خطّ و نشان
هزار بار برای تو شاخوشانه کشیدند
هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند
مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد
چه نقشهها که ستمخواهگان شبانه کشیدند
تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان
ولی به یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند
در آن زمان که تو بودی چه ظلمها به تو کردند
ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند
به دستبوس ستمبارگان شدند همانها
که پا ز عدل تو آنگونه ابلهانه کشیدند
شهامتی که نمیخواست آن درشتسخنها
که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند
پس از تو نمنمک آن زخمها به چرک نشستند
پس از تو کمکمک آن شعلهها زبانه کشیدند
چه جمع اندک و غمدیدهای در آن شب تیره
به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند..
✍🏻 #محمدرضا_ترکی
🏷 #شعر_علوی | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یار وفادار
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
چون نخل به پای تو بیفتم دم افطار
در راه تو چون میثم تمار بمیرم
چشمم که به چشم تو بیفتد چه بگویم؟
ای کاش که در لحظۀ دیدار بمیرم
با آن که خریدار تو بسیار فراوان...
ای کاش که من بر سر بازار بمیرم
پابند رکابت شدهام در صف صفین
این بار حلالم کن و بگذار بمیرم
ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد
ای کاش که چون یار وفادار بمیرم
✍🏻 #علیاصغر_شیری
🏷 #شعر_علوی | #میثم_تمار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مثل علی باشیم
دلا معاویگی تا کی؟
دو روز مثل علی باشیم
در این زمانۀ بی آغاز
چه میشود ازلی باشیم؟
بیار غیرت مالک را
ببین نزول ملائک را
بیا اَلَستُ بِربِّک را
جواب قالَ بلی باشیم
دوباره کعبۀ جانت را
امیر بتشکنی باید
به جای حبّ علی، تا کی
پر از بت هُبَلی باشیم؟
بسوز طلحۀ عصیان را
بزن رگِ جملِ نان را
در این جنون خفی تا چند،
اسیر شرک جلی باشیم؟
در ازدحام خیابانها
و عصر قحطی انسانها
کمی شبیه علی باشیم
کمی شبیه علی باشیم
✍🏻 #محمد_مرادی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شرط زندگی
خِرَد صغیرترین طفل وادی طلبش
سخن فقیرترین پیر مکتب ادبش
همیشه ساری و جاریست، شرط زندگی است
به آبشار، به خورشید میرسد نسبش
هزار سال گذشتهست و گوشۀ دالان
هنوز چشم به راه است کیسۀ رطبش
ستم ز غرّش او مثل بید میلرزد
دلاوری، اسدالله اگر شود لقبش
شکوه و شوکت تاریخ هجری قمریست
شهادت رمضانش، ولادت رجبش..
ذغال سرخ به دستت اگر گذاشت، منال
که مهربانی محض است آتش غضبش
نیامد از غم و اندوه، خم به ابرویش
به خون نشست اگر آفتاب نیمهشبش
بلا به دور از این سرزمین، از این وادی
که سرو نام علی رُسته در وجب وجبش
هر آنکه دستدرازی کند به ساحت او
حواله دار به تَبَّت یَدا اَبی لَهَبش
جهان همیشه و هرجا به او بدهکار است
به عدل و داد بگویید، چون علی طلبش
✍🏻 #سعید_بیابانکی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهدِ شهود
در چشم تو شهودِ شگفتی هست
آن را بهجز شهید نمیفهمد
آیینه نیز قصد تماشا داشت
وا کرد چشم و دید نمیفهمد
از کوهسارِ معرفتت آری
این سیلِ حکمت است شده جاری
هر کس که دل نداد، نمینوشد
هر کس که دل برید، نمیفهمد
عمری اگرچه غرق شد آنگونه
در واژههای معجزهآمیزت
دریای اشکهای تو را حتّی
ابنِ ابیالحدید نمیفهمد
گفتی که تن به سجده نمیدادم
معبود را اگر که نمیدیدم
گفتی و قرنهاست که حرفت را
عرفانِ بوسعید نمیفهمد
شیرینیِ شروعِ تو را آری
غیر از خدای کعبه نمیداند
شهدِ شهودِ فُزتُ و ربّت را
بیشک بهجز شهید نمیفهمد
✍🏻 #سیدمحمدمهدی_شفیعی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
علی تنهاست
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
بُرندهتر ز دم تیغ ابن ملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هر آسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینۀ ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
✍🏻 #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
🏷 #شعر_علوی | #شعر_اعتراض
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یک کوچه غیرت
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
دیشب تمام کوچههای کوفه را گشتم
تنها علی، تنها علی، تنها علی ماندهست
ای ماهتاب آهستهتر اینجا قدم بگذار!
