#حضرت_رسول_صلی_الله_علیه_و_آله
🥀وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي
وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ صلىاللهعليهوآله وَ اَلْمَلاَئِكَةُ أَعْوَانِي
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حالى كه سرش بر روى سينهام بود قبض روح گرديد، و جان(شاید مراد خون دل پیامبر که در اثر سم جاری شد باشد) او در كف من روان شد آن را بر چهرۀ خويش كشيدم.
متصدّى غسل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من بودم، و فرشتگان مرا يارى مىكردند
سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود
آخرین ذکر نبی, یاعلی و یارب بود
نفسِ آخرِ او بود که می گفت: حسین
و کلام دگرش یادِ غم زینب بود
بروی سینۀپیغمبر اکرم حسن است
و کنار سر او فاطمهاش آنشب بود
همه أسرارِ مگو را به علی گفت نبی
آخرین سّرِ دلش حاوی این مطلب بود:
یا علی! بعد من آتش به حرم می افتد
آشکارا شود آن بغض که در مَرحب بود
📚نهج البلاغه،خطبه ۱۹۷
#اللھمعجللولیڪالفرج
اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد
چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد...
⚫️ #شهادت_امام_حسن مجتبی علیه السلام
بر آقا #امام_زمان عج و همه شیعیان تسلیت باد...🖤
به رسم بدرقه
تقدیم به استاد #محمدعلی_بهمنی
فصل سکوت، فصل تماشا شدن رسید
گمگشتهای به لحظهٔ پیدا شدن رسید
آن خلوتآشنا که گذشت از خیالِ جمع
کمکم به خط آخر تنها شدن رسید
پرواز را کشید در آغوش و صبح زود
بالوپرش به پنجرهٔ وا شدن رسید
یک آسمان پرنده، قفس را شکست داد
یک دشت رازقی به شکوفا شدن رسید
آهسته گفت: «ای تن زخمی! تمام شد!
آرام باش! وقت مداوا شدن رسید»
لبخند زد، اشاره به دالان مرگ کرد
پیکی که با بشارت احیا شدن رسید
در گوش خاک، زمزمهای شاعرانه ماند
از رودخانهای که به دریا شدن رسید
دفتر پر از ترانه و دیوان پر از غزل
اینگونه کارنامه به امضا شدن رسید
#فاطمه_عارفنژاد🌱
به خاک پای کریم اهلبیت(ع)
کسی که بین بساطش به غیر آه ندارد
درون زندگی اش حق اشتباه ندارد
فدای مرد کریمی که باز میکند آغوش
به روی هر که به جز خانه اش پناه ندارد
خوشا به سائل کویش ، که در زیارت رویش
رسیده است به آنچه که پادشاه ندارد
جواب اوست سلامی ، به بد دهانی شامی
اگر چه حرمت او را کسی نگاه ندارد
فدای غربت او که میان خیل محبان
به جز حسین و ابالفضلِ خود ، سپاه ندارد
به غیر صلح چه مانده مگر برای کسی که
درون خانه خود یار و تکیه گاه ندارد؟!
حسن شبیه پدر ، سینه اش پر از غم و درد است
ولی دریغ که مثل امیر ؛ چاه ندارد
کسی نبود بگوید به جعده آن دم آخر
که دست و پا زدن همسرت ، نگاه ندارد؟!
هزار مرتبه شکر خدا که لحظه رفتن
نگاه مضطربی سوی خیمه گاه ندارد!
