زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت سوم.
ساعت ۱ بود که گفتند سوار اتوبوسها بشیم.
یه نفر اضافه بود.
هیچ کس دلش نمی اومد بگه پیاده بشه!
نه مدیر #کاروان و نه مسافرها.
تا تونستیم او را جا بدیم.
دلمان مثل چی میلرزید.
اما بالاخره بعد ۴۵ دقیقه تمام شد و یک نفس راحت کشیدیم...
بعد از این قسمت نوبت #سخت ماجرا شروع شد .
نمیدونستم کدام مرز و چطوری هست.
آدم یاد برزخ میفته....
منتظری ببینی بالاخره نتیجه نکیر و منکر چی میشه و کدام طرفی میری.
حسین جان ...
آقای من ....
زندگیمو دستت دادم ....
احساس #سبکی خاصی تو این بامداد صبح شنبه وجود داره ...
یاد آن روایت افتادم که با اولین قدم که #زائر برمیداره و از منزل خارج میشه همه #گناهانش پاک میشه...
پس #مراقب باشم که دوباره نامه عملم رو کثیف نکنم
توی مسیر که وسط اتوبوس دراز کشیدم به زیر اندازی که روش خوابیده بودم فکر کردم.
حدود هفته پیش یه بنده خدایی که مهاجرت کرده بود خارج کشور، جزو وسایل آفرود و تفریحشون بود و چون نمیخواست با خودش ببره ، بهم داده بود.
یه نگاهی بهشون کردم و تو دلم گفتم اشیا هم عاقبت بخیری دارند ...
بعد یه عمر استفاده در تفریحات مادی حالا تو مسیر #اربعین، زیر انداز زائران شده....
دستی بهش کشیدم و گفتم چقدر التماس خدا کردی که عاقبت بخیرت کنه؟!
چشمهایم را که بستم گفتم خدایا منم #عاقبت بخیر کن.....
با هر تکان ماشین چشمهایم یک بار باز و بسته میشد و هر بار یه یا #حسین.....
من آن #خستگیهای تو راه را میخوام....
اگر بهم نخندید باید بگم آنقدر جا تنگ بود که یاد قبر و فشار #قبر افتاده بودم.....
اما چه لحظات سخت قشنگی که میدونی بعدش دیدار مولایت #حسین است...
کاش توی #قبر هم بدونی که هر لحظه مولایت #حسین علیه السلام وارد میشود!
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#سه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f