوت آه بعید است به وحدت برسیم
از روایات صحیحی که رسیدهست بگو
از پیمبر که فقط رنج کشیدهست بگو
از پیمبر که به جز صدق و صفا هیچ نگفت
از پیمبر که به جز حرف خدا هیچ نگفت
آیههای لب پاکش همه قرآن باشد
دور از هرچه پریشانی و هذیان باشد
آبرو یافته انسانیت از آبرویش
امت واحده بودهست همه آرزویش
خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از شکست شب دیجور سخن میگویم
آخر این شب، شب دیجور سحر میگردد
...
✍🏻 #رضا_خورشیدیفرد
🏷 #وحدت_اسلامی | #مقاومت_اسلامی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
اُمّت عاشق
بر اُمّت عاشق و مقاوم صلوات
بر منتظر حضرت قائم صلوات
بر مالک اشتر و سپاه قدسش
بر روح بلند حاج قاسم صلوات
✍🏻 #محمد_مروستیزاده
🏷 #ایران_اسلامی | #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خوشا شبیه شهیدان...
ستارهایم و در اندیشۀ شهاب شدن
در آستانۀ صبحیم و آفتاب شدن
و کَلْمه کَلْمه شکوه و خروش و ایثاریم
که چیست عاقبت کار ما، کتاب شدن
نداشتیم دمی خواهش از کسی و... رواست،
که ترس در دلمان نیست از جواب شدن
بهوقت معرکهها تشنۀ مواجههایم
خوش است در صف جانبرکفان، حساب شدن
اگر نهایت گلهاست مرگ و پژمردن
چه حُسن عاقبتی بهتر از گلاب شدن
خوشا شبیه شهیدان فنا شدن در عشق
چراغ روشن فردای انقلاب شدن
✍🏻 #سیدهفرشته_حسینی
🏷 #شعر_پایداری | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حقِ مسلّم!
بر آتش فتنهها که دامن میزد
حرف از حق مسلّم زن میزد
در کشور ما شعار آزادی داد
در کشور خود اگرچه گردن میزد!
✍🏻 #عمار_علوی
🏷 #دشمن_شناسی | #آل_سقوط
🇮🇷 @Shere_Enghelab
این باغ...
بر قامتِ باغِ تو اگر تیشه میآید
صد سروِ جوان باز از این ریشه میآید
دیدهست سیاووش تو را دشنه به پهلو
سیمرغ سراسیمه بر این بیشه میآید
ای چلهنشینان خدا! گوش به چاووش
شبخوانیِ این باغ پس از تیشه میآید
میبینم از این پنجره آن تیغ به کف را
در پای تَرَکخوردهترین شیشه میآید
این زمزمۀ خونِ چهل سالگیِ توست
این برگ و بَر از سرخیِ اندیشه میآید
✍🏻 #محمدحسين_انصارىنژاد
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ایران
چنگال زمستان به درختان نرسید
این باغ، همیشه سبز و سرخ است و سپید
ما با همۀ وجودمان ایرانیم
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
✍🏻 #ایمان_طُرفه
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کشتیِ نوح
امید، سروِ سترگیست موجِ طوفان را
امید، سدّ بزرگیست سیلِ طغیان را
امید، شوقِ بهار است و سایهسارِ سُرور
که آفتاب، سبک میکند زمستان را
دل -این کویرِ ترکخورده- سخت محتاج است
نمِ ترنّمی از گریههای باران را
اگر عجوزۀ دنیا به عشوت و رشوت
نشانده بر سرِ یک سفره گرگ و چوپان را،
از این سراچۀ ذلّت هراس نیست، عزیز!
که گاه مأمنِ یوسف کنند زندان را
قراولانِ تباهی وگر کرورکرور،
امید، صبحِ سپید است شامِ حرمان را
هجومِ موجِ تباهی وگر کلافکلاف،
امید، کشتیِ نوح است بحرِ بحران را
امید، پیکرِ کوه است اگرچه یک پرِ کاه
امید، قوّتِ زانوست مردِ میدان را
نگاهِ آینهها سوی شهرِ زنگازنگ
شکانده شیشۀ سنگینِ خوابِ انسان را
کشانده سرخیِ قَد قامتِ سلحشوران
به خاکمالِ شقاوت بُروتِ شیطان را
هماره عرصهٔ بَدعهدِ کوفه، میطلبد
وفای مالک و قلبِ سلیمِ سلمان را
صدای روشنِ «بیدار باشِ!» قاسمها
نگاهِ نافذِ عبّاسهای دوران را
شهامتِ قَرَنی، همّتِ جهانآرا
صفای روحِ بُرُونسی، رجای چمران را
که دوره، دورۀ غربالِ حقّ و ناحقّ است
جهان به درک رسیدهست کفر و ایمان را
به یاد دار شبی را که ذوالفقارِ قیام
شکافت معنیِ «با خاکِ مرگ یکسان» را
غبارِ شوکتشان را به یادِ باد سپرد
به «چشمِ شیر» چشانید طعمِ پیکان را
زدهست فاتح و سجّیل و رعد و قدر و شهاب
کلنگِ جادۀ آزاد قدس-تهران را
به تیغِ خشمِ مقدّس بریده دستِ کسی
رگِ تعفنِ عفریتِ اَنگَلستان را
زوالِ روبهِ پیر است، مرگِ گرگِ جوان
کسی گرفته از این قوم چنگ و دندان را
کسی به خونِ سراسر خروشِ خویش سرود
میانِ واقعه جولانِ پایکوبان را
شکست رونقِ بازارِ شامِ رنگ و سلاح
کسی بههم زده سودای شبنشیان را
فضای دهکده را عطر نور او پر کرد
بهار شد تب این زمهریر سوزان را
دو دست صفشکنش را هدیه داد و نداد
به دست اهرمن انگشتر سلیمان را
دو چشم در شطی از خون تپیده دید و ندید
نگاه خیرۀ خصم دژم، مسلمان را
الا که بخت شهادت نصیب مرد خداست
هلا! که وقت هلاک است کدخدایان را
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری | #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab