فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمآهنگ: به سوی موعود
خواننده: علیرضا بیرانوند
ای مـاه کامـل کـه پـشــت ابـری
مـا کـه بـریـدیـم تـو کوه صبری
ما اگه غیره گریه کاری نکردیم
با تو وقت دعای فرج همدردیم
تو دعاکن که ما ازبدی برگردیم
اللهم عجل لولیک الفرج
4_338248212366229604.mp3
2.51M
📢مناجات امیرالمومنین درمسجد کوفه با نوای حاج منصور نورایی
مناجات جانسوزی که قبل از اذان صبح در پادگان دوکوهه پخش میشد و روحنواز رزمندگان گردانهای تیپ27 بود
دوران #دفاع_مقدس
زنده باد یاد شهدا
یادت باشه فصل دوم:عقدتامهر۹۱👇👇👇
ادامه کتاب یادت باشه
فصل سوم:دوره نامزدی تا دی ماه ۹۱👇👇👇
مال درآورد شروع کرد به پاک کردن شیشه قاب عکس شهدا،گفت شاید پدر و مادر مرحوم شده باشن، یا پیر هستن،نمیتونن بیان،حداقل مادستی به این قاب عکس ها بکشیم، خیلی دوست داشت وقتی که ماشین گرفتیم یک سطل رنگ صندوق عقب ماشین بگذاریم و به گلزار شهدا بیاوریم تا سنگ مزار هایی که نوشته هایش آن کمرنگ شده را درست کنیم.
پایان فصل سوم👆👆👆
۱۷
این چندمین باری بود که کاغذ کادویی هدیه حمید رو عوض میکردم، خیلی وسواس به خرج دادم ،دوست داشتم اولین هدیه ای که به حمید میدهم برای همیشه در ذهنش ماندگار باشد، زنگ خانه را که زد سریع چسب و قیچی و کاغذ کادو ها را داخل کمد ریختم، پایین پله ها منتظرم بود هر کاری کردم بالا نیامد.
کادورا زیر چادرم پنهان کردن و رفتم پایین حمید گفت مامان برای فردا ناهار با خانواده دعوتتون کرده اومدم یه خبر بدم که برای فردا برنامه نچینید، تشکر کردم و گفتم حمید چشماتوببند،خندید گفت چیه میخوای با شلنگاب خیسم کنی؟ گفتم کاری نداشته باش چشماتوببند هر وقت گفتم باز کن، وقتی چشم هایش را بست گفتم کلک نزنی، زیر چشمی هم نگاه نکن .چند ثانیه معطلش کردم کادو را زیر چادر بیرون آوردهام و جلوی چشم هایش گرفتم، گفتم: حالا می تونی چشماتو باز کنی چشمش که به هدیه افتاد خیلی خوشحال شد اصلا انتظارش را نداشت همانجا داخل حیاط کادو را باز کرد برایش یک مقدار خاک مقتل یک شهید گمنام گذاشته بودم که کنارش تکهای از کفن شهید بود، این تربت و تکه کفن را سفر جنوب به ما داده بودند خیلی برایم عزیز بود، آرامش خاصی کنارش داشتم.
۱۸
حمید کلی تشکر کرد و گفت ،هیچوقت اولین هدیه که من دادی رو فراموش نمی کنم بعد هم تربت را داخل جیب پیراهنش گذاشت گفت: دوست دارم این تربت مثل نشونه همیشه همراهم باشه، قول میدم هیچ وقت از خودم جدا نکنم.
داخل حیاط کنار باغچه تازه صحبت ما گرم شده بود، از همه جا حرف زدیم مخصوصاً حمید روی مهمانی فردایشان حساس بود،چون اولین باری بود که من به عنوان عروس به خانه عمه میرفتم، حمید گفت، اینجا اومدی یه وقت نشینی مارسم داریم عروس ها کمک می کنن، پیش عروس های دیگه خوب نیست شما بشینی، جواب دادم: چشم شما نگران نباش من خودم حواسم هست.
۱۹
قرار شد بیست و ششم مهر ماه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) برای عقد دائم به محضر برویم اما حمید گفت اگه اجازه میدین عقد را کمی عقب بندازیم چون تقویم رو نگاه کردم دیدم اون روز قمر در عقرب و کراهت داره عقد کنیم .بعد از مهمانی حمید من را به دانشگاه رساند و خودش برای گرفتن جواب آزمایش رفت، از شانس ما استاد مان نیامد و کلاس هم تشکیل نشد با دوستان مشغول صحبت بودیم اسم همسر عزیزم تاج سرم حمید روی گوشی افتاد. یکی از دوستانم که متوجه پیام شدبا شوخی گفت بچهها بیاید گوشی فرزانه رو ببینید، به جای اسم شوهرش انشا نوشته!. حمید شده بود مخاطب خاص من نه توی گوشی که توی قلبم ،پیامک داده بود که جواب آزمایش را گرفته و همه چیز خوب پیش رفته است به شوخی نوشتم :مطمئنی همه چیز حله؟من معتاد نبودم که؟ حمید گفت شکر خدا هر دو سالم هستیم.
