تماشاگه راز
محبوب در هرآينه هر لحظه رويى ديگر نمايد و هر دم بصورتى ديگر برآيد، زيرا كه صورت، بحكم آينه، هر دم د
نهايت اين كار آنست كه محب محبوب را
آينه خود بيند و خود را آينه او،
هر دم كه در صفاى رخ يار بنگرد
گردد همه جهان به حقيقت مصورش
چون باز در فضاى دل خود نظر كند
بيند چو آفتاب رخ خوب دلبرش
گاه اين شاهد او آيد و او مشهود اين و
گاه او ناظر اين گردد و اين منظور او
و گاه اين برنگ او برآيد و گاه او بوى اين گيرد،
عشق مشاطه ايست رنگ آميز
كه حقيقت كند به رنگ مجاز
تا به دام آورد دل محمود
بترازد بشانه زلف اياز
گاه عاشق راحله بها و كمال خود پوشد
و به زيور حسن و جمال خودش بيارايد،
تا چو در خود نظر كند همه رنگ معشوقى بيند،
بلكه خود را همه او بيند، گويد:
«سبحان ما اعظم شانى من مثلى
و هل فى الدارين غيرى؟»
و گاه لباس عاشقى در معشوقى خود پوشد،
تا از مقام كبريا نزول فرمايد
و با عاشق لابه گرى كند
گاه دست طلب اين به دامن او درآويزد كه:
«الا، طال شوق الابرار الى لقائى»
و گاه شوق او از گريبان اين سر برزند كه:
«انى و اليهم لاشد شوقا»،
گاه اين بينايى او شود تا گويد:
«رايت ربى بعين ربى، فقلت: من انت؟ فقال: انت»
و گاه او گويايى اين آيد كه
«فاجره حتى يسمع كلام الله».
در عشق چنين بوالعجبى ها باشد...
لمعات
#لمعه_ششم
#شیخ_فخرالدین_عراقی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH