eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
591 دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ ( ) یکی از جملاتی که او را ناراحت می کرد این بود که در مهمانی موقع جمع کردن سفره صاحب خانه بگوید ببخشید کم بود. این جمله را که می شنید خیلی ناراحت می شد من هم چون می دانستم هیچ وقت این حرف را نمی زدم. می گفت این همه سر سفره است چرا می‌گویید ببخشید؟ 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛ شرط اول ، مخصوصا نماز صبح بود و دوم . همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد؛ در دوره و زمانه‌ای که جوان‌ها کمتر دغدغه‌هایی از این دست دارند؛ یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را گذاشت و این خیلی برایم مهم بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم، جواد گفت: بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) خیلی و بود. خیلی هم نظم داشت، هر وقت از مدرسه می­‌آمد خانه، اولین کاری که می­‌کرد پله­‌ها را تمیز می­‌کرد و کفش­‌ها را دستمال می­‌کشید، بعد دست­‌هایش را می­‌شست و جلوی آفتاب خشک می‌کرد. بسیار کمک حال من بود طوری که وقتی مهمان می‌آمد لذت می­‌بردم از اینکه همه چیز یکدست و سفره منظم چیده شده. خودش غذا نمی­­‌خورد تا مهمان‌ها غذایشان تمام شود». ✍ :مادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) محمودرضا گاهی با اهلش به‌قدری بود که تا سر کار گذاشتن وحشتناک طرف پیش می‌رفت، من به‌عنوان برادرش هیچ‌وقت طرف شوخی او قرار نگرفتم. این از چیزهایی است که هنوز هم یادآوری‌اش مرا شرمنده می‌کند. محمودرضا بسیار زیادی با بزرگتر داشت و حق ادب را ادا می‌کرد. با هم زیاد می‌خندیدیم. خیلی پیش می‌آمد که چیزی از اتفاقات کارش یا مسائل روزمره یا حتی سر کار گذاشتن دوستانش تعریف می‌کرد و می‌خندیدیم اما هیچ‌وقت نشد من طرف شوخی کوچکی از او قرار بگیرم. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) روزی از (رضا)پرسیدم : تابه حال چندبار شدی؟ تبسمی کرد و گفت:یازده بار! و اگر خدا بخواهد به نیت ٬در مرتبه دوازدهم می شوم. او همانطور که وعده داده بود، مدتی بعد در منطقه( ) به وسیله ترکش خمپاره راه جاودانگی را در پیش گرفت..... 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
؟ ( ) هم تو امتحان استخدامي بانك قبول شده بوديم و هم . خيلي دودل بوديم . ماشاءالله گفت مي ريم مي كنيم. دو نفري رفتيم پيش حاج غفوري براي استخاره. اولين استخاره را براي ماشاء الله زد . يك نگاه بهش كرد و گفت : تو كي هستي كه اين آيه برايت آمده ؟ از آيه پرسيديم . گفت . از ماشاءالله پرسيدم : مگه چه نيتي كرده بودي؟ گفت : نيت كرده بودم بروم آنجايي كه برايم عاقبت بخيري دارد . و الان ديدم كه جهاد سازندگي بهتر از بانكه. و او در جهاد ماند تا به رسيد. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) سر تا پاش‌ خاكي‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما.  دو ماه‌ بود نديده‌ بودمش‌.  ـ حداقل‌ يه‌ دوش‌ بگير، يه‌ غذايي‌ بخور. بعد نماز بخون‌. سر سجاده‌ ايستاد. آستين‌هاش‌ را پايين‌ كشيد و گفت‌ «من‌ با عجله‌اومده‌م‌ كه‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌.» كنارش‌ ايستادم‌. حس‌ مي‌كردم‌ هر آن‌ ممكن‌ است‌ بيفتد زمين‌. شايداين‌جوري‌ مي‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) روزهای آخر فقط در حال نوشتن بود خیلی و بود همش رو لباش بود چند روز مونده بود که بابا بشه خیلی داشت . اما همش از یه کار نیمه تموم حرف میزد که باید انجام بده و بعد برگرده بالاخره کاری که باید میکرد رو انجام داد و برگشت اما بدون دیدن دخترش. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
(   ) بار آخر به من گفت مامان يك سؤال دارم از جوابم را بده. اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع). گفت من خودم راهم را انتخاب كردم، فردا نكند ناراضي شوي كه اين كار است. .. بعد شهادتم دلخوري نكن كار شيطان است... و رفت... . من هم به او مي كنم." 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) محمدرضا تو دوران تحصیلش، چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی داشت. اونقدری که اساتید از دستش خیلی شاکی بودن. و از این بابت خیلی سرزنش میشد. با تمام این ها، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت. و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه و دلخوری واسش به وجود نمیومد ولی مودب بود، اگر شیطنتی هم می کرد، سعی داشت دلخوری ایجاد نشه. آخر سال هم میرفت از اساتید می طلبید. شاید هیچکس فکرش رو نمی کرد، "شاگرد شلوغ مدرسه و دانشگاه" بشه .." 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
(   ) از سوریه زنگ می زد و تاکید می‌کرد که فاطمه حفظ کند که الان فاطمه حافظ 4 جزء قرآن است. مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از یاد شهدا غافل شد بگیرد و به دوستان‌خود نیز گفته بود هر وقت از یاد شهدا غافل شدید خود را کنید ✍ : پدر شهید" 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398