۲۰
نوبت ماکه شدداخل رفتیم وکنارسفره عقدنشستیم،لحظه ای خطبه خوانده می شد حمیدگفتم:فرزانه دعاکن،ازخدابخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه،نگاهی به چهره حمیدانداختم،نمیدانستم دعایش چیست،دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکرمیکند،ازته دل خواستم هرچیزی که ازخداخواسته اگربه صلاح وخیراست همانطوربشود.
حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقدماباشد،گل راچیدم،گلاب را آوردم، بعدگفتم:اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،بااجازه امام زمان(عج)وپدرومادرم وبزرگ ترهابله، حمیدهم دقیقا همین جمله روگفت. عاقد خیلی خوشش آمده بود،گفت:خیلی ها اومدن اینجا عقدکردن،ولی نه بسم الله گفتن،نه از امام زمان(عج)اجازه گرفتن.
۲۱
برای هر عکسی که انداخته بود کلی خاطره داشت، اکثرشان رادر ماموریت های مختلف که رفته بودانداخته بود، به بعضی از عکسها نگاه خاصی داشت با خنده می گفت این عکس جون میده برای شهادت، اصرار داشت من هم نظر بدم که کدام عکس برای بنر شهادتش مناسب تر است.
صحبت هایش را جدی نگرفتم با شوخی و خنده عکس را رد کردم هنوز با آخرین عکس نرسیده بودم که از روی کنجکاوی پرسیدم نمیخوای بگی اسم منو تو گوشی چی ذخیره کردی؟ گفت: یه اسم خوب خودت بچرخ ببین میتونی حدس بزنی کدوم اسمه؟زرنگی کردم و رفتم به صفحه تماس ها، شماره من را «کربلای من» ذخیره کرده بود.لبخند زدم پرسیدم: قشنگه، حس خوبی داره، حالا چرا این اسم رو انتخاب کردی؟ جواب داد: چون عاشق کربلا هستم و تو هم عشق منی این اسم رو انتخاب کردم.
با صدای بلند خنده ام گرفته بود گفتم: پس برای همینه که من هر چی می پرسم اولین جوابت کربلاست،میگم حمید کجا بریم؟میگی کربلا!میگم زیارت میگی کربلا! میگم می خوایم برم پارک میگی کربلا!،از آن روز به بعد گاهی اوقات که تنها بودیم من را «کربلای من» صدا می کرد،گاهی به همین سادگی محبت داشتن قشنگ است.
۲۲
ایام نامزدی سعی می کردیم هر بار یک جا برویم امامزادهها ،پارک ها، کافی شاپ ها،مدتی که نامزدبودیم کل قزوین را گشتیم ولی گلزارشهداپای ثابت قرارهای من و حمید بود هر دو سه روز یکبار سر مزار شهدا آفتابی می شدیم. یک هفته مانده به شب یلدا گلزار شهدا که رفته بودیم از جیبش دست
#خاطرات
.
حاج احمد مدیریتش مدیریت کنترل از راه دور و ویدئو کنفرانسی نبود. شاهد مثالهایش را هم برایمان میآورد. مثلا در فتح خرمشهر جایی که برای ما فاصله پیروزی و شکست به اندازه مو باریک بود و آنقدر خودمان و تجهیزاتمان خسته بودیم که نفسی باقی نمانده بود و یک اشتباه میتوانست از پا در بیاوردمان؛ سردار کاظمی یک بلد خواست تا در خیابانها گم نشود. خودش رفت و شرایط را دید و نتیجهاش شد یک تصمیم درست. خرمشهر را خدا آزاد کرد آن هم به دست همین بچههای مخلص و البته بصیر. پس مدیر باید در متن ماجرا باشد، وسط معرکه نه بیرون گود و بعد تصمیم بگیرد.
.
*به روایت شهید طهرانی مقدم*
.
#شهید_کاظمی
#شهید_احمد_کاظمی
#شهید_کاظمی_1384
🌳🍀🌺🌲💐🌻🌼🌷🌹🥀🌲🌹
ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفت ﮐﻪیکی ازمذاهب ﺗﺸﯿﻊ ﯾﺎ ﺗﺴﻨﻦ ﺭابعنوانﻣﺬﻫﺐ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﺸور ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ واعلامﮐﻨد. ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯﻋﻠﻤﺎﯼ شیعه ﻭ سنیﺩﻋﻮﺕﮐﻨدﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
🍁🍀☘🌿🌾🍂🌹
ﺩﻭﯾﺴﺖﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ( ﺭﻩ ) ﺑﻮﺩ.
.
🌴🌻🌼🍁
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﺠﻠﺲﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ😁
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ رفتﮐﻨﺎﺭﺗﺨﺖﺣﺎﮐﻢﻧﺸﺴﺖ ..
.🙃🙃🙃🙂🙂
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﯽﺍﺩﺑﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ.
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺩﺭﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ:ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ص ﻓﺮﻣﻮﺩﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺑﻮﺩﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ .
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ مجلس ﮐﺮﺩﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺍﺳﺖ ..
ﺑﻌﺪﯾﮑﯽ ﺍﺯ علماءﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ازعلامه حلی پرسید ﭼﺮﺍ ﻧﻌﻠﯿﻦﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ هست؟
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺖ !!!!
🙂🙂🙂🙂
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭼﺮﺍ؟:
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: در ﺭﻭﺍیتی ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ روزیﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ(ﺹ)بعدازاینکه ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩه و ﻭﺍﺭﺩ
ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍﺩﺯﺩﯾﺪ 😄.ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﺑﺪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍﻫﻢ ﻣﯽﺩﺯﺩﻧﺪ!!! 🙂🙂
ﺷﺎﻓﻌﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍﻣﯿﮕﻮﯾﺪ اﺻﻼً ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎ ﻣﺒﺮ نبوده است!
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕویید؟ ﭘﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻮﺩ.🙂🙂
ﻣﺎﻟﮑﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ دویست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪازﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ پس ﺣﻨﻒﺑﻮﺩ😅
ﺣﻨﻔﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺣﻨﻒ ﺩﺭﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده.ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻮﺩﻩ . ;)🙃🙃
ﺣﻨﺒﻠﯽ ﻫﺎﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﻨﺒﻞ هم ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ است.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ شمامی گوییدﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻪﺷﺎﻓﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻧﻪ ﺣﻨﻒ ﻭ ﻧﻪ ﺣﻨﺒل ﺩﺭﺳﺘﻪ؟:
علماءﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ همصداگفتند ﺑﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚﺭﺍ ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﻡ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ ازﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ امامان آنها ﺍﺻﻼًﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ.
🍃ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ درزمان پیامبرص ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟
🏕🏝🍐🍏🍋🍊
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ.
ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: پسﮐﺪﺍﻡ ﻋﻘﻞ سلیم ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﻭﺻﯽ ودامادﭘﯿﺎﻣﺒﺮ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩه ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ درﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﯿﻢ . ⁉
(ﻭَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَ ﺃُﻭﻟﺌِﻚَﺍﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑُﻮﻥَ ﻓِﯽ ﺟَﻨَّﺎﺕِﺍﻟﻨَّﻌِﯿﻢِ )
🍎🍏🍓🍍🍊🍋🍀🌳
نشرحداکثری به عشق مولا امیر المومنین علیه السلام
🌷🌷🌷
احادیثی زیبا ازحضرت علی علیه السلام
. گناه زیاد از آرزوهای زیاد است. امال وآرزوهای دنیوی را کنار بگذاریم
الدنیا مزرعه الاخره
. آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.
مرگ را حیات جاودانه خود بدانیم
. فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.
28. محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست
(نهج البلاغه) حب الدنیا راس کل خطیئه
🍁🍀☘🌿🍁
از امام علی (ع) پرسیدند واجب و واجبتر چیست؟
نزدیك و نزدیكتر كدامند؟ عجیب و عجیبتر چیست؟
سخت و سخت تر چیست؟ مولای متقیان فرمودند :
واجب اطاعت از خدا و واجبتر از آن ترك گناه است.
نزدیك قیامت و نزدیكتر از آن مرگ است.
عجیب دنیاست و عجیبتر از آن محبت دنیاست. سخت قبر است
و سخت تر از آن
دست خالی رفتن به خانه قبر است.
🍁🍀☘🍁🍀
اگر دوست داشتید کلام مولای متقیان
امیر مومنان
علیه السلام
رو نشر بدید
ثواب داره
🦜🦜🦚🦋🌹🥀🌺🌻💐🌻
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
☀️☀️☀️
🎤 #خطبه_۲۲۲
💠از سخنان امام ( ع ) اين سخن را به هنگام تلاوت اين آيه فرموده :[ يسبح له فيها بالغدو و الاصال رجال لاتلهيهم تجاره و لا بيع عن ذڪر الله ] خداوند ياد خويش را جلاي قلبها قرارداده ڪه در اثر آن گوش پس از سنگيني مي شنود و چشم پس از ڪم سوئي مي بيند و بدين وسيله پس از لجاجت و دشمني منقاد و رام مي گردد .
خداوند ڪه نعمتهايش بزرگ باد در هر عصر و زماني همواره بندگاني داشته ڪه به فڪر آنها الهام مي ڪرده و در وادي عقل و انديشه با آنان سخن مي گفته است .
[ اين بندگان ] با نور بيداري عقول چراغ فهم و بينائي در چشمها گوشها و دلها روشن مي ساخته اند انسانها را به ياد روزهاي خاص الهي مي انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بيم مي دادند اين افراد به منزله راهنمايان بيابانها بودند ڪساني ڪه راه مستقيم وسط را پيش گرفته طريقشان را مي ستودند و آنان را به نجات بشارت مي دادند و افرادي ڪه به جانب چپ و راست متمايل مي شدند از آنها انتقاد ڪرده و از هلاڪت بيمشان مي دادند بدينگونه اين بندگان پاک چراغ آن تاريڪيها و راهنماي آن پرتگاهها بودند .
ياد خدا اهلي دارد ڪه آن را به جاي زرق و برق دنيا برگزيده اند لذا هيچ تجارت و داد و ستدي آنها را از ياد خدا بازنداشته است . با همين وضع زندگي خود را ادامه مي دهند و غافلان را با فريادهاي خود متوجه ڪيفر محرمات الهي مي ڪنند به عدالت فرمان مي دهند و خود به آن عمل مي نمايند مردم را از بدي باز مي دارند و خود به گرد آن نمي چرخند با اينڪه در دنيا هستند گويا آن را رها ڪرده و به آخرت پيوسته اند آنها ماوراي دنيا را مشاهده ڪرده گويا از پشت ديوار اين جهان سر برآورده و به جهان برزخيان مي نگرند و اقامت طولاني آنجا را مشاهده مي ڪنند . و گويا رستاخيز وعده هاي خود را براي آنها عملي ساخته است : آنها اين پرده ها را براي جهانيان ڪنار زده حتي گويا چيزهائي را مي بينند ڪه ديگران نمي بينند و مطالبي را مي شنوند ڪه ديگران نمي شنوند .
اگر آنان را در پيشگاه عقل خود مجسم سازيد و مقامات ستوده و مجالس آشڪار آنان را بنگريد مي بينيد ڪه نامه هاي اعمال خويش را گشوده و براي حسابرسي اعمال خود آماده شده اند براي حساب هر ڪار ڪوچک و بزرگي ڪه به آن دستور داشته اند و ڪوتاهي ڪرده اند و يا از آن نهي شده و مرتڪب گرديده اند سنگيني بار گناهانشان را به دوش گرفته نمي توانند ڪمر راست ڪنند گريه گلويشان را گرفته و با فرياد مي گريند و گريان با هم گفتگو مي ڪنند و با صداي بلند در پيشگاه پروردگار خويش در مقام پشيماني و اعتراف به تقصيرند [ آري اگر آنها را در پيشگاه عقلتان مجسم ڪنيد ] خواهيد يافت ڪه آنها نشانه هاي هدايتند و چراغهاي تاريڪي فرشتگان آنان را در ميان گرفته آرامش بر آنها نازل گرديده درهاي آسمان به رويشان گشوده شده و مقام محترمي برايشان فراهم آمده است :
مقامي ڪه خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را مي نگرد از سعي و ڪوشش آنان راضي و موقعيتشان را مي ستايد . با دعاي خود از او آرامش عفو و گذشت مي طلبند اينان گروگانان نيازمندي فضل و ڪرم اويند و اسيران عظمت او . غم و اندوه طولاني قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاي بسيار چشمهايشان را، به هر دري ڪه اميدواري به خدا در آن وجود دارد دستي براي ڪوبيدن از سوي آنان دراز است از ڪسي درخواست مي ڪنند ڪه سختي و تنگي برايش معني ندارد و اميدواران را محروم نمي سازد .
اڪنون به خاطر خود حساب خويشتن را برس زيرا ديگران حسابرسي غير از تو دارند
🌴🌴🌴
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌹 دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِه و قیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِكْرَكَ بِدوامِهِ بتوفیقِكَ یا هادیَ المُضِلّین.
🌸 خدایا
یارى كن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبـادت و بركنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم كن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان....
#الهی_آمین.
