eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من! ای آفریدگار مهربانم! ای خالق عشق و زیبایی یاریم کن ، تا شجاعت و توان دفاع از حق و راستی را داشته باشم . جان من! از تو صبری  زیبنده و گشایشی نزدیک و گفتاری درست و مزدی درست ، درخواست می کنم مهربانا! مرابیامرز ، بازگشتم به سوی توست . سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم
مَلِکا ،          مَها ،                  نگارا ،                           صنما ،                                      بُتا ،                                             بهارا متحیرم ندانم ، که تو خود چه نام داری؟! نه من اوفتاده تنها ، به کمندِ آرزویت همه‌کس سـرِ تو دارد ، تو سـرِ کدام داری؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @TAMASHAGAH
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم که کریمی ‌و حکیمی‌ و علیمی ‌و قدیری خالق خلق‌ و نگارندهٔ ایوان رفیعی خالق صبح ‌و برآرندهٔ خورشید منیری @TAMASHAGAH
سلام شبتون بخیر🌱✋
بر دلی کو در تحیر با خداست کی شود پوشیده راز چپ و راست " ² گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني چون نيک بديدم به حقيقت به از آني شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام چون سوسن آزاده چرا جمله زباني گويي بدهم کامت و جانت بستانم ترسم ندهي کامم و جانم بستاني چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بيمار که ديده ست بدين سخت کماني چون اشک بيندازيش از ديده مردم آن را که دمي از نظر خويش براني گر شود عالم نگارستان، نگار من یکی است @TAMASHAGAH
بزرگترین قربانی که می توانی به حضور خداوند تقدیم کنی منیت تو است. با این قربانی هر دعایی مستجاب می شود و بلکه اجابت کننده دعاها نیز دست یافتنی می گردد... ایلیا @TAMASHAGAH
گوهر از هر طرفی می‌تابد پای کوبان سوی جان می‌آید از در مشعله داران فلک آتش دل به دهان می‌آید جان مبارک دهان را بین از شه سخن اوردش بر ان دهن دارش دگر حرام باشد غیر شه اید .ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما آتش است؛ آتش نمی‌گذارد دستمان به خدا برسد. ما اینجاییم و خدا آنجا و بین ما دریاست؛ دریا نمی‌گذارد دستمان به خدا برسد. گاهی اما برای رسیدن به او، نه طاعت به کار می آید و نه عبادت، نه ذکر و نه دعا، نه التماس و نه استغفار. تنها بی باکی است که به کار می‌آید. بی باکیِ عبور از آب و بی باکیِ گذشتن از آتش. گذشتن از آتش، اما نه به امید آنکه آتش گلستان شود و تو ابراهیم. گذشتن از دریا، اما نه به امید آنکه دریا شکافته شود و تو موسی. آتش را به امیدِ سوختن گذشتن، و دریا را به امیدِ غرق شدن. @TAMASHAGAH
🩵🕊 من از دوردست‌ها آمده‌ام، از کوچه‌های کودکی، از شهر رنگین قصه‌های پدر در شب‌های کشدار زمستان و از چشمان هستی‌بخشِ مادرم که تمام مهربانیش را در نگاهش به من می‌بخشید باورم کن که شعر در من طغیانِ یگانگی‌ست و حماسه‌ی دوست داشتن. من دیگرگونه دوست می‌دارم و دیگرگونه یگانه‌ام مرا تنها می‌توان با من سنجید و تو را تنها با تو که سالهاست در جستجوی تو بودم. با تو آبی می‌بینم تمام بیناییَم را چشمانت شکوه شکیبایی، گیسوانت ادامه‌ی باران‌ها و دلت ترانه‌ی دریاهاست... ✍ @TAMASHAGAH
🤍🕊 خداوند تعالی به عیسی(ع) وحی فرستاد    که من چون دل بنده‌ای خالی بینم          از دوستیِ دنیا و آخرت،   از دوستیِ خویش آن دل را پر کنم              @TAMASHAGAH
🩵🕊    عوض می‌کنم هستیِ خویشتن را        نه با هر چه خواهم             که با هر چه خواهی: ز گاورس و گنجشک تا مور و ماهی عوض می‌کنم هستی خویش را   با کبوتر که می‌بالد آن دور،           زین تنگناها، فراتر   عوض می‌کنم هستیِ خویش را با چکاوی که در چارچار زمستان❄️ تنش لرز لرزان، دلش پر سرود و ترانه عوض می‌کنم خویش را با اقاقی که در سوزنی‌سوزِ سرمای دی ماه جوان است و جانش پُر است از جوانه       عوض می‌کنم خویش را                با کبوتر... 🕊 عوض می‌کنم هستیِ خویش را با هر آن چیز از زمره‌ی زندگانی ، هر آن چیز با مرگ، دشمن      هر آن چیز روشن ،               هر آن چیز جز من       @TAMASHAGAH
عاشقی می باید که هیچ ، خود را نباشی ، و به حکمِ خود نباشی. شیخ احمد غزالی @TAMASHAGAH
و گفت : تقوی یعنی دور بودن از هر چیزی که تو را از خدا دور کند .... تذکره الاولیا ذکر محمد بن خفیف @TAMASHAGAH
