خدایا ! رنجشها و کینه ها را از دوشم بردار چون حایلی است بین من و تو...
وقتی که از رنجشها و خودخوری ها خلاص میشوم.... قلبم زلال میشود و تورا بیشترحس میکنم. کدورت روح مرا آزار میدهد و ساعت ها وقت مرا میگیرد ، میدانم تفکر در مورد عیب های دیگران ، نه تنها به من حس خوبی نمیدهد ، بلکه شهود باطنی مرا خاموش میکند و مرا نابینا میکند ازدیدن نعمت های تو و نیز مرا ناشنوا میکتد از الهامات الهی تو ....
از امروز چشم بر زشتی ها می بندم چون تو همه را نکو خلق کرده ای.... خدایا شکرت.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
💎برای پیدا کردن خدا تلاش نکنید!
کافی ست به خود آیید.
خداوند را مانند اقیانوسی در نظر بگیرید و انسان را قطره ای از آن
قطره لازم نیست در اقیانوس دنبال آن باشد و تلاش کند آن را پیدا کند
تلاش برای زمانی ست که بخواهیم از جایی که الان هست به جای دیگری برویم
بنابراین از جایی که هستیم غافل میشویم و در اقیانوس
به دنبال اقیانوس
در خارج از اقیانوس
میگردیم
کافی ست خود را رها کنیم تا متوجه جایی که هماکنون در آن هستیم، شویم.
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
من فراموشت کنم؟! هرگز مبادا اینچنین...
تا خود صبح قیامت در دل و جان منی!
"عاصی"
💔😔
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
🕊🌺🕊
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز بجائی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی
سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم
به بهشت ندهم گر بدهی شعله آهی
سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی
اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی
لاادری
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
🕊🌺عاشقان پنجره باز است
اذان میگویند🕊🌺
قبله هم سمت نماز است
اذان می گویند
عاشقان هرچه بخواهید بخواهید
خجالت نکشید
یار ما بنده نواز است
اذان می گویند
عاشقان وقت وضو شد میل دریا می کنیم
آسمان را در کف سجاده پیدا می کنیم
#اذان..🕊
🌷🍃الهم عجل لولیک الفرج🍃🌷
🍃
🌷🍃
🍃🌷🍃
🕌🍃🌷🍃
به بهانۀ زادروز پروین اعتصامی
#غنچه_و_گل
غنچه ای گفت به پژمرده گلی
که ز ایّام دلت زود آزرد
آب افزون و بزرگست فضا
ز چه رو کاستی و گشتی خرد؟
زینهمه سبزه و گل جز تو کسی
نه فتاد و نه شکست و نه فسرد
گفت: زنگی که در آیینۀ ماست
نه چنانست که دانند سترد
دی، میِ هستیِ ما صافی بود
صاف خوردیم و رسیدیم به دُرد
خیره نگرفت جهان رونق من
بگرفتش ز من و بر تو سپرد
تا کند جای برای تو فراخ
باغبان فلکم سخت فشرد
چه توان گفت به یغماگر دهر
چه توان کرد، چو می باید مرد
تو به باغ آمدی و ما رفتیم
آنکه آورد ترا، ما را برد
اندرین دفتر پیروزه، سپهر
آنچه را ما نشمردیم شمرد
غنچه تا آب و هوا دید شکفت
چه خبر داشت که خواهد پژمرد
ساقی میکدۀ دهر، قضاست
همه کس، باده ازین ساغر خورد
#پروین_اعتصامی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
شعری که بر روی سنگ مزارش نوشته شده🌱:
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
۲۵ اسفند، در تقویم ایرانی روز پروین اعتصامی است.
پروین اعتصامی شاعر معاصر ایرانی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز به دنیا آمد.
اشعار او مضامین اجتماعی و اخلاقی دارد...
روز بزرگداشت پروین اعتصامی گرامی باد
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
اگه دلت تنگ شده برای امام رضا جان
همین الان زنگ بزن 👇
05148888
این شماره بعد از قرائت صلوات خاصه ی حضرت
وصل میشه به روضه ی منوره
میتونی
با آقاجان حرف بزنی
التماس دعای فرج🤲
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا تورو رها نکرده 🕊️
هر وقت دلت از عالم گرفت
و پیش خودت گفتی خدا کجاست که به من کمک کنه...