🌹 طاعات و عبادات قبول، التماس دعا
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🌺🌺دارالقرآن الکریم اصفهان🌺🌺
✨✨✨✨
🌹جزء هفتم : عالم هستی محصول یک فرمان الهی🌹
💫💫💫💫
آیه ۷۳ سوره انعام :
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ ......
🍁این آیه به همه بشریت می فرماید : این را بدانید که همه عالم هستی محصول یک فرمان الهی است ،
قیامت هم با یک فرمان پدید میآید (کن فیکن)
🥀🥀🥀
♦️این نیست که خدا یک فرمان لفظی صادر می کند بلکه هرگاه اراده اش به چیزی تعلق گرفت بدون نیاز به هیچ عاملی اراده اش جامه عمل می پوشد ، حال اگر اراده کرده است یک دفعه موجود شود پس می شود .
و اگر اراده کرده تدریجاً موجود گردد ، مانند طبیعت پس به تدریج شروع شده و کم کم پایان میابد .
🌷🌷🌷🌷
منابع : تفاسیر : نور ، المیزان ، نمونه ، بهرام پور ، فایلهای صوتی نور آقای قرائتی
🌺🌺دارالقرآن الکریم اصفهان
🌺🌺
✨✨✨✨
🌹 جزء هفتم : اسرارغیب 🌹
💫💫💫💫
آیه ۵۹ سوره انعام
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ......
🔹 عالم هستی یک مرکزیت دارد که همه اطلاعات در آنجاست.
🥀مفاتح به معنای (کلید) است. مراد از مفاتح : همان نفس علم است و کلید غیب ، همان علم غیب است .
🔹اینکه بیان می کند : آگاهی خداوند از آن چه در خشکی ها و دریاهاست ؛
✒️ به معنای احاطه علم او بر همه چیز است .
🖇️ میزان ریزش برگ های درختان ، دانه ای که در دل زمین قرار می گیرد و علم به زمان مرگ گیاه ، از جمله مواردی است که علم آن تنها نزد خداست و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی مبین قرار دارد ؛
♦️ کتاب مبین همان لوح محفوظ و علم خداوند است .
🔹 از این آیه استفاده میشودکه : علم خدا تنها در مورد کلیات نیست بلکه شامل جزئیات نیز میشود.
🥀🥀🥀🥀
اثر تربیتی این آیه ، ایمان به علم وسیع است ، زیرا به انسان می گوید ، تمام اسرار وجود انسان شامل اعمال ، گفتار ، نیات و افکار همگی برای ذات پاک او آشکار است ،
🌺 با چنین اعتقادی انسان باید : مراقب افکار ، اعمال ، گفتار و نیات خود بوده و آن را کنترل کند.
🌸🌸🌸🌸
پیامبر (ص):
کلیدهای غیب 5 چیزاست :
1️⃣.کسی نمی داند فردا به چه حوادثی گرفتار است
2️⃣. کسی نمی داند رحم زنان چه زمانی جنین و بار خود را می اندازد
3️⃣. کسی نمی داند چه وقت باران می بارد
4️⃣.کسی نمی داند درچه سرزمینی مرگش فرا می رسد
5️⃣.و کسی نمی داند چه وقت قیامت برپا می شود ، مگر خداوند تبارک وتعالی
🌷🌷🌷🌷
منابع : تفاسیر نور ، المیزان، نمونه ، بهرام پور
✨✨✨✨
🌹جزء هفتم : رعایت ادب در گفتار🌹
💫💫💫💫
آیه ۱۱۴ سوره مائده :
قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّازِقِينَ
🔻حواریون ۱۲ نفر از اصحاب خاص حضرت عیسی علیه السلام بودند ، از ایشان درخواست کردند تا از خدا بخواهد طبقی از غذا را برایشان از آسمان بفرستد.
🔸 حضرت عیسی علیه السلام به آنها گفت : تقوا پیشه کنید ، اگر ایمان دارید.
آنها جواب دادند ما از طریق عقلی به تو ایمان آورده ایم ، ولی می خواهیم از طریق حسی هم بر ایمانمان بیافزاییم .
✒️ از این قسمت آیه این گونه بر می آید که ، ایمان مرحله به مرحله است.
انسان شاید در مرحلهای از ایمان باشد و با دیدن معجزه درجه ایمانش بالاتر برود.
🔸پس حضرت عیسی برای آنها درخواست مائده کرد.
در اینجا حواریون به حضرت عیسی توسل کردن .
📕 از این آیه استفاده میشود که ، توسل به اولیای خدا جایز است .
