eitaa logo
تماشاگه راز
283 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 💫🌸💫🌸💫 آن مقدّمِ تایبان، آن معظّمِ نایبان، آن آفتابِ کَرَم و احسان، آن دریای وَرَع و عرفان، آن از دو کَون کرده اعراض، {پیر وقت} فُضیل بن عیاض -رحمه الله علیه- از کبارِ مشایخ بود و عیّارِ طریقت و ستوده ی اقران، و مرجعِ قوم. و در ریاضات و کرامات شانی رفیع داشت و در ورَع و معرفت بی همتا بود. 💫💫💫💫 و اوّلِ حال او چنان بود که: در میان بیابان مرو و باورد، خیمه زده بود، و پلاسی پوشیده، و کلاهی پشمین بر سر، و تسبیح درگردن افکنده. و یاران بسیار داشت، همه دزدان و راهزن. هر مال که پیش ِ او بردندی، او قسمت کردی. که مِهترِ ایشان بود. آنچه خواستی، نصیبِ خود برداشتی. و هرگز از جماعت دست نداشتی. و هر خدمتگاری که خدمتِ جماعت نکردی، او را دور کردی. تذکره الاولیاء 🌹ذکر فضیل ابن عیاض https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تماشاگه راز
 💫🌸💫🌸💫 آن مقدّمِ تایبان، آن معظّمِ نایبان، آن آفتابِ کَرَم و احسان، آن دریای وَرَع و عرفان، آن از
💫🌸💫🌸💫 تا روزی کاروانی عظیم می آمد. و آوازِ دزد شنیدند. خواجه یی در میان کاروان، نقدی که داشت برگرفت و گفت: در جایی پنهان کنم تا اگر کاروان بزنند، باری این نقد بماند. در بیابان فرو رفت. خیمه ئی دید، در وی پلاس پوشی نشسته. زر به وی سپرد. گفت: «در خیمه رو و در گوشه یی بِنه». بنهاد و بازگشت. چون باز کاروان رسید، دزدان راه زده بودند و جمله مالها برده. آن مرد، رختی که باقی بود با هم آورد؛ پس قصد ِ آن خیمه کرد. چون آن جا رسید، دزدان را دید که مال قسمت می کردند. گفت: «آه! من مال به دزدان سپرده بودم». خواست که باز گردد فضیل او را بدید. آواز داد که «بیا». آنجا رفت. گفت: «چه کار داری؟». گفت: «جهت امانت آمده ام». گفت: «همان جا که نهاده ای، بردار». برفت و برداشت. یاران، فضیل را گفتند: «ما در این کاروان هیچ نقد نیافتیم و تو چندین نقد باز می دهی؟» فضیل گفت: «او به من گمان نیکو برد و من نیز به خدای -تعالی- گمان نیکو می برم. من گمان ِ او راست کردم تا باشد که خدای -تعالی- گمان من نیز راست کند». 🌹تذکره الاولیا ذکر فضیل ابن عیاض ‌‌https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️ ندا رسید به عاشق ز عالم رازش که عشق هست بُراق خدای ، می‌تازش تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی ز عشق آنک درآید به چنگل بازش گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد چه دید مرغ دل از ما ز چیست پرواز مگو که غیرت هر لحظه دست می‌خاید که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 عشق امری است که از جنس درد است؛ منتها دردی محرک، نه دردی فلج کننده. دردی است که عطش‌زاست و آدمی را می‌دواند، نه این‌که از پا بیندازد و او را بدل به یک موجود کاهل، تنبل و بیکار کند. هر دردی، از جمله دردِ عشق ، بیداری می‌آورد. مولوی می‌گوید: هرکه او بیدارتر پر دردتر هرکه او آگاه‌تر رخ زردتر درد بیداری می‌آورد و خواب را از چشمان می‌رباید. دردِ عشق بیداری‌یی به آدمی می‌بخشد که آدمی را از غفلت، خفتن و ناآگاهی باز می‌دارد. در روایت آمده است که: «النّاسُ نیامُ إذا مَاتُوا انتَبَهُوا»؛ مردم در خوابند، وقتی که مردند بیدار می‌شوند. اما عده‌یی قبل از مرگ می‌میرند؛ قبل از این‌که به مرگ طبیعی بمیرند، بیدار می‌شوند و این بیدار شدن در اثر دردی است. یکی از دردهایی که آدم را از خواب بیدار می‌کند، عاشقی است که دردی بسیار نادر هم هست. جالب است که عطار می‌گوید: قدسیان را عشق هست و درد نیست او می‌گوید آن‌ها هم اهل دوست داشتن هستند، ولی دردمند نیستند. این دردمندی چیزی است که خاصیت انسان بودن است. حافظ می‌گوید: ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم آدمی اصلا با داغ و درد زاییده شده است، منتها این درد فقط در بعضی به مرحله‌ی خودآگاهی می‌رسد. 🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️❤️ عشق یک واژه نیست؛ یک معناست نردبانی به عالم بالاست مرگ، با زندگی، گره چون خورد عشق، در عمقِ آینه پیداست هنرِ مُردن است آیا عشق که چنین جادُوانه و زیباست؟ مُردن و باز زیستن در مرگ راستی را که حالتی والاست! عشق، آغاز می‌شود با تن به کجا می رسد؟ خدا داناست! شعر و صدایِ استاد محمدرضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا