فردای روشنتر
به خون غلتیده کشور را نمیخواهی تو، میدانم
پر از خشمی، پر از خشمم، پریشانی، پریشانم
پریشان مثل جمع ماست، زلف تو رها در باد
چه آشوبیست در دلها، ز دست فتنهها فریاد
تو میخواهی رهایی را، ولی پایان راهت چیست؟
ببین دشمن هجوم آورده، تازه اول بازیست
برای زن، همان زن، که اسیر دست داعشهاست
و هر آن، آرزوی مرگ در چشمان او پیداست
برای زندگی، فوارهی خون، تیر رگباری
برای کودک پرپر شده، غمهای تکراری
در آن، رگبار تیر و خشم، آزادی نمیخواهد
زنی که کودکش پرپر شده، شادی نمیخواهد؟
نمیخواهی تو اینها را برای کشورت، هرگز!
نمیخواهی اسارت را برای خواهرت، هرگز!
تو سربازان کشور را، بدون سر نمیخواهی
تو خاکت را میان شعله، خاکستر نمیخواهی
چه خوشحال است، بیبیسی از این دعوای بین ما
من و تو با همیم اما! به کوریِ «منوتو»ها
تبر در دست اگر داری، نزن بر ریشه خاکت
که دشمنشاد خواهی شد قسم بر چشم نمناکت
میان این همه دشنام، از دشمن مشو غافل
مبادا گم شود حق در میان این همه باطل
قوی باشیم اگر، امن و امان میماند این کشور
به دست تو، به دست ماست، آن فردای روشنتر
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 #ایران_اسلامی | #حوادث_اخیر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بیقرار بهار
نصیب من نکنی حس ناامید شدن را
چه میشود بچشم مزّۀ شهید شدن را
همین که هست نمانم! همین که هستم و بودم
به من تو یاد بده آدم جدید شدن را
چنانکه جُوْن به این روسیاه خوب نشان داد
ز سرگذشتِ خودش، راهِ روسفید شدن را
تمام کن دگر ای ماه من خسوف رخت را
و از نگاه همه شهر ناپدید شدن را
مراد من همه این است در رکاب تو باشم
نگیر از دل من لذت مرید شدن را
چه عاشقانه زمین بیقرار فصل بهار است
و گفته لحظهشماری کنید عید شدن را
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 #شعر_انتظار | #آرزوی_شهادت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
العجل
باور نمیکردیم، مثل خواب و رؤیا بود
لبخند او لبخند او آغاز دنیا بود
اصلا قیامت کرد با بانگ انا المهدی
جانی دوباره داد عالم را، مسیحا بود
سر تا به پای او همه نور محمد بود
سر تا به پای ما همه غرق تماشا بود
مست سخنهایش شدیم از بس که شیرین بود
دیوانۀ رویش شدیم از بس که زیبا بود
چشمان ما اندازۀ یک عمر دلتنگش
چشمان او اندازۀ ده قرن تنها بود
در عصر غیبت غایبش خواندیم صد افسوس
در جای جای زندگی، با اینکه پیدا بود
حتی مسلمان بودن ما بوی شک میداد
حتی جماعتهایمان بی او فرادا بود
از چشم کودکهای غزه «العجل» میریخت
در آه مادرهایشان امّید فردا بود
از یک نفس لبخند او عالم بهاران شد
یک چشمه از خشمش فقط طوفانالاقصی بود
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 #شعر_انتظار | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
پس از حاج قاسم...
به آسایش جان و تن فکر کردم
به آرامش خویشتن فکر کردم
به دلبستگیهای این زندگی آه
چه خودخواه بودم به من فکر کردم
اگر چه فلسطین و لبنان در آتش
به امنیتِ در وطن فکر کردم
چرا جای اینکه بسوزم از این غم
به با غصهها ساختن فکر کردم؟
پس از حاج قاسم ولی شب به شب من
به آن ماه خونینبدن فکر کردم
شدم عاقبت غرق نصر من الله
به چشمان سیدحسن فکر کردم
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 شهید والامقام #سیدحسن_نصرالله
🇮🇷 @Shere_Enghelab
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَهِ؟
بیتفاوت زنده باشم؟ سنگ باشم بهتر است
هیزمِ آوارهای در جنگ باشم بهتر است
تا که با یک شعلهام، از سوز سرما کم شود
هُرم گرمایم برای کودکی مرهم شود
کودکی مثل همانی که در آن تصویر بود
فکر من تا صبح، با چشمان او درگیر بود
نالهاش! بغضش! صدایش! داشت میلرزید! آه
کاش میخندید! میخندید! میخندید! آه
قطرههای اشک او بر گونههایش یخ زده
من دلم آتش گرفت، او دست و پایش یخ زده
عمق سرما از پسِ این عکسها معلوم نیست
هیچکس اندازۀ این کودکان مظلوم نیست..
دیشب احساسم تماماً شرم بود و شرم بود
کودکی یخ زد! اتاق خانۀ ما گرم بود!
گریه کردم تا بر آنها رحمتی نازل شود
آه با این گریهها شاید فرج حاصل شود
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 #شعر_اعتراض | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«آرزو»
من از دستهایی
که با ظرف خالی به سویی دراز است
من از چشمهایی که از فرط قحطی
دگر نیمهباز است
من از سیر بودن خجالت کشیدم
همان نان خشکی که در گوشهٔ سفره
بیرنگ و روست
برای شما آرزوست
✍🏻 #فاطمهمعصومه_شریف
🏷 #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab