eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی وی زهر ناب باتو چوحلوا چگونه‌ای؟! زیر و زبر شدیمت بی‌زیر و بی‌زبر ای درفکنده فتنه و غوغا چگونه‌ای؟! گر غایبی ز دل تو در این دل چه می‌کنی ور در دلی ز دوده سودا چگونه‌ای؟! ای شاه شمس مفخر تبریز بی‌نظیر در قاب قوس قرب و در ادنی چگونه‌ای؟ سلاااام یاران ِجان ، همرهان مهربان! عصرتان دلخواه شادباشید و به مهربرقرار💐✋ @TAMASHAGAH
باوریست كه اثبات نمی‌طلبد چرا كه آن را يقين ميداند و در اعتبار آن شك نميكند حق، موضوعِ است حقيقت نيز! -آيا قلب نيز به راستی توانايی دانستن دارد؟ -آری برادر من، روح از دو منبع ارتزاق دارد، و مقصودم از ، اما، آن دستگاه تپنده در درون سينه نيست... بل منشاء مجهولی‌ست كه آن تپيدن را سبب می‌شود و را و باورِ بی‌ضرورت اثبات را و لذت شنيدن آواز خوش پرنده را و لذت بوييدن عطر گل ها را و لذت ديدن جميع زيبايی‌ها را. @TAMASHAGAH
🍃 با اين‌همه ديوانگى‌ام چندين عاقلان را در كوزه كرده‌ام. با اين‌همه بى خبرى‌ام با خبران را زير بغل گرفته‌ام در اندرون من ،بشارتى بود گويى مى‌پريدمى ، بر زمين نيستمى. @TAMASHAGAH
هرگز چیزی از دین نصیبِ تو نخواهد شد مگر آن‌که همه‌ی خلایق را محترم بشماری. إبن عربی @TAMASHAGAH
🍃🍃🍃 خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را ...! یک خط کش این دستمان ! یک ترازو آن دستمان ! اندازه می گیریم و وزن می کنیم آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را ! به رفیقمان یک تیکه سنگینی می اندازیم، بعد می گوییم خیر و صلاحت را می خواهم ! غافل از اینکه چه بر سر او می آوریم ! در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم آن یکی را به ازدواج نکرده اش این یکی را به ازدواجی که کرده آن دیگری را... یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که : آهای! چندبار به جای او بوده ای که حالا اینطور راحت نظر می دهی حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم چگونه یک نفر را به هم می ریزیم چندنفر را به جان هم می اندازیم چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم چقدر زخم میزنیم... حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد می شویم اما یکی ممکن است گیر کند 👈🏻بین کلمه های ما 👈🏻بین قضاوت های ما 👈🏻بین برداشت های ما 👈🏻دلی که می شکنیم ارزان نیست... پروردگارم! قاضی تویی کمک کن" هیچوقت قضاوت نکنیم" 🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🕊 خداوند تعالی به عیسی(ع) وحی فرستاد که من چون دل بنده‌ای خالی بینم از دوستیِ دنیا و آخرت، از دوستیِ خویش آن دل را پر کنم @TAMASHAGAH
ریا... ریا... ریا...❗️ 🔅می‌گوید که من مؤمنم و از هوا بیزار شدم، و نیست. می‌گوید که صلحم، و صلح نیست. می‌گوید: یارم و رعیّتم، و نیست. می‌گوید: سپیدم، و نیست؛ سیاه است. می‌گوید: بازم. نیست؛ زاغ است. مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق، دکتر محمدعلی موحد، ص۶۰۷ @TAMASHAGAH
1_3363842304.mp3
4.73M
ـ❄️ تنها یک‌بار     می‌توانست       در آغوشش کشند،      و می‌دانست آن‌گاه     چون بهمنی فرو می‌ریزد                 و می‌خواست                  به آغوشم پناه آورد نامش برف بود           تنش، برفی                       قلبش از برف و تپشش         صدای چکیدن برف بر بام‌های کاهگلی و من او راچون شاخه‌‌ای که زیر بهمن شکسته باشد             دوست می داشتم          ✍ بیژن الهی @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