در جزر و مد چاه، یک دریا علی ماندهست
از خیل مردانی که میگفتند میمانیم
انگار تنها ابنملجم با علی ماندهست
ای مرد! بر تیغت مبادا خاک بنشیند
برخیز! تا برخاستن یک «یاعلی» ماندهست
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خونِ مظلوم
با اینکه سیاهپوش و محزونِ علیست
دنیای هزار رنگ، مدیونِ علیست
هرجا که به خاک، خونِ مظلومی ریخت
تردید مکن، ادامهٔ خونِ علیست
✍🏻 #میثم_داودی
🏷 #شعر_علوی | #ظلم_ستیزی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطوط آخر نهجالبلاغه
امام رو به رهایی... عمامه روی زمین...
قیامتی شد - بعد از اقامه - روی زمین
خطوط آخر نهجالبلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین
خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین
زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:
«مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»
::
تو رفتهای و زمین مانده است و ما اینک
و میزهای پر از بخشنامه... روی زمین!
✍🏻 #محمدمهدی_سیار
🏷 #شعر_علوی | #نهج_البلاغه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دریای فتوّت
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوّت، دل طوفانی تو
با دست نبی رقابتی داشت مگر
آن تیغ که بوسه زد به پیشانی تو
✍🏻 #سیدحسن_حسینی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مثل علی باشیم
دلا معاویگی تا کی؟
دو روز مثل علی باشیم
در این زمانۀ بیآغاز
چه میشود ازلی باشیم؟
بیار غیرت مالک را
ببین نزول ملائک را
بیا اَلَستُ بِربِّک را
جواب قالَ بلی باشیم
دوباره کعبۀ جانت را
امیر بتشکنی باید
به جای حبّ علی، تا کی
پر از بت هُبَلی باشیم؟
بسوز طلحۀ عصیان را
بزن رگِ جملِ نان را
در این جنون خفی تا چند
اسیر شرک جلی باشیم؟
در ازدحام خیابانها
و عصر قحطی انسانها
کمی شبیه علی باشیم
کمی شبیه علی باشیم
✍🏻 #محمد_مرادی
🏷 #شعر_علوی | #شعر_اعتراض
🇮🇷 @Shere_Enghelab
تنهاست علی
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
ما نیز نمیفهمیم اندوهش را
با این همه شیعه باز تنهاست علی
فرسنگ به فرسنگ علی ماند و علی
ای مرگ به نیرنگ، علی ماند و علی
در عرصۀ لاف کوفیان سردارند
در معرکۀ جنگ علی ماند و علی
سنگین شد بار عهد بر دوش علی
در چاه افتاد آهِ خاموش علی
دنیا باشد برای اهلش، باشد
ای مرگ! بیا بیا در آغوش علی
✍🏻 #امید_مهدینژاد
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
زخمهای مقدس
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست
شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشمهای تو نیست
تن جاده از رفتنت جان گرفت
رگِ راه جز ردّ پای تو نیست
مزار تو بیمرز و بیانتهاست
تو پاکی و این خاک جای تو نیست
به تشییع زخم تو آمد بهار
که جز سبز، رخت عزای تو نیست
کسی کز پی اهل مرهم رود
دگر شیعۀ زخمهای تو نیست
به آن زخمهای مقدس قسم
که جز زخم، مرهم برای تو نیست
✍🏻 #قیصر_امینپور
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مولای عدل و صبر
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
ای آسمان آبی پروازهای سبز!