خوشا به حال برادر که ظهر روز دهم در-
-میان لشگر خود یار نیمه راه ندارد
##
فقیر و خسته به درگاهت آمدم ؛نظری کن
به حال آن که به جز اشک خود سلاح ندارد
#عباس_جواهری_رفیع
تنها نه این دل است که در سوگ احمد است
عالم سیاه پوش عزای محمد است
بر ذره های خاک دمیده است نور عشق
عشق محمد است کآفتاب سرمد است
#
رخ در نقاب سرخ شفق برد آفتاب
بی رنگ تا به صبح ابد گشت ماهتاب
در سوگ جانگداز همان اسوه ی احسن
چشمان غرق خون فلک شد پر اشک و آب
#
سیلی چو زد خزان به گلستان فاطمه
بر طاق عرش رعشه بیفتاد و همهمه
انگشتری ز دست نبوت چو افتاد
پیوند آسمان و زمین یافت خاتمه
#
نقاش چیره دست فضایل چو پر کشید
خورشید مهر از لب بام جهان پرید
ابلیس سر ز بستر خونین بلند کرد
تا طرح های نو بکشد باز آن پلید
#
در سوگ خاتمیم و حسن با رضای جان
پایان رسید صفر این ماه پر فغان
آغوش خود گشود ربیع آن خجسته فال
تا نشکند ز سنگ بلا شیشه ی جهان
"ایام سوگواری رحلت جانسوز پیامبر اعظم ص و شهادت فرزندان عزیزش امام حسن مجتبی ع و امام علی ابن موسی الرضا ع تسلیت باد"
نیره جهانشاهی
صلی الله علیک یارسول الله
روضه بوده روزهایی که به پیغمبر گذشت
آنچه بر او در دل این قوم کج باور گذشت
مغزهای خشک از تعبیر رحمت عاجزند
حضرت باران از آنان با دوچشم تر گذشت
یک نفر ایمان سُستش را به مشتی سیم داد
یک نفر از یاری دینش به مشتی زر گذشت
گُل نپاشیدند مردم بر سرش، بسیارشد
در عبور ازکوچه ها از زیر خاکستر گذشت
می زد آتش بر دل افلاکیان از جور خلق
درد دلهایی که بین احمد وحیدر گذشت
رحمت للعالمین، یعنی مروت بر همه
یعنی الگوی تمام خلق بودن، در گذشت
غیر خوبی هیچکس از دست پیغمبر ندید
از بدی هایی که دید ازخلق سرتاسرگذشت
خانه اش کوی امید مردم درمانده بود
چونکه می دیدند از این خانه ی اطهر گذشت
با ادب در می زد عزراییل هنگام ورود
چون به اذن فاطمه می باید از این در گذشت
آه روزی با لگد با شعله بر در می زدند
باز قلبم خون شد از روزی که برکوثر گذشت
داشتم می گفتم از داغ رسول حق ولی
می شود آیا مگر از روضه ی مادر گذشت؟
#شهادت_حضرت_محمد
#احمد_رفیعی_وردنجانی
در مقامات رفیعت، گر زبانم قاصر است
معجزاتت در جهان، ورد زبانها گشته است
چشمهامان منتظر بر مهر سلطانی توست
ای که از لطفت هزاران کور بینا گشته است
#یا_ضامن_آهو
#یا_امام_رضا
#مشهدیزاده
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گـشتـنـد انبـیا همه چون فـاطـمه یتـیـم
زیـرا عـزای قـافـلـه سـالار انبـیـاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا! به هـوش که با رحـلـت نـبی
شـهـر مـدیـنـه یـکـسـره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست
دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست
آتـش زدن به خـانـۀ ریـحـانـۀ رسـول
پاداش رنجهای شب و روز مصطفاست
آزردن بـتـول پـس از رحـلـت رسـول
باللَّه قـسم شـروع جـنایـات کـربـلاست
از لحظهای که غصب خلافت شد از علی
تا حـشـر، حـقّ آل محـمد به زیر پاست
هرروز رأس شاه شهیدان به نوک نی
هرشب صدای نالۀ زهرا به گوش ماست
مـیـثـم! قــسـم بـه مـیـثـمِ آزادۀ عــلــی
آزادگـی ولایـت سـلــطـان اولــیـاسـت
✍ #غلامرضا_سازگار
شبی نذر حسن کردم رواق سینه ی خود را
دهم شاید جلا با این سخن آیینه ی خود را
زدم دست توسل یک دمی بر دامن کلثوم
مگر انشا نمایم غصه دیرینه ی خود را
بگفتا مادرم خواهد بگویی از تب و دردش
حکایت ها کنی امشب از ان یاران نامردش
بگو از راز آن طشت پر از خون گلوی او
عیان شد پیش چشم خواهرش چون چهره ی زردش
بگفتم خامه دستی بی نوایم توشه می خواهم
از این نخل تناور دانه ای از خوشه می خواهم
دهید بالی که در پالیز سبز مرتضی گردم
از آن پاییز سرد تک واژه ایی انوشه بر دارم
شباهنگام دیدم عکس ماهی در طبق افتاد
قلم بشکست و آتش در دوات و در ورق افتاد
گرفت از آن زمان سیمای سرد آسمان را خون
چو از محراب و از طشت و حضیض خون در شفق افتاد
شدم با ام کلثوم و حسن جان همنوا آنشب
ز کنجی می رسید آهنگ یارب یارب یارب
ز طاق عرش می بارید نم نم قطره های خون
بدیدم خون جگر تر از همه در گوشه ای زینب
#رحلت_جانسوز_نبی_اکرم_ص
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#نیره_جهانشاهی
هر حاجتی که در نظرت هست از او بخواه
دست کریم هیچ زمانی به کم نرفت....
#یا_کریم_اهل_بیت
#سجاد_بادی