ریا... ریا... ریا...❗️ 🔅می‌گوید که من مؤمنم و از هوا بیزار شدم، و نیست. می‌گوید که صلحم، و صلح
ای درونت برهنه از تقوی کز برون جامه ریا داری پرده هفت رنگ در مگذار تو که در خانه بوریا داری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️🕊 و من که رهگذری در صدای بارانم هنوز فرق خودم با تو را نمی‌دانم تو هفت چلچله کوچی، بهارِ تازه‌ی من! منِ شکسته اسیرِ چهل زمستانم تبر بگیر و برآشوب و تن به تن بشکن مرا که شاخه‌ای از یک درخت عریانم شبی بهشت خدا را به خاطر آوردم به اسم سیب رسیدم، شکست دندانم سپند و کندر و آتش چه قابلی دارد؟ بیا بیا که برایت غزل بسوزانم   📻 @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
🤍لیلی بنشین... @TAMASHAGAH
فرد معنوی همواره نگاهش معطوف به این است که چگونه آنچه را هستی در آغاز به او موهبت کرده، به گوهری ارزنده تبدیل کند. از سنگی که در اختیار داشته توانسته است آینه‌ای مصفا بتراشد؟ چه اندازه در صیقلی کردن و زنگارزدایی از آینه‌ی جانش کامیاب بوده؟ چه اندازه توانسته مرزهای روحش را گسترش دهد و فضای بیشتری برای دوست داشتن فراهم کند؟ آیا هر چه که از عمرش می‌گذرد، سعه‌ی وجودی بیشتر پیدا می‌کند؟ دلش خویشاوند دریا می‌‌شود؟ دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز سعدی
در خدمتت ای جان چو بدن می‌افتد زان سجده به بخت خویشتن می‌افتد هر بار که اندر قدمت می‌افتم جان در باطن به پای من می‌افتد @TAMASHAGAH
حال من، در شهر احسـاسم گم است حال من، عشق تمام مردم است @TAMASHAGAH
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست از آتش سودای تو و خار جفایت آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست @TAMASHAGAH
از ره منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو ای تو راه و منزلم بیا بیا بیا بیا درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل در میان آن گلم بیا بیا بیا بیا @TAMASHAGAH
گر ببینی میل خود سوی سما پرِ دولت بر گشا همچون هما ور ببینی میل خود سوی زمین نوحه می کن هیچ منشین از حنین 🍃🍃🍃🍃 📘میل آدمی به سوی ملکوت نشانه دولت و سعادت... و کشش نفسانی او به سوی زمین و جهان فرودین در  خور ناله و زاری است.. @TAMASHAGAH
تو اینجا پوست بگذار و یقین پوست که چون شد پوست محو اندر یقین اوست تو مغزی و طلب کن مغز جانت که ازجان بنگری راز نهانت تو مغزی پوست همراه تو آمد چو دامی بند این راه تو آمد چرا در بند دام اینجا بماندی دلِ سرگشتهٔ مانندهٔ گوی سخن تا چند گوئی ای دل مست کنون چون دیده با دیدار پیوست @TAMASHAGAH
این صورتش بهانه‌ست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد پس این جهان مرده زنده‌ست از آن جهانش @TAMASHAGAH
🍃🌼 تو با کدام زبان صدایم می‌زنی سکوت تو را لمس می‌کنم به من که نگاه می‌کنی به لکنت می‌افتم زبان عشق سکوت می‌خواهد زبان عشق واژه‌ای ندارد غربت ندارد حضور تو آشناست از ابتدای تاریخ بوده است در همه زمانه‌ها خاطره دارد تو با کدام زبان سکوت می‌کنی‌ می‌خواهم زبان تو را بیاموزم @TAMASHAGAH
 هوالحی💐 چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب بنال، هان که از این پرده کار ما به نواست مرا به کار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم گرم به باده بشویید حق به دست شماست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب که رفت عمر و هنوزم دِماغ پُر ز هواست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست 🔆🔆🔆🔆 @TAMASHAGAH
🔅🕊 اگر خواهی که عشق در دلِ تو کار کند و تو را طالبِ یار کند اول در خود نظر کن که کیستی...؟!