🍃آشنایی با بزرگان ادب فارسی🍃 نگاهی به فخرالدین عراقی به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که در برون در چه کردی که درون خانه آیی عراقی هفده ساله بود که شورعشق عارفانه دروجودش جوشید . وآرام آرام چون نیلوفری همه ی وجودش را فراگرفت. عارف هفده ساله با چندتن از عارفان راه هندوستان را درپیش گرفت . همانند طوطی مولوی در مثنوی که هوای هندوستان کرده بود. آوازه ی عارفان هندآرام وقرارش را گرفته بود عراقی درمولتان رحل اقامت افکندواز شاگردان شیخ بهاالدین زکریای مولتانی عارف مشهور قرن ششم هجری جای گرفت‌ گویا مولانا بود که به شمس رسیده بود. بیست دوسال راه ورسم سلوک وعرفان را ازاستادش آموخت. عراقی بعدازمدتی رهسپارقونیه شد ودرخدمت صدرالدین قونیوی کتاب فصوص الحکم محی الدین عربی را آموخت . فخرالدین به مصر رفت وبعداز مدتی به دمشق مهاجرت کرد دردمشق خرقه تهی کردوجان را به جهان آفرین تسلیم کردودرکنارقبر محی الدین عربی به خاک سپرده شد شعراو شورعارفانه خاصی دارد وغزل عارفانه را بسیارلطیف وسوزناک سروده است. کتاب لمعات اواز بهترین آثارمتصوفه درزبان فارسی است غزلهای عراقی مارا به آسمان عرفان می برد . ودرآن شوروعشقی خاص دیده می شود تشبیهات زیبا .مبارزه با ریا وتزویر فاش کردن زاهدان ریایی از ویژگیهای غزلهای اوست. گویا حافظ است که از زاهدان ریایی می نالد. با فریاد می گوید چرا عاشقان را به جرم عشق می کشند شاید اشاره ای به حلاج باشد این غزل را باهم می خوانیم 🌾زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی   🌾همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت که رقیب در نیاید به بهانه گدایی   🌾مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهویی ختایی   🌾در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی    🌾سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن که شنیده ام ز گل ها همه بوی بی وفایی   🌾به کدام مذهب است این به کدام ملت است این که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی   🌾به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون خانه آیی    🌾به قمار خانه رفتم همه پاک باز دیدم  چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی      🌾در دیر می زدم من که یکی ز در درآید که درآ درآ((عراقی)) که تو هم از آن مایی @TAMASHAGAH  
📗همراه با قابوسنامه عنصر المعالی  کی کاووس مولف قابوسنامه مردی است خردمند که با شیواترین وشیرین ترین زبان پندها واندرزهایی برای همه ابعاد زندگی انسانی برای فرزندش نوشته است. این نویسنده ی دانا بااین کتاب بهترین نمونه ی نثر فارسی را به یاد گار گذاشته است. داستانی از قابوسنامه «به روزگار خسرو، اندر وقتِ بزرجمهر، رسولی آمد از روم. خسرو بنشست چنان که رسمِ ملوکِ عجم بود و رسول را بار داد [اجازه‌ی ملاقات داد]. پیشِ رسول با وزیر گفت: «ای فلان همه چیز در عالم تو دانی؟» بزرجمهر گفت: «نه، ای خدایگان.» خسرو از آن طَیره [خشمگین] شد و از رسول خجل گشت. پرسید که: «همه چیز پس که داند؟» بزرجمهر گفت: «همه چیز همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده‌اند.»                               قابوس نامه، عنصرالمعالی @TAMASHAGAH
عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما ادب آموزتر از سیلی استاد آمد خواستم عقد طرب با می گلگون بندم با دلم الفت دیرینهٔ غم یاد آمد غم بود قسمت دل های فراغت طلبان هر که شد بندهٔ عشقت، ز غم آزاد آمد درگه پیر مغان خاک مراد است حزین هر که غمگین به در میکده شد شاد آمد حزین لاهیجی @TAMASHAGAH
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان، ما نوشته‌ایم @TAMASHAGAH
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد هر که را در طلبت همت او قاصر نیست @TAMASHAGAH
گردان به هوای یار چون گردونیم ایزد داند در این هوا ما چونیم ما خیره که عاقلان چرا هشیارند وانان حیران که ما چرا مجنونیم @TAMASHAGAH