ای بیکران کرانۀ لطف خدا! علی!
دست تو، چشمهسار سخای محمدیست
چشمت تبلور غزل انبیا، علی!
مثل تو هیچکس ز عدالت سخن نگفت
مولای عدل و صبر و سکوت و سخا! علی!
میپیچد از صدای یتیمان منتظر
نام تو در همیشۀ شبهای ما، علی!
گل چیست در تجلّی زیبای روی تو؟
جز تو که داشت این همه لطف و صفا؟ علی!
آیینۀ طلوع تو شد، شانۀ بهار
ای آفتاب عرصۀ ایثار! یاعلی!
باور نمیکنی که زمین و زمان هنوز
بی تو گرفتهاند عزا، مرتضی علی!
✍🏻 #سیمیندخت_وحیدی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطّ و نشان
هزار بار برای تو شاخوشانه کشیدند
هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند
مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد
چه نقشهها که ستمخواهگان شبانه کشیدند
تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان
ولی به یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند
در آن زمان که تو بودی چه ظلمها به تو کردند
ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند
به دستبوس ستمبارگان شدند همانها
که پا ز عدل تو آنگونه ابلهانه کشیدند...
::
چه جمع اندک و غمدیدهای در آن شب تیره
به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند...
✍🏻 #محمدرضا_ترکی
🏷 #شعر_علوی | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مهتاب گرفت
امشب سر مهربان نخلی خم شد
مهتاب گرفت، شهر در ماتم شد
در خانۀ دور، بیوهای شیون کرد
همبازی کودک یتیمی غم شد
✍🏻 #قیصر_امینپور
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#یک_نکته_از_این_معنی
تکرار هنرمندانه و معنابخش
فرسنگ به فرسنگ علی ماند و علی
ای مرگ به نیرنگ، علی ماند و علی
در عرصۀ لاف کوفیان سردارند
در معرکۀ جنگ علی ماند و علی
***
در شور و شر حجاز، تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز، تنهاست علی
ما نیز نمیفهمیم اندوهش را
با این همه شیعه باز تنهاست علی
✍🏻 #امید_مهدینژاد
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
(١)
برای آفرینش مفهوم و انتقال هنری آن در شعر، حداقل به سه عنصر مهم نیاز است:« زبان»، «موسیقی» و «احساس».
به فرض که در شعر ابزار تخیل (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) را نادیده بگیریم، نمیتوان از کنار سه عنصر مذکور و هندسهای را که در شعر میآفرینند، بهسادگی گذشت.
زبان و موسیقی، ابزاری برای انتقال عواطف در شعر است و عواطف شاعر، بازتابی از باورها، حسرتها و اندیشههای او، که در قالب واکنش عاطفی نمود مییابد.
(٢)
از سوی دیگر، سادهترین هنر شاعر «به موسیقی رساندن زبان» است و میدانیم که زبان، ابزار مهمی برای «زیبایی آفرینی» است.
بنابراین برای «زبان» در شعر، جایگاه محوریت خاصی باید در نظر گرفت.
یکی از نکات مهم در کاربرد زبان، استفاده از امکانات، شیوهها و شگردهایی است که به «مجازی» و «هنری» شدن زبان کمک میکند.
(٣)
حداقل بیست شگرد برای جذاب کردن شعر از طریق زبان وجود دارد که یکی از آنها« تکرار» است؛ البته تکرار هدفمند به شکلی که فرم موسیقایی معنایی و هنری خاصی بیافریند؛ از یک سو انتقال مفهوم صورت گیرد و از سوی دیگر واکنشهای عاطفی شاعر با ظریفترین و طبیعیترین حالت ممکن در شعر متجلی شود.
(۴)
با مقایسه این دو رباعی بهراحتی میتوان تاثیر خاص و سِحرِ تکرار هنرمندانه در شعر را مشاهده کرد.
