«یا موسی إذا جئت علی بابک کیف تصنع؟
(ای موسی اگر به در خانهی تو بیایم چه میکنی؟)
قال یا ربّ أنت منزّه عن ذلک
(موسی گفت خداوندا تو منزّهی از اینکه به در خانهی کسی بروی)
قال یا موسی لو جئتُ...
(خداوند باز فرمود: ای موسی اگر بیایم؟...)
هر چند او میگفت که این چگونه باشد؟
جواب میفرمود که اگر واقع شود چه میکنی؟
عاقبت گفت: سخت گرسنهام،
مناظره رها کن، رو طعامها بساز که فردا میآیم.
طعامها بساخت؛ از پگه نظر کرد
همه چیزها حاضر بود الا آب کم بود.
آن درویش در رسید که.... نان بده.
موسی گفت: نیک آمدی؛
و دو سبو در دست او داد که آب بیار.
گفت: هزار خدمت کنم؛ آب آورد.
موسی نان به دست او داد.
درویش خدمت کرد و رفت...
روز دیر شد و موسی منتظر.
درین مشکل مانده که سِرّ این چه بود؟...
سوال کرد که وعده فرمودی و نیامدی؟
گفت: آمدم، اما تو ما را نان کی دهی،
تا دو سبو آب نفرمائی آوردن!»
🔰خمی از شراب ربّانی: گزیده مقالات شمس،
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
میِ کلامِ تو گوشم چنان به یغما برد
که گوش خویش ندانم ز گوشوارهٔ خویش
#طالب_آملی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
یک ذره حلاوتِ معرفت در دلی
به از هزار قصر در فردوس اعلی
#شیخ_بایزید_بسطامی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تا پیــرهن یوسف
ڪَمـڪَشتــه نبــاشــد
بینـــایــی یعقـوب و
زلیــخا شـدنی نیـسـت
از قــول مــن خستــه به
معشــوقه بـڪَوییــد
جز عشــق تـو عشــقی بـه
دلـم جـا شــدنی نیست
فیضڪاشانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از
دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی
رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست
نفسم می گیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگین
در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید ؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان کهکبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشتهباش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
#سایه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گر در همه شهر یک سر نیشتر است
در پای کسی رود که درویش تر است
با این همه راستی که میزان دارد
میلش طرفی بود که آن بیشتر است
#سعدی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ابروی دوست کی شود دستکش خیال من
کس نزدست از این کمان تیر مراد بر هدف
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آنکه رخسار تو را اين همه زيبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
آنکه می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشقِ شيدا می کرد
يا نمي داد تو را اين همه بيدادگری
يا مرا در غم عشق تو شکيبا می کرد
کاشکی گم شده بود اين دلِ ديوانه من
پيش از آن روز که گيسوی تو پيدا می کرد
ای که در سوختنم با دلِ من ساخته اي
کاش يک شب دلت انديشه فردا می کرد
کاش مي بود به فکر دلِ ديوانه ي ما
آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد
کاش درخواب شبي روي تو مي ديد عماد
بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد
#عماد_خراسانی
☘☘☘
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
روز وشب ؛ دور تو گشتن؛ شده است کار دلم
دف بزن ،دف ،که سرا پا....
هیجانم ،
هیجان
#آرشکیانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹غزلی از #حامد_عسکری با صدا و اجرای شاعر
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورۀ ما بود، دلآرام جهان شد
در اول آسایشمان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گِل کهنۀ ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کورۀ کوچک،
شد قلۀ یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمکگیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد
ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
(جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و -آه-
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد)
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر ...
رفت و همۀ دلخوشیام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چهها کرد به ما گفت
مصداق همان «وای به حال دگران» شد
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
"عشق" هدیهای نمیدهد مگر از گوهرِ ذات خویش. و هدیهای نمیپذیرد، مگر از گوهرِ ذاتِ خویش.
"عشق" نه مالک است و نه مملوک،
زیرا "عشق" برای "عشق" کافی است.
وقتی که عاشق میشوید مگویید:
"خداوند در قلب من است"،
بلکه بگویید:
"من در قلب خداوند جای دارم".
و گمان مکنید که زمامِ عشق در دست شماست، بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته بیند حرکت شما را هدایت میکند.
📕 پیامبر
جبران خلیل جبران
#قطعهایازیککتاب
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨✨✨✨✨
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم
کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم
سخن راست تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم
در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگون تر ز سر شانه شویم
بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم
گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم
گر چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم
در رخ آینه عشق ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو ویرانه شویم
ما چو افسانه دل بیسر و بیپایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم
گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم
مصطفی در دل ما گر ره و مسند نکند
شاید ار ناله کنیم استن حنانه شویم
نی خمش کن که خموشانه بباید دادن
پاسبان را چو به شب ما سوی کاشانه شویم
#مولانای جان
✨✨✨✨
https://eitaa.com/TAMASHAGAH