🌸این تنها دعای قرآن است که در آن هم لفظ اللهم آمده و هم لفظ ربنا، و این به خاطر تاکید در رعایت ادب در دعا است.🌸
حضرت عیسی در این آیه می فرماید :(خداوندا ! پروردگارا ! برای ما مائده ای از آسمان بفرست تا هم برای حاضران و هم برای آیندگان نشانه ای باشد و این روز را عید به شمار می اورند ،
اگر آمدن یک طبق غذا از آسمان عید به حساب می آید و باید آن را جشن گرفت، پس تولد ائمه اطهار علیهم سلام و روز بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بی شک عید به شمار میآید.
🛑 روز نزول مائده یکشنبه بوده ، لذا مسیحیان در این روز مراسم هفتگی دینی خود را انجام میدهند .
🌷💐💐💐
منابع : تفاسیر: نور ، المیزان ، نمونه ، بهرام پور
استادان خوب خوشه های مرواریدند
ک داشتن آنها ثروت ودیدن آنها لذت است 🌸یک روز قشنگ 🌸یک دل خوش🌸یک تن سالم🌸دعای امروزم برای هر روزتانه 🌸روزمعلم گرامی باد🌸🌸🌸
🌷 *رمضان، ماه بندگی خدا*
💫💫💫💫💫
# *شبهه_ پاسخ به شبهه*
🌷🌷🌷🌷🌷
◀️ *پیامکهای به ظاهر مذهبی ولی اسراییلی*▶️
❓❓❓❓❓❓
🌷 *مثال اول:*
*ختم شش میلیون صلوات تقدیم به شیرخوار امام حسین...سهم شما شش صلوات و ارسال به شش عاشق حسینی.لطفا قطع کننده زنجیره نباشید...*
🌷 *مثال دوم:*
*تا پیام را دیدی هشت بار بگو یا ابوالفضل وبرای هشت نفر بفرست.همین الان خبر خوشی میشنوی و...*
🌷 *مثال سوم :*
...نذر صلوات گرفتیم واسه امام* ...
سهم شما فلان اندازه اگر انجام نمیدهید خبرم کنید تامدیون نشوید...(و مثالهای دیگر)
🌷 *مثال چهارم:*
دختر بچه ای ۵ساله تو کماا ست اسمش ...... دیگه امیدی بهش ندارن دکترا جوابش کردن مادر قرار نداره.. باباش التماس دعا داره .ختم صلوات برداشتیم برای شفای او سهم شما ۱۴صلوات وبرای۱۴ نفر بفرستین لطفا قطع کننده زنجیر نباشید تو رو به قرآن بفرست اگه نمی فرستی اطلاع بده
🌷 *مثال پنجم:*
بخدا خودم زیر 1 دقیقه جواب گرفتم همین الآن! # قرآن رو بازکن و بخون؛
﷽.﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.. اینو بخون وبفرست *اگر نفرستیش به قرآن پشت کردی!* تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به9نفربجزمن بفرست ببين تا60دقيقه ديگه خدأبرات چه میکنه.🤔
✍️ *نظر مراجع تقلید*👇
🤔🤔🤔
*آیت الله صافی گلپایگانی*:
به طور کلی این پیامها باید مدرک صحیح شرعی داشته باشد و در غیر این صورت ارسال آنها برای دیگران جایز نیست و باید از آنها جلوگیری شود.!
*مقام معظم رهبری*:
هیچکدام ازاین پیامها واقعیت واعتباری نداردوحرام است!
*آیت الله مکارم شیرازی:*
هیچکدام از این امور اعتباری ندارد و سزاوار است مردم به این کارها دامن نزنند...!
*آیت الله موسوی اردبیلی*:
اینگونه نوشته ها اعتبار ندارد.!
*آیت الله سیدعزالدین حسینی زنجانی*:
...انتشار بعضی از این پیامها موجب وهن شریعت و دین میشود و لذا جایز نیست و هیچگونه الزام شرعی هم در تکثیر متوجه دریافت کنندگان نیست.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
*هنرى ليونر (فقيه دينى اسرائیل) :*
ما با طراحى پيامهاى فارسى و آوردن نام پيامبر و ائمه درپيامها مينويسيم آنرا براى ١٠ نفر بفرست تا معجزه ببينى !