هر دو رباعی، به دلیل کاربرد ردیف بلند (و به عبارت دیگر: تکرار هدفمند) برجستگی موسیقایی و عاطفی خاصی دارد.
اما آنچه رباعی نخست را متمایز میکند، زبان مجازی آن است که از رهگذر کاربرد چند عبارت بهظاهر ساده، «معنیِ معنی»، «مضمون» یا «معنی ثانوی» را انتقال میدهد و درک آن را به عهده مخاطب میسپارد.
اینجاست که میتوان با قاطعیت گفت شاعر آیینی لازم است به رموز زبان آشنا باشد، تا شعر او از سادهترین مسیر به تمامیت هنری و محتوایی برسد.
@smahdihoseinir
غدیر...
علی بجنگ! حسن صلح کن! حسین فدا شو!
غدیر معنیاش این است! عبد محض خدا شو!
هدف خداست، امیر و شهید هر دو بهانهست
اگر به کوفه میسّر نبود، کربوبلا شو
غدیر صحن غریبیست ای مسافر مشهد
از این مسیر بیا زائر امام رضا شو
پر از سؤال بیا تا غدیر را بشناسی
ولی به او که رسیدی بدون چون و چرا شو
علی خداست؟ نه! آیینۀ تمامنمایش
برای آینه، آیینۀ تمامنما شو...
✍🏻 #مهدی_جهاندار
🏷 #عید_غدیر | #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
با علی هممسیرم
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
اگر تیره مانند شبهای ابری
اگر مثل خورشید، روشنضمیرم
تپشجوش اگر مثل امواج دریا
عطشنوش اگر مثل خاک کویرم
اگر هرچه هستم، سحر، شب، طرب، غم
فقیرم، فقیرم، فقیرم، فقیرم
همینم که هستم، همین روح خاکی
اگر بر گلیمم، اگر بر حریرم
رها از حصار نفسگیر حرصم
مگیرید خرده اگر بر حصیرم
لبالب ز شعرم، لبالب ز آتش
اگر لب گشایم، اگر گُر بگیرم...
گزیر و گریزی مرا نیست از عشق
«که بر عهد و پیمان روز غدیرم»
علی بوده تا بوده ورد زبانم
«شناسند مردان، صغیر و کبیرم»
اگر خفتهام، با علی همخیالم
اگر میروم، با علی هممسیرم
مرام علی را فقط دوست دارم
کلام علی را فقط میپذیرم
اگر بیعلی شاد باشم، بگریم
اگر بیعلی زنده هستم، بمیرم
علی بوده در بیقراری، قرارم
علی بوده در گمشدن، دستگیرم
اگر از کلامم نظر برندارد
به ششگوش گیتی نیابی نظیرم
علی عزّتم داده گر عزّتی هست
اگرنه حقیرم، حقیرم، حقیرم
✍🏻 #مرتضی_امیری_اسفندقه
🏷 #عید_غدیر | #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردِ عدالتخواه
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
تا دست علی بلند شد فهمیدند
از بیتالمال دستشان کوتاه است
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #عید_غدیر | #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فاتح دلها
دل تشنۀ جامی از غدیر خم بود
در وادی اوصاف تو سردرگُم بود
خوانند تو را فاتح خیبر، اما
بالاتر از آن فتح دل مردم بود
✍🏻 #محمدجواد_غفورزاده
🏷 #عید_غدیر | #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
امتداد غدیر
گشودند بال و پری تا بهشت
شهیدان پرواز اردیبهشت
صف اولیهای بیادعا
صف اولیهای دردآشنا
به سر برده عهد وفا با ولی
نفسهایشان یا علی یا علی
بلندای پروازشان را ببین
صف اولیهای پاییننشین
خریدار خوش سرنوشتی شدند
شبیه رجایی بهشتی شدند
سیاست ز تقوایشان کم نکرد
