فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نهر مختصری بودم
که به آغوش رودی میاندیشیدم
که در افق نگاهم
در پیچ دره ای گم میشد
و تو اما با آن اندیشههای بلندت
همیشه از اعجاز اقیانوسهایی سخن میگفتی
که بال هر پرنده بلند پروازی هم در آن به آب میافتاد....
و اکنون نمیدانم تو
با آن بلندپروازی هایت
کجای این زمین ایستاده ای
چرا که
من اکنون سالهاست
با خاطرهی گلپونه های تابستانی و
ترانه لاینقطع جیرجیرکهایم
در زیر آسمان ستاره ها بخواب میروم
و همیشه آرزو دارم تو
خودت اقیانوسی شده باشی
که تمام نهرهای جهان آرزویت بکنند ...
#محسن_قریب
آیا قلب میتواند هم نفرت بورزد هم عشق؟
مانند این است که بگوییم ،شخص گاهی زنده است و گاهی مرده ...
این دو هم زمان نمیتوانند روی دهند که انسان گاهی زنده باشد و گاهی مرده،
قلب نیز یا تنفر را میشناسد یا عشق را
هیچ سازشی بین این دو نیست کسی که عشق بر او وارد میشود ، تنفر درونش ناپدید میشود .
قلب او چنان سرشار از عشق است که نفرت برایش غیرممکن میشود و کسی که نفرت میورزد ، عشق هنوز در او پدیدار نشده است .
و در استغراق چنان بود، که بیست سال بود تا مریدی داشت و از وی جدا نگشته بود. هر روز که شیخ او را خواندی، گفتی: «ای پسر نام تو چیست؟».
روزی به شیخ گفت:
«مگر مرا افسوس میکنی! که بیست سال است تا در خدمت تو میباشم و هر روز نام من میپرسی؟».
شیخ گفت: «ای پسر! استهزاء نمیکنم، لكن نام او آمده است و همهی نامها از دل من برده است.
نام تو یاد میگیرم و باز فراموش میکنم».
🔸نقل است که از او پرسیدند که: «این درجه به چه یافتی و بدین مقام به چه رسیدی؟».
گفت: شبی در کودکی از بسطام بیرون آمدم.
ماهتاب میتافت و جهان آرمیده. حضرتی دیدم که هژدههزار عالم در جنب آن حضرت، ذرهای مینمود.
سوزی در من افتاد و حالتی عظیم بر من غالب شد.
گفتم: «خداوندا!
درگاهی بدین عظیمی و چنین خالی؟ و کارگاهی بدین شگرفی و چنین پنهان؟». بعد از آن هاتفی آواز داد که درگاه خالی نه از آن است که کس نمیآید، از آن است که ما نمیخواهیم.
هر ناشسته رویی شایستهی این درگاه نیست».
🔸نیت کردم که خلایق را به جملگی بخواهم.
باز خاطری در آمد که: مقام شفاعت محمد راست - عليه الصلوة و السلام - ادب نگه داشتم،
خطابی شنیدم که: «بدین یک ادب که نگه داشتی نامت بلند گردانیدیم چنانکه تا قیامت گویند: سلطان العارفین بایزید!»
#تذکره الاولیاءعطار
#ذکر بایزید بسطامی
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزآن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند، آیدش افسانه در گوش
#سعدی
ناامیدم مکن از سابقهی لطف ازل
تو پس ِ پرده چه دانی که، که خوب است و که زشت؟
#حافظ
گفت: بعد از ریاضات چهل ساله شبی حجاب برداشتند.
زاری کردم تا راهم دهند.
خطاب آمد که: «با کوزهای که تو داری و پوستینی، تو را بار نیست».
کوزه و پوستین بینداختم.
ندایی شنیدم که: «یا بایزید!
با این مدعیان بگو که: بایزید بعد از چهل سال مجاهده و ریاضت با کوزهای شکسته و پوستینی پاره پاره، تا نینداخت، بار نیافت.
شما با چندین علایق که به خود باز بستهاید و طریقت را دانهی دام هوای نفس ساخته، کلّا و حاشا! که هرگز بار نیابید».
#تذکره الاولیاء عطار
#ذکر بایزیدبسطامی
" چشم بر اسباب از چه دوختیم
گر ز خوش چشمان کرشم آموختیم
هست بر اسباب اسبابی دگر
در سبب منگر در آن افکن نظر "
#مثنوی_مولانا دفترسوم
اگر از محضر بزرگ آموخته باشیم، برای چه به اسباب و عوامل ظاهری دل بسته باشیم؟
همه ی اسباب ظاهری خود تحت اراده ای خداوند هستند.
به این عوامل ظاهری امید نبند
چشم بر آن سبب اصلی داشته باش!
باید جایی باشد ، هر جایی ؛
حتی یک مکانِ خیالی ، پشت گلبرگی
صدای پرنده ای ، پر ِ قاصدکی
بشود به آنجا برویم ...
