◾️ رمان «پروانهها زیر باران»
نوشته #ابوالقاسم_وردیانی
#انتشارات_آجا
مصاحبه با روزنامه #قدس
https://qudsonline.ir/x6L2Q
وردیانی رمان «#پروانهها_زیر_باران» زندگی سرلشکر شهید سید #موسی_نامجوی را در سال ۹۵ به چاپ رسانده و نوشتن آن نزدیک به ۴ سال طول کشید.
وردیانی میگوید: شخصیت جالب این شهید خداجوی اولین عاملی بود که طولانیشدن زمان پرسوجو و بررسی زوایای مختلف زندگیاش را بر من سخت نکرد. به نظرم شهید نامجوی یکی از شخصیتهای ناشناخته در عرصه دفاع مقدس است. متأسفانه این شهید مثالزدنی از همان زمان شهادت تاکنون از دید مردم و رسانهها پنهان ماند و دیگر از ایشان و زحمات و خدماتش در جبهههای دفاع مقدس یادی نشد، در حالی که ایشان قبل از ورود به دانشکده افسری با امام خمینی(ره) دیدار داشتهاند و از جمله فرماندهانی بودند که فعالیتهای زیرزمینی جالبی را مدیریت کردهاند که تمامی این مسائل در «پروانهها زیر باران» نقل شده است. در این #رمان زندگی شهید نامجوی از ۴ سالگی تا زمان شهادت به تصویر کشیده شده است...
👈لینک #مصاحبه
https://qudsonline.ir/x6L2Q
#معرفی_کتاب
✒️ https://eitaa.com/Vardiani_Writing
✳️کتاب #از_موج_تا_اوج
نوشته #ابوالقاسم_وردیانی
انتشارات #روایت_فتح
ماجرای ساختن #پل_بعثت بر روی #اروندرود
وردیانی: سال ۶۴ بعد از عملیات #والفجر_8 قرار شد که روی اروند یک #پل ساخته شود. با اینکه پلهای مختلفی ساخته شده بود اما هیچکدام جوابگوی نیاز رزمندگان نبود یا دشمن آنها را ویران میکرد یا از استحکام لازم برخوردار نبود. پل «بعثت» پلی زنجیرهایشکل بود که در بستر رودخانه کار گذاشته شد؛ بهنحوی که تا پایان کار، دشمن بههیچوجه قادر به مشاهده ساخت پل نبود. با تحقیقات که داشتم، متوجه شدم که هیچکس نتوانسته خالق چنین پلی در جهان باشد زیرا اروندرود یکی از ۳ رود وحشی جهان است و ساختن پلی به این شکل بر روی آن بسیار دشوار و اصلاً ناشدنی است. با توجه به اینکه ساخت پل نیازمند به کار تخصصی و فنی داشته است، بنده به عنوان #نویسنده نیازمند به رسیدن به درک صحیحی از ساخت پل داشتم. بنابراین مباحث مهندسی ساخت پل را نیز مطالعه کردم. با انجام ۳۷ مصاحبه مختلف در زمینه مهندسی نهایتاً سعی کردم که فضای رمان را از حالت مهندسی خارج کنم و روایتی داستانی را به خواننده تقدیم کنم در حالی که مخاطب بهآرامی متوجه عظمت ساخت پل خواهد شود. برای اینکه مخاطب درک بهتری از اهمیت کار داشته باشد، مجبور به خلق چند شخصیت تخیلی در کنار شخصیتهای اصلی و واقعیای چون مهندس بنیهاشم، مدیر پروژه پل بعثت، شدم. بنابراین برای همراهکردن مخاطب ۲ #شخصیت فرضی به اسم عباس و قاسم خلق کردم که اواسط کتاب به #شهادت رسیدند.
#مصاحبه با روزنامه قدس
https://qudsonline.ir/x6L2Q
#معرفی_کتاب
✒️ https://eitaa.com/Vardiani_Writing
-
✳️کتاب کمین آخر
نوشته #ابوالقاسم_وردیانی
انتشارات #روایت_فتح
🔘روایت معجزه دلاورمردان
کتاب «#کمین_آخر» درباره مردانی است که مانع از سقوط #سرپل_ذهاب شدند. وردیانی در ابتدای #کتاب درباره آن می نویسد: آن چه در این کتاب خواهد آمد، روایت حماسه بزرگی است که در جاده #قصرشیرین - سر پل ذهاب و بعد از #عملیات #بازی_دراز به وقوع پیوسته. این کتاب #روایت چند مرد تنهاست که در شرایطی وحشتناک تا آخرین نفس جنگیدند، سینه را در مقابل گلوله های #دشمن و تن را در برابر تانک ها سپر کردند تا سر پل ذهاب را از خطر سقوط حتمی نجات دهند.