زمینگیر و مغرور و بیغم نکرد
سیاست که شد امتداد غدیر
رواقیست از بارگاه امیر
بخوان خطبههایش یکایک بخوان
تو فرمان او را به «مالک» بخوان
به آواز یا مالکش گوش دار
دلت را به مهر رعیّت سپار (۱)
پی جرعهٔ ناب این «خُم» بگرد
به عشق «علی» دور «مردم» بگرد
دلت را به این عشق همراز کن
ز کار خلایق گره باز کن
سیاست که شد رفتنِ راه حق
نمازیست مقبول درگاه حق
رسیدهست هنگامهٔ انتخاب
میاندار میخواهد این انقلاب
یکی چون «رئیسی» که تا پای جان
بماند بر این عهد با عاشقان
برای سرافرازی این علم
به آب و به آتش زند دم به دم
چنان خویش را وقف مردم کند
که خود را در این معرکه گم کند
به دست من و توست نبض زمان
به رأی من و توست چشم جهان
در این پیچ تاریخی بینظیر
به رأی من و توست طیِ مسیر
به این انتخاب است با صد امید
نگاه هزاران شهید رشید
به پا خیز، شوری به عالم به پاست
نگاه شهیدان غزّه به ماست
به پا خیز تجدید پیمان کنیم
به هر رأی خود رمی شیطان کنیم
به پا خیز، میخوانَد ایران تو را
فراخوانده خون شهیدان تو را
✍🏻 #محمدمهدی_سیار
🏷 #شعر_علوی | #شهدای_خدمت | #انتخابات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِم؛ مهربانى و محبت و لطف به رعيت را شعار قلب خود قرار ده.»
(فرازی از نامه۵۳ نهجالبلاغه: عهدنامه مالک اشتر)
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یار وفادار
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
چون نخل به پای تو بیفتم دم افطار
در راه تو چون میثم تمار بمیرم
چشمم که به چشم تو بیفتد چه بگویم؟
ای کاش که در لحظۀ دیدار بمیرم
با آن که خریدار تو بسیار فراوان...
ای کاش که من بر سر بازار بمیرم
پابند رکابت شدهام در صف صفین
این بار حلالم کن و بگذار بمیرم
ای کاش سرم بر سر زانوی تو باشد
ای کاش که چون یار وفادار بمیرم
✍🏻 #علیاصغر_شیری
🏷 #شعر_علوی | #میثم_تمار
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بمانیم با علی
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
با این نگاه شعلهور از برق افتراق
با این نگاه خط زده بر خطبهٔ وفاق
با این نگاه پر شده از خط فاصله
دور از ملاحظات روایات واصله
با کیست این نگاه؟ پی چیست این نگاه؟
آیینهٔ نگاه علی نیست این نگاه
چشم علی که محو افقهای دور بود
از درد و داغ شعلهور اما صبور بود
چشمی که خطبه خطبه نگاهی شگرف داشت
چشمی که با همیشهٔ تاریخ حرف داشت
آن حرفها چه ژرف، چه ژرفند خواندهاید؟
آن حرفها شگفت و شگرفند خواندهاید؟
از درد بیامان چه بگویم؟ شنیدهاید
از خار و استخوان چه بگویم؟ شنیدهاید
مولا رسیده بود به سوزانترین مصاف
اما نبرد دست به شمشیر اختلاف
تیغی که در مصاف به فریاد دین رسید
این بار در غلاف به فریاد دین رسید
چون لیلة المبیت، علی از خودش گذشت
آتش به سینه داشت ولی از خودش گذشت
آتش به سینه داری اگر، شعلهور مباش
هیزم بیار سوختن خشک و تر مباش
دامن مزن به آتش این قیل و قالها
از حق بگو، چنانکه علی گفت سالها
از حق بگو ولی نه به توهین و افترا