منو ول کرده و هیچ کس مراقبم نیست
حرف و دعامو نمیشنوه...
سوره ضحی رو بخون
که خداوند در این سوره، قسم خورده که
پروردگارت تو را رها نکرده است.
این شکر و این حلاوت و این شیرینی که به طور وسیع
همه جا وجود داره، همین شکره
و شکر اصلش به معنی یاد خدا بودنه
آرامش با #خدا
❤️
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاهگاهی که کنارت بنشینم کافیست
گلهای نیست من و فاصلهها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
#امام_زمان_مناجات
اومدم دعا کنم تا که بیای
هی خداخدا کنم تا که بیای
بعداز این میخوام که همراه دعا
دوری از خطا کنم تا که بیای
*
اومدم بگم منو نگا کنی
تو نمازشب برام دعا کنی
اومدم که التماست بکنم
نشه یک لحظه منو رها کنی
*
اگه تو بیای آقا بهار میاد
تو دل منتظرات قرار میاد
یه روز عاشقات بهم خبر میدن
آقامون داره با ذوالفقار میاد
*
میای و لبارو خندون می کنی
مهربونی رو فراوون می کنی
شب انتظار دیگه تموم میشه
میای و دردا رو درمون می کنه
*
میایو غم از تو سینه می بری
میاری صفا و کینه می بری
کاشکی که زنده باشیمو ببینیم
که میای مارو مدینه می بری
*
میای و با چشمای تر میخونی
میای از غربت حیدر میخونی
چه قیامتی میشه وقتی آقا...
برا ما روضه ی مادر میخونی
*
کاشکی از باغ خزونت بخونی
از عموی مهربونت بخونی
ما چقد لطمه بصورت می زنیم
وقتی که از عمه جونت بخونی
#سید_مجتبی_شجاع
ديده ام خورشيد را در خواب، تعبيرش تويی
خواب دريا و شب مهتاب، تعبيرش تويی
از معبّرها نمی پرسم که خواب صبح وصل
عشق من! بی رِمْل و اسطرلاب، تعبيرش تويی
خود نه تنها خوابهای چشمِ تن، بل بی گمان
هرچه چشم جان ببيند خواب، تعبيرش تويی
خوب من! خواب تو را ديدن دراين دنيای بد
چون گل روييده در مرداب، تعبيرش تويی
خواب ديدار تو و فريادهای من، که: آی!
رفتم از دستت! مرا درياب! تعبيرش تويی
🌹🌹
#حسین_منزوی
.
ز ما دو خاطره ی بی دوام می ماند
ز می نه حال که دردی☆ به جام می ماند
چه سال ها که زمین بی من و تو خواهد گشت
که صید می رمد از دام و دام می ماند
از این تردد دایم که در نظرجاری
کدام منظره ی مستدام می ماند
چه سایه وار سواران در آستان غروب
چه نقشی، از که در این ازدحام می ماند؟
چه باغ ها به گذرها پر از شکوفه ی سیب
چه عطر ها که تو را در مشام می ماند
ستاره ها و سحر ها و صخره ها و سفر
چه خوب زین همه بر جا کدام می ماند.
☆.(دردی dordi ته نشین ورسوب می در جام)
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
به یک دانه ز خرمنگاه ماهت
فلکها را مسخر میتوان کرد
تو آن خضری که از آب حیاتت
گدایان را سکندر میتوان کرد
َ#مولانا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
.
🍃 گرهگشای
پیرمردی مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی بخشد به وی
شب بهسوی خانه میآمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پایی، نه سری
ناشمرده، برزن و کویی نماند
دیگرش پای تکاپویی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
سازوبرگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری به فضل خویش دست
برگشایی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانایی، نمیداند مگر
سالها نرد خدایی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هرچه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من تو را کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستوجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای ربّ ودود
من چه دانستم تو را حکمت چه بود
هر بلایی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هرچه فرمان است، خود فرمودهای
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هرکه مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا تو را دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان توست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی که تا گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
#پروین_اعتصامی
🍃