با گذشت زمان مسلمانان ميبينند خبرى از معجزه نيست پس آنرا خرافات تلقى كرده و اينگونه *ايمانشان را كم كم ازدست ميدهند*
[ مردم بايد از ارسال اين پيامها خوددارى كنند تادشمنان نتوانند با توسل به اهل بيت دست به گسترش باورهاى خرافى و در نهايت سست كردن باورهاى دينى بزنند. ]
🔯منبع : سايت تبيان🔯
💫💫💫💫💫
🌷 اللهمعجلالـولیکالفـرج🌷
زنده باد یاد شهدا
ادامه کتاب یادت باشه فصل سوم:دوره نامزدی تا دی ماه ۹۱👇👇👇
ادامه کتاب یادت باشه
فصل چهارم:ایام نوروزودوره مشهدتاتیرماه ۹۲👇👇👇
۲۳
برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تنگ های ماهی قرمز و سفره های هفت سین می شود بیش از حال و هوای سال تحویل یادآور خاطره های قشنگی سفرهای راهیان نور است، از دوم دبیرستان که برای اولین بار پایم به مناطق جنوب باز شد دوست داشتم هر سال شهدا منو دعوت کنند تا مهمانشان باشم، از اولین سفر راهیان نوربدجور شهدامن را نمک گیرکرده بودند.
با این که در آن سفر من و دوستانم خیلی شلوغ کردیم، اکثرا برنامه های کاروان را می پیچاندیم و بیشتر در حال و هوای شوخی ها و شیطنت های خودمان بودیم ولی جاذبه ای که خاک شهید و این سفر داشت باعث می شد هر ساله اواخر اسفندماه من بیشتر از سال تحویل ذوق سفر راهیان نور را داشته باشم.
وقتی از جنوب برگشتم چند روزی بیشتر به ایام عید نمانده بود،به عوض این چند روز مسافرت ۲۴ ساعته در حال دویدن بودم که کارهای آخر سال را انجام بدهم. حمید پیام داد از برنامه سال تحویل پرسیده گفتم: نمیدونم مزار شهدا خوبه بریم؟ گفت: دوست دارم بریم قم! پیله کرده بود برای سال تحویل کنار حرم حضرت معصومه(س) باشیم، گفتم حمید آخرسال جاده ها شلوغه ما هم که ماشین نداریم، سختمون میشه، گفت تو از پدر و مادرت اجازه بگیر خودش جور میشه، من توروازحضرت معصومه(س) گرفتم می خوام بریم تشکر کنم.
۲۴
از پدر مادرم اجازه گرفتم که یک روزه برویم و برگردیم،روز ۲۹ اسفند آفتاب نزده راه افتادیم میخواستیم قبل از اینکه ترافیک بشود به یک جایی برسیم ولی جاده ها خیلی شلوغ بود انگار همه نیت کرده بودند لحظه تحویل سال کنار حرم باشند، وقتی خواستیم برای زیارت از هم جدا بشویم اصلاً حواسمان نشد یک جای مشخص قرار بگذاریم که لحظه تحویل سال کنار هم باشیم، فکر کردیم گوشی هست و می توانیم بعد از زیارت تماس بگیریم، رفتنمان همان و گم کردن همدیگر همان!
کنار حوض وسط حیاط صحن نشسته بودم که آنتن گوشی ها درست شد وما توانستیم یک ساعت و نیم بعد تحویل سال همدیگر را پیدا کنیم،تاحمیدرا دیدم گفتم: از بس هوش و حواسم به پیدا کردنت رفته بود متوجه نشدم سال چطوری تحویل شد، جواب داد: منم خیلی دنبالت گشتم، تحویل سال کلی دعا کردم برای زندگیمون.
اونقدر شلوغ بود که نشدجلوتر برویم، همانجا داخل حیاط رو به روی صحن آیینه به سمت ضریح گفت: خانم! خانومم رو آوردم ببینی، ممنونم که منو به عشقم رسوندی!.
۲۵
تقریباً غروب شده بود آن موقع نه رستورانی باز بودنه غذایی پیدا می شد چند تا بیسکویت گرفتیم بدجوری ضعف کرده بودم با این گرسنگی بیسکوییت ها حکم لذیذترین غذایی ممکن را داشت، حمید با خنده گفت: تو زن کم خرجی هستی، من از صبح نه به توصبحونه دادم،نه ناهار،برای شام هم که میرسیم قزوین،اگرانقدر کم خرج باشی هر هفته می برمت مسافرت،مسافرت های یک روزه این مدلی زیاد می رفتیم، ساده بودن و ساده سفر کردن قشنگ است!
۲۶
هنوز چند روزی از فضای عید دور نشده بودیم که حمید گفت: امسال قسمت نشد بریم جنوب،خیلی دوست دارم چند روزی جور بشه بریم برای خادمی شهدا،گفتم:اگه جور بشه منم میام چون هنوز کلاسمون شروع نشده، همان لحظه گوشی روبرداشت با«حاج آقا صباغیان» معاون ستاد راهیان نور کشور تماس گرفت،حاجی ازقبل حمید میشناخت، مثل همیشه گرم باحمید احوالپرسی کرد، وقتی حمیدگفت نامزد کرده و دوست دارد با من برای خادمی به جلو بیاید حاجی خیلی خوشحال شد.
هجدهم فروردین بود که طبق هماهنگی با حاج آقا صباغیان راهی جنوب شدیم، چون داخل آمبولانسی که همراه کاروان ها به مناطق میرفت نیروی امدادگر نیاز بود،من قبول کردم که خادم امدادگر باشم ،دوست داشتم هر کاری از دستم برمیآید در راه خدمت به شهدا و زائران راهیان نور انجام بدهم،حمیدهم در منطقه «دهلاویه» مقتل شهید دکتر «مصطفی چمران» به عنوان خادم مشغول شد.
۲۷
هر روز اول صبح سوار آمبولانس میشدم و همراه کاروانها مناطق را دور میزنیم، این چند روز جور نشده حمید را ببینم، با توجه به شرایط آب و هوا تعداد کسانی که مریض میشدند یا به کمک نیاز داشتند زیاد بود،سخت تر از رسیدگی به این همه زائر تکانهای آمبولانس بود که تحمل آن برای من خیلی دشوار بود، نزدیک به ۱۶ ساعت در طول روز از این منطقه به منطقه در حال رفت و آمد بودیم،شب که می شد احساس میکردم استخوانهای بدنم در حال جدا شدن است.
شب آخر با آمبولانس به اردوگاه شهید کلهر آمدیم، اردوگاه تقریباروبه روی دو کوهه ورودی شهراندیمشک قرارداشت با حمیدقرار گذاشته بودم که آنجا همدیگر را ببینیم، تا نیمههای شب بیمار داشتیم و من درگیررسیدگی به آنها بودم،اوضاع که کمی مساعد شد از خستگی سرم را روی در آمبولانس گذاشتم، پاهایم آویزان بود،آنقدر بدنم کوفته و خسته بود که متوجه نشدم چطور همانجا به خواب رفتم.
۲۸
از جنوب که برگشتیم گوشه ذهنم به تولدحمید فکر میکردم،دوست داشتم اولین سالروز تولد حمید که من کنارش هستم برایش یک جشن تولد خودمانی بگیرم.
چهارم اردیبهشت ماه روز تولدحمید ساعت پنج صبح بود که باهول از خواب پریدم،عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود، دهانم خشک شده بود، خواب خیلی عجیبی دیده بودم، آقایی با یک نورانیت خاص که مشخص بودشهید شده می خواست چیزی به من بگوید، در تلاش بود منظورش را برساند ولی تا خاص حرف بزندمن بیدار شدم چهره شهید را کامل به یاد داشتم، خیلی ذهنم درگیر این بود که حرف این شهید چه بود که نشد من بشنوم.
۲۹
حمید قرار داشتم که به مناسبت تولدش به مزار شهدا برویم،مراسم تولدش راکنار شهدا برده بودیم، خودش بودو خودم و شهدا، برایش خریده بودم،وقتی رسیدیم حمیدطبق معمول رفت سر مزار شهید حسین پور ،همان ردیف را آهسته قدم زنان جلو آمدم ،کیک به دست به قاب عکس بالای سر مزار آن نگاه می کردم، هر کدامشان یک سن و سال، یک تیپ و قیافه ولی همگی آرامش خاصی داشتند. در عالم خودم بودم که یکهوخشکم زد، چشم هایم چهارتا شد ،یکی از عکسها همان شهیدی بودکه من داخل خواب دیده بودم، دقیقاً همان نگاه بود ،شهید «اردشیر ابراهیم پور» جذبه خاصی داشت، همیشه در سرم می چرخید که این شهید می خواهدیک چیزی به من بگوید نگاهش پرازحرف بود،بعداز آن هر بارمزار شهدا میرفتیم، حمید میرفت سر مزار شهید حسین پور،من هم مثل مزار این شهید،بااین که متوجه نشدم حرف شهید چه بود ولی همیشه سر مزارش آرامش خاصی داشتم.
پایان فصل چهارم👆👆👆
AUD-20200430-WA0010.mp3
17.34M
🎤 #فایل_صوتی
💢 چکیده #تفسیر_جزء7
مفسر:استاد صفری (ستاد مهارتهای تفسیر قرآن کریم)
تحت نظارت حجه الاسلام والمسلمین قرائتی
---------------------------------
قربان لبـــــان
روزه دارت آقــا
بی یار غریبـــانه
کجا می گردی؟
سردار و امــــیر
آسمانی آقـــــا
تنها و طریـــــد
در کجا می گردی؟
السلام علیــــــک یا
صاحب العصر و الزمان(عج)❤️
سلام پدرمهربانم عصرت بخیر