با منطق علی، نه به توهین و افترا
القصه سیرهٔ علوی این چنین نبود
تاریخ را بخوان اخوی! این چنین نبود
بادا که تا همیشه بمانیم با علی
سلمان شویم و مسلم این راه، یا علی
✍🏻 #سیدمحمدجواد_شرافت
🏷 #شعر_علوی | #وحدت_اسلامی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
میراث
دستان بیملاحظۀ طوفان
تاریخ را ورق زده در باران
چشمم شبیه هر ورقش خونین
خونم چنان قصیدۀ من جوشان
بیطاقت از تخلُّص و از تشبیب
برداشتم مقدمه را از آن
داغِ کتابخانۀ بغدادیم
از ما نه سطر مانده و نه عنوان
چرمینه جلدهای کتابم شد
زین قشون و چکمۀ مزدوران
هر قطعه از عراق عجم زنجیر
هر گوشه از عراق عرب زندان
همدستی خلیفۀ عباسی
با نطفۀ هلاک، هلاکوخان
سرگشتی فاطمیان مصر
آوارگی قِرمَطی گیلان
فریاد غربت جبلُالعامل
واویلتای تا ابد لبنان
حلّه، نجف، مزار شریف و ری
از هم جدا شدیم چقدر آسان
با ما چه کردهاند؟ بپرس اول
از شیعیان خستۀ پاکستان
از آن همه حماسۀ بغضآلود
از نعرههای حیدری آنان
تَحتُالحَنَک به گردن آنان دار
وقت قنوت در کف ایشان جان
این زخمهای کهنه اگر تازهست
خوردهست دمبهدم نمک از دوران
آغاز شد حکایت ما با زخم
با زخمِ فتنه بر جگرِ ایمان
از حجةالوداع که آمد، گفت
باید بگیرم از همگان پیمان
تا روز روشنم نشود تاریک
تا آفتابِ من نشود کتمان
اما دریغ و درد، زبانم لال
بستند بر امین خدا هذیان
انداختند شعله به حنانه
آتش گرفت رایحۀ ریحان
روزی که سوخت فاطمه، از آن روز
دنیا شدهست بر سر ما ویران
تابوت را که دید تبسم کرد
آهسته لب گشود به الرحمن
چشم علی به سورۀ کوثر خورد
تابوت رحل و فاطمهاش قرآن
تسلیم حکم عهد ازل مولاست
کاری نداشته است به این و آن
ممسوس ذات اقدس حق، تنها
میگیرد از خدای خودش فرمان
ارکان شانههاش پر از زخم است
خلقت بنا شدهست بر این ارکان
مردی که لقمه لقمه نهاد آرام
با دست خود به کام جذامی نان
حیدر چنین شدهست، چنین حیدر
انسان چنین شدهست، چنین انسان
مولا که اجتماع نقیضین است
گاهی نسیم و گاه دگر طوفان
وقتی حدید هست به انگشتش
وقتی که ذوالفقار دهد جولان
دشمن به کارزار نخواهد داشت
چمچارهای جز اینکه شود عریان
بَر داده است رنج علی آری
تَمّار بوده حاصل نخلستان
ایوان بیثبات مدائن ریخت
برپاست تا ابد به نجف ایوان
معلوم میشود که مسلمان کیست
روزی که هست حب علی میزان
میراثدار روزم و روزم را
حاشا که در تقیۀ کنم پنهان
ما را شکستهاید ولی هرگز
خالی نمانده از من و ما میدان
در پیچ و تاب راه نیفتادهست
این رودخانه از نفس، از جریان
ما را علی سپرده به فرزندش
هستیم دورِ سفرۀ او مهمان
«حُب الحسین یَجمَعُنا» یعنی
ایران عراق بود و عراق ایران
ما اربعین «وَاعتَصِموا» هستیم
دریای ماست معجزۀ دوران
دریای ماست قطرهای از موعود
موعود ماست خاتمۀ هجران
تا صبح دولتش بدمد آن روز
میگیرد این زمانه سر و سامان
ما عهد بستهایم جَد اندر جَد
هیهات اگر که بشکند این پیمان
تا مانده است نام علی جاوید
تا هست نام فاطمه جاویدان
✍🏻 #سیدحمیدرضا_برقعی
🏷 #شعر_علوی | #شعر_فاطمی
🇮🇷 @Shere_Enghelab