eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
236 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
چہـــل : ✳️۱- در آخـرالزمان، شدن به وسیله ی و است. حضرت محمد(ص) ✳️۲- در آخرالزمان، به مؤمنان واقعی و می گویند. امام صادق(ع) ✳️۳- در آخرالزمان، فراوان می شود. حضرت محمد(ص) ✳️۴- در آخرالزمان، از اسلام فقط آن باقی می ماند. حضرت محمد(ص) ✳️۵- در آخرالزمان، کاملا پوشیده می شود. حضرت علی(ع) ✳️۶- در آخرالزمان، می ڪنند؛ حتی در آب وضو و غسل. حضرت محمد(ص) ✳️۷- در آخرالزمان، شب ها می خوابند و نماز قضا می شود. حضرت محمد(ص) ✳️۸- در آخرالزمان، مؤذّنان به مظلومان پناهنده می شوند. حضرت محمد(ص) ✳️۹- در آخرالزمان، ی مردان زنانشان خواهند بود. حضرت محمد(ص) ✳️۱۰-در آخرالزمان، مردم از می گریزند. حضرت محمد(ص) ✳️۱۱-در آخرالزمان، مؤمن و فاسق می شود. امام حسن عسکری(ع) ✳️۱۲-در آخرالزمان، زنان و می شوند. حضرت علی(ع) ✳️۱۳-در آخرالزمان، علما را با لباس شناسند. حضرت محمّد(ص) ✳️۱۴-در آخرالزمان، اسلام چون واژگون شده می ماند. حضرت علی(ع) ✳️۱۵-در آخرالزمان، برای حفظ دین باید از گریخت. حضرت محمد(ص) ✳️۱۶-در آخرالزمان، گناه خویش را به گردن می نهند. حضرت محمد(ص) ✳️۱۷-در آخرالزمان، بعضی از علما کار می شوند. حضرت محمد(ص) ✳️۱۸-در آخرالزمان، حضرت محمد(ص) هفتاد و سه گروه می شوند. حضرت محمد(ص) ✳️۱۹-در آخرالزمان، بهترین مونس مردم است. امام صادق(ع) ✳️۲۰-در آخرالزمان، عبادت را وسیله برتری می دانند. حضرت علی(ع) ✳️۲۱-در آخرالزمان، را برای تجارت انجام می دهند. حضرت محمد(ص) ✳️۲۲-در آخرالزمان، سلامت دین در بیشتر است. امام زمان(عج) ✳️۲۳-در آخرالزمان، افزایش می یابد. حضرت علی(ع) ✳️۲۴-در آخرالزمان، به علت گناه در وقتش نازل نمی شود. حضرت محمد(ص) ✳️۲۵-در آخرالزمان، هر ڪس بیشتر در خانه بماند حفظ می گردد. امام باقر(ع) ✳️۲۶-در آخرالزمان، مؤمنان اعمالشان را با ریا انجام می دهند. حضرت محمد(ص) ✳️۲۷- در آخرالزمان، رشوه را به اسم حلال می ڪنند. حضرت محمد(ص) ✳️۲۸-در آخرالزمان، گرد و غبار همه را فرا می گیرد. حضرت محمد(ص) ✳️۲۹-در آخرالزمان، حضرت (ع) پشت سر امام (عج) نماز می خواند. حضرت محمد(ص) ✳️۳۰-در آخرالزمان، هر ڪه دینش را حفظ ڪند اجر پنجاه پیامبر را دارد. حضرت محمد(ص) ✳️۳۱-در آخرالزمان، شیعیان واقعی با گریه بر امام حسین(ع) دل را شاد می ڪنند. حضرت محمد(ص) ✳️۳۲-در آخرالزمان، از فتنه ها به پناه ببرید. امام صادق(ع) ✳️۳۳-در آخرالزمان، بعضی از مردم می شوند. حضرت محمد(ص) ✳️۳۴-در آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن را نمی خورند. حضرت محمد(ص) ✳️۳۵-در آخرالزمان، هیچ چیز سخت تر از مال و دوست با یافت نمی شود. امام هادی(ع) ✳️۳۶-در آخرالزمان، حفظ بهترین ڪار است. امام باقر(ع) ✳️۳۷-در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه می شود. حضرت علی(ع) ✳️۳۸-در آخرالزمان، در اوج فتنه ها به پناه ببرید. حضرت محمد(ص) ✳️۳۹-در آخرالزمان، ارزش در نظر مردم می آید و دنیا با می شود. حضرت محمد(ص) ✳️۴۰-در آخرالزمان، مرد از زنش ڪرده و از پدر و مادرش می ڪند. حضرت محمد(ص) 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌷💐🌷
❌ امام خمینی (ره): این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و #حق بر #باطل است! 🗓 #سال_۱۳۹۸ #روز_قدس #همه_میاییم 💦💧💦💧💦
هدایت شده از کانال توبه
بسم الله الرحمن الرحیم 📋 نمونه ای از مدیریت خداوند متعال بر دل های مومنان؛ در جریان غزوه احد، چیزی نمانده بود که دو طائفه از مومنان تصمیم اشتباهی بگیرند و در ماموریت خود سستی به خرج داده و به سوی شهر بازگردند. ( البته فکر می کردند، این کار به صلاح است ) اما خداوند سرپرست و پشتیبان آنها بود و بر دلهای آنها القاء نمود که از این تصمیم نادرست بازگردند. البته برای آنکه مومنان مرعوب شرایط نشوند، در انتهای آیه شریفه بر توکل به خداوند توانا تاکید می شود. یعنی شما تلاش کنید و نگران نتیجه نباشید. نتیجه را به خداوند حکیم واگذار کنید. واقعا ایکاش ما هم در مسیر حق باشیم تا اینچنین زیبا، خداوند حامی پشتیبانی و حمایتمان کند و آنچه صحیح است را بر دل و زبانمان جاری سازد... 🔷 آیه روز إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ( آل عمران / آیه ۱۲۲ ) 🔶 ترجمه (و نيز به يادآور) زمانی را كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند سستی نشان دهند (و از وسط راه باز گردند) و خداوند پشتيبان آنها بود (و به آنها كمك كرد كه از اين فكر باز گردند) و افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند ، ، ، 🥀 تعجیل در فرج مولانا صاحب العصر و الزمان صلوات الله علیه و علی آبائه صلوات 🥀
شهـدا..! مانده ام از ڪدامتان، بنویسم..! بخوانم..! بشنوم..! ✨هر ڪدامتان را صفتی ست ڪه شده اید به آن.. هر ڪدامتان را اخلاقی ست ڪه شده اید به آن.. اما می دانم ! ✨همه ی شما را اگر خلاصه ڪنم، می شـود .. و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم... مے شـود ... ✨دعا ڪنید ما را تا عبد حق شویم... رهایمان نڪنید... 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
✍️ طبق حدیث امام باقر علیه‌السلام (الغیبه نعمانی صفحه ۲۷۳)، مراحل انقلاب ایرانیان بدین ترتیب است: 1️⃣ قبل از ظهور، و حکومتی در تشکیل میشود که هدف اصلی خود را زمینه‌سازی حکومت امام عصر میداند (و لا يَدفَعونَها إلَّا إلى صاحِبكُم) 2️⃣ در مواجهه با دشمن، دو مرتبه خویش را از راه طلب میکنند (يَطلُبونَ الحَقّ ثُمَّ يَطلبونَ الحَقّ) 3️⃣ اما دشمن، حق آنها را نمیدهد (فَلا يُعطونه) 4️⃣ در مرتبه‌ی سوم، ایرانیان وقتی ممانعت دشمن در دادن حق‌شان را می‌بینند (فإِذا رَأَوا ذلك‏)، این‏بار خود را از راه طلب میکنند (سُيوفَهُم على عواتقهم) که دشمن مجبور به قبول آن میشود (فَيُعطونَ ما سَألُوه) 5️⃣ اما ایرانی‌ها برخلاف اصرار بر گرفتن حق خویش در دو مرتبه قبلی، از پذیرش حق خود اجتناب میکنند! (فَلَا يَقْبَلونَه) 6️⃣ سپس کرده آماده‌ی نهایی و سرنوشت ساز با دشمن در و در آستانه‌ی ظهور خواهند شد. (حَتَّى يَقُومُوا) 7️⃣ در نهایت را به حضرت تقدیم میکنند (و لا يَدفعونها إِلّا إلى صاحبكُم) ➖➖➖➖➖➖➖
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۳۹ و ۴۰ حاج یوسفی: _دستت درد نکنه، فعلا خداحافظ؛ میام قنادی برات میگم چی شده. خداحافظ! تماس را قطع کرد و منتظر به مردم نگاه کرد. هیچکس حرف نمیزد اما نگاه‌ها هنوز هم پر از کینه و نفرت بود. دخترک آرام از حاج یوسفی تشکر کرد ، و به درون خانه رفت. زهرا هنوز گریه میکرد. محمدصادق بُغ کرده گوشه‌ای نشسته بود. صدای مادر را میشنید که ناله میکند. وقت داروهایش بود و حتما گرسنه‌اش هم شده بود. به آشپزخانه رفت و صبحانه را آماده کرد. سفره را پهن کرد و کنار بستر مادر نشست و آرام نان خشکی که در شیر گرم ریخته بود را به خوردش میداد. بعد از آسمانی شدن ، قلب مادر هم ایستاد! یکسال بعد هم آلزایمرش شروع شد. مادر از کار افتاده، گوشه‌ی خانه در بستر بود. و تمام حقوقی که از میگرفتند خرج داروهای قلب مادر میشد. از روزی که مشغول کار شده بود، کمی آب زیر پوست زهرا و محمدصادق رفته بود؛ طفلی‌ها از همه‌ی لذت‌های دنیا محروم شده بودند و شکایت نمیکردند؛ این هم بدبختی دیگری که بر سرشان آمده بود. _آبجی مریم! صدای زهرایش بود. خواهرکش! ِ+جان آبجی؟ زهرا: _امروز میریم حرم؟ مریم به فکر رفت. مادر را به که میسپرد؟ میشد چند ساعتی تنها باشد؟ داروهایش را که میخورد، چند ساعتی میخوابید: _مامان که خوابید میریم. زهرا با شوق کودکانه‌اش دوید و از کمد کوچک کنار اتاق، لباسهایش را آورد و مقابل مریم گذاشت. مقابل گنبد که قرار گرفت، زانو زد. زهرا با آن چادر سیاهی که بر سر داشت، کنارش نشست، محمد صادق پشت‌سرشان ایستاده بود. مرد بود دیگر! داشت روی ناموسش! مرد که باشی سن و سالت مهم نیست! در هر سنی که باشی، غیرتی می‌شوی روی خواهرهایت! مرد که باشی گرگ میشوی برای دریدن گرگ‌های دنیای خواهرت! مرد که باشی شش دانگ حواست پی ناموس میدود، مهم نیست چند سالت باشد! نگاه مریم به گنبد طلای امام رضا (ع) دوخته شد در دل زمزمه کرد : " السلام علیک یا غریب الغربا! سلام آقا!سلام پناه بی‌پناه‌ها! سلام انیس جان! اذن دخول میدی؟ اذنم بده که خسته آمده‌ام سوی مرقدت! اذنم بده که شکسته پر آمده‌ام سوی گنبدت! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! آقای خسته‌تر ز من و همرهان من! ای صحن تو شده سامان قلب من! آقا نگاه میکنی که چگونه ؟ آقا نگاه میکنی که مرا میزنند؟ در شهر تو روی دلم میکشند؟ آقای ضامن آهو مرا ببین! آقا فقط تو مرا ببین! آقای شهر بی‌سروسامان روزگار! بنگر که چادر مادرت به سر دارم! ببین کنار نامم تو را دارم! که مرا هجمه کرده‌اند! و رسوای عالم و آدم نموده‌اند! آقای خستگی من و اهل خانه‌ام! دردانه‌ی صدیقه کبری، دلم شکست! 😭من آمدم که بستانم به دست تو! 😭ضربی زنم به طبل انوشیروانی‌ات!" صدای نقاره‌ها بلند شد. مریم چشم‌های خیسش را گرداند. لبخند بر لبش آمد! یکی دیگر گرفت! این صدای نقاره‌ها ندای شفا یافتن بود؛ شاید هم صدای ضرب طبل انوشیروان بود! " آقا! چگونه با دلم بازی میکنی؟ این همزمانی و این هم‌آوایی‌ات! آقا به من خسته اشاره میکنی؟ حقم بگیر ای تو تمنای بی‌کسان! حقم بگیر ای که نوایت مرا نشان! آقای خسته‌تر ز من و روزگار من! از روسیاهی من رو سیه گذر!" مریم که اشک میریخت، زهرا به کبوترهای روی گنبد نگاه میکرد. محمدصادق اخم کرده و برای امام، از امروز مریم میگفت، از دردهای مادر میگفت، از اشک‌ها و هق‌هق‌های زهرا میگفت! " امروز جمعه بود... جمعه‌های دلگیر! امروز جمعه بود... جمعه‌ای که بوی میداد؛ جمعه‌ای که بود میداد، بوی درد بی‌کسی! بوی درد نبود تو... تویی که منجی بشریتی! تویی که اگر بیایی دیگر زخم زبان نمیزنند! تویی که بیایی دیگر نمیزنند! تویی که بیایی دیگر یتیمی معنا ندارد؛ مگر تو پدرِ همه‌یِ امتِ پدرت، نیستی؟ مگر تو درد کل جهان نیستی؟ مگر تو مصلح کل جهان نیستی؟ پس بیا...بیا که حرفهای زیادی با تو دارم اگر بیایی! " گریه‌هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود. حرم مثل همیشه آرام بود؛ حرم مثل همیشه آرامش بود. حرم مثل همیشه پر از حاجتمند بود... حرم مثل همیشه بود. مثل همیشه‌هایی که با پدر می‌آمد. مثل همیشه‌هایی که ویلچر را با عشق هل میداد. همیشه‌هایی که میآمد و میرفت. دلش زیارتنامه میخواست. دلش دو رکعت نماز زیارت میخواست.دلش سر بر شانه‌ی ضریح گذاشتن میخواست. دلش دو رکعت نماز بالا سر میخواست. زیارتنامه امین‌الله میخواست. دلش فقط امامش را میخواست. اینجا کسی تهمتش نمیزد! اینجا کسی..... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