حکایت ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺯ مولانای_جان ﭼﻮﭘﺎنیﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻛﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺰ ﭼﺎﻻﻙ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ بپرد نشد که نشد. ﺍﻭ میﺩﺍﻧﺴﺖ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﺰ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﭘﺮﻳﺪﻥ ﻳﻚ ﮔﻠﻪﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺑﺰ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﻤﺎﻥ . ﻋﺮﺽ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻗﺪﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥﺑﮕﺬﺭﺩ ﻧﻪ ﭼﻮﺑﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺶ ﻣﻲﺯﺩ ﺳﻮﺩﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﻧﻪﻓﺮﻳﺎﺩﻫﺎﻱ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ . ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻳﺪﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻣﻲﮔﺬﺷﺖ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﭘﻴﺶﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﭼﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﺯﻻﻝ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺁﻟﻮﺩ ﻛﺮﺩ . ﺑﺰ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺁﻥ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﻲ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻠﻪ ﭘﺮﻳﺪند . ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﻳﻦ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﻴﺮﻱﺩﺍﺷﺖ؟ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﻭ ﺣﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻲﺩﻳﺪﮔﻔﺖ : ﺗﻌﺠﺒﻲ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﻱ ﺁﺏ ﻣﻲﺩﻳﺪ، ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺎﺭﻭﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ .    ﺁﺏ ﺭﺍ ﻛﻪ ﮔﻞ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺟﻮﻱ ﭘﺮﻳﺪ . ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﻭ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺗﺎﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺒﻮﺩ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺭﻗﺺ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻦ ﮐﻪ “ ﺧﻮﺩ ” ﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﮐﻨﯽ ﺭﻗﺺ ﻭ ﺟﻮﻻﻥ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﮐﻨﻨﺪ ﺭﻗﺺ ﺍﻧﺪﺭﺧﻮﻥ “ ﺧﻮﺩ ” ﻣﺮﺩﺍﻥ کنند. @TAMASHAGAH
جهانی طالب بهشت شده‌اند، و یکی طالب عشق نیامده ،از بهر آنکه بهشت نصیب نَفس و دل باشد؛و عشق، نصیب جان و حقیقت. هزار کس طالب مُهره باشند و یکی طالب دُر و جوهر نباشد آن کس که به مجاز قدم در عشق نهد، چون به میانه عشق رسد گوید: که من می‌دانستم که قدم درنمی‌باید نهادن، لاجرم ، بباید کشیدن. @TAMASHAGAH
🍃🍃🍃 روزی از بارگاه الهی به حضرت موسی (ع) عتاب شد که چرا وقتی بیمار شدم به عیادت من نیامدی؟ موسی (ع) عرض کرد: پروردگارا توکه از هر نقص و عیبی منزّهی بیماری چیست که تو را دچار کند؟ من مقصود تو را درک نتوانم کردن، تو خود، مقصود را بیان فرما۔ حق تعالی فرمود: یکی از بندگان خاص من بیمار شده، مگر نمی دانی که او منم؟ مولانا در این حکایت عرفاني «اتحاد ظاهر و مظهر» را بیان می کند. 🔆آمد از حق سویِ موسی این عتاب کِای  طلوعِ  ماه  دیده تو ز  جِیب از بارگاه الهی به موسی این خطابِ پُر عتاب در رسید که: ای کسی که تابش ماه را از گریبان خود دیده ای. اشاره به معجزه یدبیضاء، باید عتاب راعِتیب خواند تا قافیه با جِیب مناسب آید. 🔆مُشرِقت کردم ز نورِ ایزدی من حقم، رنجور گشتم، نآمدی من با نور الهی، تو را تابان کردم. منم حق، بیمار شدم، به عیادت من نیامدی. شرح مثنوی شریف استاد کریم زمانی @TAMASHAGAH
🔆گفت: سُبحانا تو  پاکی از  زیان این چه رمز ست ؟ این بکن یارب بیان حضرت موسی(ع) عرضه داشت: ای خداوند پاک از هرگونه نقصان و کاستی، تو از هر زیان و گزندی منزّهی. این چه رازی است؟ این راز را بیان بفرما. 🔆باز فرمودش که در رنجوریَم چُون نپُرسیدی تو از رویِ کَرم؟ حضرت حق تعالی دوباره به موسی فرمود: در ایّامِ بیماری من چرا از روی کرم و جوانمردی به عیادت من نیامدی و حال مرا نپرسیدی؟ 🔆گفت: یارب نیست نُقصانی تو را عقل گُم شد. این سخن را برگُشا حضرت موسی عرضه داشت: پروردگارا، تو کاستی ونقصانی نداری. و عقلم در این خصوص سرگشته و حیران شده. پس خدایا معنی و مقصود از این کلام را بیان بفرما. 🔆گفت: آری بندۂ خاصِ گُزین گشت رنجور، او مَنَم، نیکو ببین خداوند فرمود: بله، یکی از بندگان خاص و برگُزیده من بیمار شده، او در حقیقت منم، این نکته دقیق را خوب بنگر. شرح مثنوی شریف استاد کریم زمانی @TAMASHAGAH
🌱چون نیست کسی در دو جهان دمسازت کس نتواند شناخت هرگز رازت 🌱در حاضریت ز خویش غایب شدهام ای حاضر غایب! ز که جویم بازت «عطار»مختارنامه کلام_عارفان @TAMASHAGAH