کمتر از ۵۰ رزمنده در برابر یک گردان تانک و نزدیک به هزار نفر از نیروهای دشمن مقاومت میکنند. این کتاب از زبان سردار #مهدی_روحانی که اینک از #جانبازان سرافراز به شمار میروند، نوشته شده است.
#معرفی_کتاب
✒️ https://eitaa.com/Vardiani_Writing
-
✳️ گفتوگوی #دفاع#پرس با #ابوالقاسم_وردیانی درباره کتاب #هتل_نیوسایت
🔘 «هتل نیوسایت» روایتی خیال انگیز از شخصیت واقعی شهید
وردیانی: همیشه به دنبال این بودم که در خصوص شهیدی کار کنم که در عین موثر بودن، مستقیما درگیر #جنگ رو در رو نباشد. فکر می کردم در خصوص چنین #شخصیت هایی نوشته نشده و لازم است، کاری انجام شود. سال 64 که درباره شخصیت شهید #محمدعلی_رهنمون مطالعه کردم، دیدم کسی که می تواند این خلأ ذهنی ام را پر کند و در عین حال تاثیرگذار باشد، #شهید رهنمون است کسی که به عنوان پزشک و نیروی #امدادگر در #بیمارستان_صحرایی در سه سال اول #جنگ حضور فعالیت داشت.
🔗لینک #مصاحبه
https://dnws.ir/001DB7
#معرفی_کتاب
#روایت_فتح
✒️ https://eitaa.com/Vardiani_Writing
🟢این حسن آقا پیش من میمونه!
🔴اتاق سه گوش، روایت داستانی زندگی سردار حسن انجیدنی
🔷پاسداری که با ما آمده بود، جلوتر دوید بهسمت مرتضی قربانی و گفت: «سلام آقا مرتضی، این ده نفر سهم شماست.»
و به من اشاره کرد و گفت: «مسئولشون هم برادر...»
اسمم را نمیدانست.
آقا مرتضی به من نگاه کرد و پرسید: «اسمت چیه؟ بچه کجایی؟»
- حسن انجیدنی. نیشابور
آقا مرتضی همانطور که گوشی بیسیم را به گوشش چسبانده بود، داد زد: «آقا فریدون! آقا فریدون!»
فریدون بختیاری تند دوید و آمد: «بله آقا مرتضی.»
- این برادرها رو ببر توی گردانها تقسیم کن.
بعد به من اشاره کرد: «این حسن آقا هم پیش من میمونه.»
همه رفتند و من ماندم و آقا مرتضی. وقت سلام و احوالپرسی و معارفه نبود. درست در معرکۀ مرحلۀ دوم عملیات بیتالمقدس، آزادسازی خرمشهر بودیم.
🔶 کنار ایستادم و بادقت به کارهای آقا مرتضی قربانی نگاه میکردم تا چیزی از دستم در نرود و همۀ کارهایش را یاد بگیرم. بیسیم مدام سروصدا میکرد و آقا مرتضی تندتند به گردانها پیام میداد و هدایتشان میکرد.
از همان شب کارم شروع شد. مثل اینکه قرار بود بهجای بودن کنار دست فرمانده گردان، وردست فرمانده تیپ باشم. بیستوچهارساعته درگیر بودیم. پابهپای آقا مرتضی میدویدم. توی تمام سرکشیها همراهش بودم. با جیپ میرفتیم سرکشی توپخانه و اداوات و تا شب اینطرف و آنطرف میدویدیم.
🔷بعضی وقتها نمازمان دیر میشد و گاهی اصلاً نمیشد نماز بخوانیم یا با پوتین میخواندیم. آقا مرتضی یک لحظه آرام و قرار نداشت. روز در فکر و برنامهریزی برای عملیات شب بود و شب هم باید گردانها را هدایت میکرد. در فکر ناهار و شام نبود. صبحانه هم نمیخورد. خواب نداشت. اگر فرصتی دست میداد یک گوشه میافتاد و یکیدو ساعت میخوابید. حتی نمیتوانست به جانشینش بگوید من میخواهم استراحت کنم، از خستگی بیهوش میشد.
#معرفی_کتاب
#اتاق_سه_گوش
#مرز_و_بوم
#ابوالقاسم_وردیانی
#حسن_انجیدنی
#اسارت
🛒 خرید آسان از سایت:
http://shop.hdrdc.ir/
با ما همراه باشید👇👇👇
@nashremarzoboom
#معرفی_کتاب
قاصدک ها پاییز را دوست ندارند.
نوشته #معصومه_قیطاسی
•┈┈••✾•💠•✾••┈┈•
🔸همراه شما در کانال
❇️ داستان دفاع مقدس، نکته، نقد
🔸لینک ارتباط
@ghasem_vardiani
.