از نو زاده شویم و برگردیم. 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام تجلّیاتِ در عالم، امضای خداوند است
#دکتر_الهی_قمشه_ای
🔅مولانا میگوید:
از سَر لطف خداوندست که به
برگزیدگانِخود مقام شفاعت بخشیدهاست
و این به جهت تکریم مقام آنان است.
پس شفاعت بدینمعنیستکه خدا
رحمتِ مقدّر خود را از طریق بندگانِ مخلَص صورتمیدهد تا آنانرا گرامی ومجلّلدارد.
این بدان مانَد که مجرمی را نزدِ
حاکمی مهربان و عادل ببرند
و طوری وانمودکند که گویی
قصد کیفرش دارد و سپس بیآنکه
مجرم متوجه شود بهمعاونش اشارهکند
به پادرمیانی و خواهشگری! و
آنگاه معاون بِدو گوید:بزرگا!سرورا!
خواهش میکنم این مجرم را عفوبفرمایید
آن حاکم نیز میگوید باشد به خاطر تو
او را بخشیدم حال آنکه از ابتدا
نیز میخواستهاو را ببخشد منتها
با این تدبیر معاونخود را
در چشمدیگران عزیزداشتهاست.
شفاعت انبیا و اولیا نیزبدین معنیست.
گفت پیغمبر که روز رستخیز
کی گذارم مجرمان را اشکریز؟
من شفیع عاصیان باشم به جان
تا رهانمشان ز اشکنجهی گران!
(تفسیر موضوعی مثنویمعنوی)
#دکتر_کریم_زمانی
تماشاگه راز
💚 روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران تا از دلم بشویی
بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🔥
تا مست نباشی
نبَری بارِ غمِ یار
#سعدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🩹
نبودی،
در دلم انگار طوفان شد،
چه طوفانی! ...
#حامد_عسکری
❤️🔥
عشق
عجب آینه ایست
هم عاشق را و هم معشوق را.
هم در خود دیدن و هم در معشوق دیدن
و هم در اغیار دیدن...
و اگر غيرت عشق دست دهد،
هرگز جمال معشوق به كمال
جز در آینهی عشق نتوان دیدن
سوانحالعشّاق
#شیخ_احمد_غزالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🩹
ای عشق...
تو ما را به کجا میکشی
ای عشق؟
جز محنت و غم نیستی،
امّا خوشی
ای عشق
#هوشنگ_ابتهاج(#سایه)
هر چه به جز #خیـــــالِ او
قصد حـــــریمِ دل کند
در نگشایمش به رو،از درِ دل، برانمش.
#مـــــولانای جان
جان جانان من !
آسوده خاطرم
که تو در خاطر منی
گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی
#حضرت_سعدی
به امروز و بیدار دلان کوی عشق و معرفت سلاااام✋
همانا مردمان بندهی دنيای خویشند و دين ، لقلقهی زبان آنهاست.
دین را تنها برای تأمین نیازهای دنیای خویش میخواهند و
چون به بلا آزموده شوند، چه اندکاند دینداران!
امام حسین (ع)
رنج ها ما را به بیداری دعوت می کنند ، پس از "رنج" نمی هراسم .
هر آنچه به ظاهر می بینم ، باطنی نیز دارد که با کشف معنای "حمایت از خود" و اعتماد به هستی ، عیان می شود .
همه ما در ناشناخته سیر می کنیم
اگر خود را "یک روح واحد" تصور کنیم ، جزئیات خود به خود ، بی اهمیت می شود .
آگاهی ، "مرگ" را صعود به بعد دیگری از حیات می داند و برای این صعود ، با خودشناسی و تسلیم و پذیرش با هر آنچه هست ، مهیا می شویم .
تنهایی ، برای انسان ِآگاه ، مجال ملاقات با خود ِ برتری است که از مرزهای ماده عبور کرده و به کل ؛ پیوسته است .
#هله پتگر
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
#مولانای جان
عشق ورزیدن ؛
زندگی را به عشق بخشیدن زنده است
آن که عشق می ورزد
دل و جانش ، به عشق می ارزد
#هوشنگ ابتهاج
هوالمحبوب💐
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمی داری
نگاه می نکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
#سعدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر روز به نو برآید آن دلبر عشق
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار ازآن نهاد حق بردر عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
#مولانای جان
آرند که واعظی سخنور
بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته میراند
و افسانه عاشقان همی خواند
خر گم شدهای بر او گذر کرد
وز گمشدهی خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز
کز عشق نبوده خاطر افروز؟
نی محنت عشق دیده هرگز
نه داغ بتان کشیده هرگز
برخاست ز جای سادهمردی
هرگز ز دلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودهی دهر
کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند کای یار
اینک خر تو، بیار افسار
این را ز خری کزان دژم نیست
جز گوش دراز، هیچ کم نیست
سرمایهی محرمی ز عشق است
بل ک آدمی آدمی ز عشق است
هر کس که نه عاشق، آدمی نیست
شایستهی بزم محرمی نیست
جامی، به کمندِ عشق شو بند
بگسل ز همه، به عشق پیوند
جز عشق، مگوی هیچ و مشنو
حرفی که نه عشق، ازان خمش شو
#جامی