#هندوانه_کوچک
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#جانباز_حسین_حیدری
دائی حسین مرد زحمت کش و باخدایی بود و شش فرزند داشت و از نظر مالی هم وضع آنچنانی نداشت. یک بار زمانی که من هنوز بچه سال بودم به دستجرد رفته بودیم؛ من از کنار اتاق دائی حسین رد می شدم که دیدم یک هندوانه خیلی کوچک کنار دستش گذاشته است و
می خواهند با خانواده اش هندوانه ی به اون کوچکی را میل کنند. دائیم وقتی دید من از جلوی اتاقشان رد شدم و متوجه نگاه من به هندوانه شد آمد دست مرا گرفت و گفت: دائی جون کجا؟ بیا اینجا کنار من بنشین تا با هم هندوانه بخوریم. حالا که این هندوانه را دیدی باید یه قاچ هم تو بخوری چون اینجا یک حق نگاه سهم تو دارد؛ من هم خجالت می کشیدم از آن هندوانه بخورم چون پیش خودم می گفتم: این هندوانه برای دو سه نفر آدم کافی است؛ چطور هشت؛ نه نفر آدم کوچک و بزرگ می توانند از این هندوانه سهم داشته باشند. اما دائیم خیلی با مرام
و مهمان نواز بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#رفتن_به_لبنان
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
دایی جان یک نفر را پیدا کرد که به لبنان ببردش؛ با آن مرد مشخص کرد که فلان لباس را می پوشم و همدیگر را فلان جا پیدا می کنیم. رفت سر قرار و دید که آن مرد چند شرط می گذارد که دایی جان را به لبنان ببرد!! (۱)زن نگیرد (۲)نماز نخواند (۳)روزه نگیرد(۴) دین نداشته باشد. فهمیده بود که کمونسیت است و دایی جان پیش خودش گفته بود من می خواهم شهید بشوم و این ها چیست که این مرد می گوید و بر می گردد. وقتی برگشت یک روز مشغول پخش اعلامیه بود که از دکتر چمران پیام رسید که به لبنان بیا تا من به تو آموزش چریکی بدهم. دایی جان هم رفت و ۹ ماه لبنان بود و چریکی را یاد گرفت. و یک چریک به تمام معنا شد تا در خدمت اسلام باشد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#رساله_امام
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
در سال ۵۷ هر روزی که می گذشت انقلاب به پیروزی بیشتر نزدیک می شد و در مدت این زمان دایی شهیدم حسن احمدی همچنان در راه انقلاب با اعتقاد و یقینی که در دل داشت به فعالیتهای انقلابی خود ادامه می داد و همراه پدرم در تظاهراتها و پخش اعلامیه همکاری می کرد. در همین راه هم یک روز پدرم بدست ساواک افتاد اما چون مدرکی از ایشان نداشتند آزادش کردند ولی ساواک با پرس و جو آدرس منزل را پیدا کردند. پدرم وقتی به منزل باز گشت گفت: ماموران شاه آدرس منزلمان را پیدا کردند و هر لحظه ممکن است به اینجا بیایند و این کتابها را پیدا کنند، آن زمان داشتن یک سری کتابها الخصوص کتاب رساله امام جرم محسوب می شد و هر کس را با این کتابها می گرفتند سخت شکنجه می کردند و یا اعدامش می کردند. دایی حسن که یک موتور داشت آمد و به پدرم کمک کرد و کم کم آن کتابها را از منزل ما به منزل خودشان منتقل کرد و بعد کف یکی از اتاقهایشان را کندند و کتابها را داخل پلاستیک گذاشتند و در آن گودال مخفی کردند و روی آن را با خاک و سیمان پر کردند و این کتابها همانجا بود تا بعد از پیروزی انقلاب رفتند و کتابها را از زیر خاک بیرون آوردند و به کتابخانه منزلمان برگرداندد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#دنبال_من_نگردید
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#شهیددفاع_مقدس
#حسن_احمدی
به یاد دارم که دایی حسن به مادر بزرگم می گفت: مادر من اگر شهید شدم به دنبال جنازه ام نباشید. خیلی دوست داشت که گمنام باشد. با اینکه در گروه شهید چمران خدمت می کرد و همیشه از شهید چمران عکس می گرفتند اما دایی حسن هیچ وقت به دنبال دیده شدن نبود و عکس یادگاری با شهید چمران ندارد و اگر هم به طور اتفاقی در آرشیو جنگ عکسی به یادگار مانده باشد ما هنوز ندیدیم. و دایی حسن همیشه می گفت من جزو گروه الله هستم و واقعا هم همینطور بود آنقدر غرق در خدا بود و عاشق الله بود که خداوندمنان نیز این عشق و عاشقی اش را خوب خریدار شد و ایشان را در زمره صدیقین و شهدای در راه خودش انتخاب کرد و در معرکه و میدان جنگ در جبهه حق به فیض عظیم شهادت نائل آمد و هیچ وقت پیکرش بازنگشت و گمنامی را در آغوش کشید و ذوب در الله گردید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#بالاترین_نمره
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
مادرم که درود و رحمت خدا بر روح پاکش باد یک زن مومنه و با تقوایی بود. ایشان بخاطر ایمان قوی و روحیه معنوی عالی که داشت خیلی با دایی شهیدم ارتباط خوبی داشت و همیشه خوابهای صادقه ای را می دید و گاها حضور دایی شهیدم را حس می کرد و خیلی وقتها مشکلات زندگیمان با دعا وتوسلات بحق مادرم برطرف می شد و حاجت روا می شدیم. بطور مثال عرض می کنم زمانی که من در دانشگاه درس می خواندم یکی دوتا از دروسی که می خواندیم خیلی یادگیری آن سخت ومشکل بود و کسی از دانشجویان هم نمرات بالاتر از ۱۲ هم نمی آوردند. موقع امتحانات پایان ترم بود که مصادف شده بود با ماه مبارک رمضان و دعای ابوحمزه ثمالی و من خیلی دوست داشتم که شبها به گلستان شهدای اصفهان بروم و در این مراسم دعا شرکت کنم اما چون باید درس می خواندم نمی توانستم در این مراسم دعا شرکت کنم. تا اینکه مادرم پیغامی از طرف دایی شهیدم به من داد و گفت: دایی حسن گفت شما برو در مراسم دعا شرکت کن ما خودمان در امتحانات کمکت می کنیم و نمره ات را رد می کنیم. من با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و از آنشب به بعد هم درسم را می خواندم و هم در مراسم دعا شرکت می کردم و بعد رفتم امتحاناتم را دادم و در درسی که کسی نمره بالاتر از ۱۲ نمی گرفت بالاترین نمره را در کلاس گرفتم و با نمره ۱۸ قبول شدم و معلمها هم از این نمره ای که در کارنامه ام گرفته بودم تعجب کرده بودند که چطور من این نمره عالی را دریافت کرده ام.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#نجات_مستضعفین
#راوی_خواهرزاده_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
شهید حسن احمدی فردی بسیار شجاع و با بصیرت بود. ایشان مدتی پس از پایان دوره دبیرستان و چند ماه قبل از پیروزی انقلاب برای خدمت سربازی به شهر سیستان وبلوچستان اعزام می شوند در آنجا خانه ای اجاره می کند تا ساعت استراحت را در منزل خود بگذراند. یک روز که به ساندویجی می رود تا ناهاری تهیه کند ومیل کند به طور اتفاقی تعدادی از دانش آموزان و کودکان گرسنه وفقیر سیستانی را می بیند که در درون سطل آشغال به دنبال یک لقمه نان هستند و بخاطر یک لقمه نان باهم دعوا می کنند خیلی از دیدن این صحنه ناراحت می شود و دیدن این صحنه دردناک باعث می شود که شهید احمدی فعالیتهای انقلابی خود را بیشتر پیگیری کند تا کمک کند انقلاب اسلامی در ایران حاکم شود و به هدف خود برسد و مستضعفین ایران که سالیان سال تحت سلطه و ستم حکومت شاهنشاهی ایران بودند نجات پیدا کنند. شهید احمدی در راستای فعالیتهای خود و تکثیر و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی "رحمت الله علیه" بارها تحت تعقیب و مورد آزار و اذیت ساواک قرار گرفت اما هر بار به لطف و یاری خدا بطور معجزه آسا آزاد می شد. و پس از شش ماه خدمت با فرمان امام ترک خدمت کرد و با سختی بسیار خود را به اصفهان رساند. در اصفهان هم بسیار مراقب بود که بعنوان سربازی فراری او را شناسایی نکنند اما با این حال بخاطر آن روحیه شجاع و نترسی که داشت همراه پدرم در کارهای انقلابی شرکت می کردند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398