امام هادی(ع):
اگر تمامی انسانها در پی مقاصدشان،
درّه ها و کوهها را بپیمایند،
من راه آن کس را می پیمایم که آزاد و رها،
خدای یگانه را بنده است.✨
تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
باز فروغ آن جمال عين عاشق را، كه عالمش نام نهى، نورى داد، تا بدان نور آن جمال بديد، چه او را جز بدو
صبح ظهور نفس زد، آفتاب عنايت طلوع كرد،
نسيم هدايت بوزيد، درياى وجود در جنبش آمد،
سحاب فيض چندان باران
«ثم رش عليهم من نوره»
بر زمين استعدادات بارانيد كه
«و أشرقت الأرض بنور ربها»،
عاشق سيرآب آب حيات شد،
از خواب عدم برخاست،قباى وجود درپوشيد،
كلاه شهود بر سر نهاد،
كمر شوق بر ميان بست، قدم در راه طلب نهاد،
فلم انظر بعينى غير عينى.
عجب كارى!
چون من همه معشوق شدم عاشق كيست؟
اينجا عاشق عين معشوق آمد،
چه او را از خود بودى نبود،
تا عاشق تواند بود، او هنوز «كما لم يكن»
در عدم برقرار خودست و معشوق «كما لم يزل»
در قدم برقرار خود و «هو الآن على ما عليه كان»
معشوق و عشق و عاشق هر سه يكيست اينجا
چون وصل درنگنجد هجران چه كار دارد؟
لمعات
#پایان_لمعه_دوم
#شیخ_فخرالدین_عراقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
زمانی که نور به دل افتد،
وسعت گیرد و گشوده گردد...
#پیامبر(ص)
نقل از کشکول شیخ بهایی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋✨🦋
جانِ نماز این صورت تنها نیست،
بلکه استغراقی است و بیهوشی است
که این همه صورتها برون می ماند
و آنجا نمی گنجد...
جبرئیل نیز، که معنی محض است،
هم نمی گنجد...
فیه ما فیه
🦋✨🦋
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفتند: اين چيست؟
گفت : خاک کوی محبوب را
از اشک چشم نَمی،می زنم
تا ميان من و او روزی غباری نخيزد!
عزيز من!
در اين راه که قدم در او نهاده ای
هيچ غباری تيره تر از تَن خاکی تو نيست.
#سلک_السلوک
#سید_ضیاء_الدین_نخشبی
ز تن بگذر برو در عالم جان
که حالی جان رسد آنجا به جانان
#کنز_الحقایق
#شیخ_محمود_شبستری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
❤️
آه!
باز اين دل سرگشتهٔ من
ياد آن قصهٔ شيرين افتاد:
بيستون بود و تمنای دو دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک،
خنده میزد «شيرين»،
تيشه میزد «فرهاد»!
نه توان گفت به جانبازی فرهاد: افسوس،
نه توان کرد ز بیدردی شيرين فرياد.
کار «شيرين» به جهان شور برانگيختن است!
عشق در جان کسی ريختن است!
کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آويختن است.
رمز شيرينی اين قصه کجاست؟
که نه تنها شيرين،
بینهايت زيباست
آن که آموخت به ما درس محبت میخواست
جان چراغان کنی از عشق کسی
به اميدش ببری رنج بسی.
تب و تابی بُوَدَت هر نفسی.
به وصالی برسی يا نرسی!
سينه بیعشق مباد!
#فریدون_مشیری
❤️
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
"بند_بگسل_باش_آزاد_ایپسر"
بگذار آنچه (از دیگری) میرسد در رسد، بگذار آنچه میگذرد درگذرد؛
"مالک هیچ "باش،
هیچچیز را پس نزن،
بپذیر،...
بیافرین
اما نگه ندار، از آنِ "خود" نساز.
از آن "بت" نساز✋😊
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فغان ز حسرتِ این درد ِبیکنارهی ما....
#ابن_حسام_خوسفی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
#حافظ💐
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای عبد! با قلبت، نمازگزار،
تا آن نوری را كه باعث روشنی چشم است
برايت مكشوف كنم!
ای عبد! در هر حال كه باشی بگو:
لَبّيك يا رب...
كتاب "خطابِ دوست"
🌟ترجمه "المخاطبات امام نِفَّری"
🌟ترجمه و توضيح : مسعود رياعی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل به دست آوردن از کشورگشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است
#فاضل_نظری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
#نیایش
مبارك آن دمى كآيى
مرا گويى ز يكتايى
من آنِ تو
تو آنِ من
چرا غمگين و پردردى؟
#حضرت_مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋✨🦋
آدمیان باید حفظ آداب اندر مشاهدت معبود خود، از زلیخا آموزند که چون با یوسف خلوت کرد و از یوسف حاجت خود خواست، نخست روی بت خود به چیزی بپوشاند. یوسف علیه السلام گفت: چرا چنین می کنی؟ گفت: روی معبود بپوشیدم تا وی مرا بر بی حرمتی نبیند؛ که آن شرط ادب نباشد. چون یوسف به یعقوب رسید و خداوند ـ تعالی ـ وی را وصال وی کرامت کرد، زلیخا را جوان گردانید و به اسلام راه نمود و به زنی یوسف داد. یوسف خواست از وی کام گیرد. زلیخا از وی بگریخت. گفت: ای زلیخا من آن دلربای توام، از من چرا همی گریزی؟ مگر دوستی من از دلت پاک شده است؟ گفت: لا والله، که دوستی زیادت است، اما من پیوسته آداب حضرت معبود خود نگاه داشته ام. آن روز که با تو خلوت کردم، معبود من بتی بود و وی هرگز نمی دید، امّا به حکم آن که او را دو چشم بی بینا بود، چیزی بر آن پوشیدم تا تهمت بی ادبی از من دور باشد.
کنون من معبودی دارم که بیناست بی وسیلت، و به هر صفت که باشم مرا می بیند. من نخواهم که آداب فرو گذارم.
#کشف_المحجوب
هجویری
🦋✨🦋
https://eitaa.com/TAMASHAGAH