تقویم رو باز کردم،
نوشته بود "آغاز حرکت امام حسین علیه السلام به طرف کربلا".
مثل هر سال از خودم پرسیدم، اگر الآن #کاروان میرفت چیکار میکردی؟!
میگفتی #درس دارم، براتون دعا میکنم پیروز بشید...
یا #مادرم پیر است باید مراقبش باشم، ولی منو بی خبر نذارید...
شایدم میگفتی بخاطر کرونا #کاسبی خوب نیست نمیتونم چند روز در مغازه رو ببندم ولی هرچیزی لازم دارید بگید بیارم...
هرسال این موقع، به رفتن فکر میکنم و #توجیحات خودم...
هرسال این موقع به #امام تنهام فکر میکنم و مشغله های زندگی...
هر سال این موقع، دائم زمزمه میکنم ای کاروان آهسته رو....
#عرفه_نزدیک_است
#عمه_زینب_س
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت سوم.
ساعت ۱ بود که گفتند سوار اتوبوسها بشیم.
یه نفر اضافه بود.
هیچ کس دلش نمی اومد بگه پیاده بشه!
نه مدیر #کاروان و نه مسافرها.
تا تونستیم او را جا بدیم.
دلمان مثل چی میلرزید.
اما بالاخره بعد ۴۵ دقیقه تمام شد و یک نفس راحت کشیدیم...
بعد از این قسمت نوبت #سخت ماجرا شروع شد .
نمیدونستم کدام مرز و چطوری هست.
آدم یاد برزخ میفته....
منتظری ببینی بالاخره نتیجه نکیر و منکر چی میشه و کدام طرفی میری.
حسین جان ...
آقای من ....
زندگیمو دستت دادم ....
احساس #سبکی خاصی تو این بامداد صبح شنبه وجود داره ...
یاد آن روایت افتادم که با اولین قدم که #زائر برمیداره و از منزل خارج میشه همه #گناهانش پاک میشه...
پس #مراقب باشم که دوباره نامه عملم رو کثیف نکنم
توی مسیر که وسط اتوبوس دراز کشیدم به زیر اندازی که روش خوابیده بودم فکر کردم.
حدود هفته پیش یه بنده خدایی که مهاجرت کرده بود خارج کشور، جزو وسایل آفرود و تفریحشون بود و چون نمیخواست با خودش ببره ، بهم داده بود.
یه نگاهی بهشون کردم و تو دلم گفتم اشیا هم عاقبت بخیری دارند ...
بعد یه عمر استفاده در تفریحات مادی حالا تو مسیر #اربعین، زیر انداز زائران شده....
دستی بهش کشیدم و گفتم چقدر التماس خدا کردی که عاقبت بخیرت کنه؟!
چشمهایم را که بستم گفتم خدایا منم #عاقبت بخیر کن.....
با هر تکان ماشین چشمهایم یک بار باز و بسته میشد و هر بار یه یا #حسین.....
من آن #خستگیهای تو راه را میخوام....
اگر بهم نخندید باید بگم آنقدر جا تنگ بود که یاد قبر و فشار #قبر افتاده بودم.....
اما چه لحظات سخت قشنگی که میدونی بعدش دیدار مولایت #حسین است...
کاش توی #قبر هم بدونی که هر لحظه مولایت #حسین علیه السلام وارد میشود!
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#سه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 #اتفاقی_که_منتظرش_بودم:
🔰 #قسمت_اول:
💠 جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱:
صبح قبل از هشدار ساعت، مامان بیدارم کرد بعد از خوندن #نماز و آماده شدن از زیر #قرآن رد شدم و راه افتادم...
قرارمون جلوی خونه زهرا بود،
اول من رسیدم چند دقیقه بعد سحر و فاطمه هم اومدن،
۴تایی سوار شدیم و به مقصد کمالشهر حرکت کردیم...
به #مسجد جامع که رسیدیم هوا کمی سرد بود وارد مسجد شدیم،
همه داشتن زیارت #عاشورا می خوندن😍
بعد از شنیدن صحبت های مسئولین #کاروان درباره برنامه ریزی های سفر و گرفتن بلیط، از زیر قرآن رد شدیم، به خیابون رفتیم و اتوبوس شماره ۳ شهدای #حیدریون رو سوار شدیم.
ساعت از ۹ گذشته بود که #سفرمون شروع شد، برای نماز و نهار توی جهاد کشاورزی اراک توقف و بعدازظهر به سمت بروجرد حرکت کردیم و از خرم آباد هم گذشتیم و ....
اذان مغرب شده بود که به اندیمشک
رسیدیم... ☺️
بنا بود اولین شب رو تو #اردوگاه شهید کلهر ِ دو کوهه بمونیم، از داخل اتوبوس به سردر اردوگاه نگاه کردم..
💢 نوشته شده بود:
(تنها راهکار رسیدن به شهادت #اشک است. اشک ....)
ذهنم رو درگیر کرد،
خیلی وقته که به راز جاری شده در اشک فکر میکنم اشکی که #حاج_قاسم با اون همه عمل مخلصانه، اونو تنها سرمایه خودش میدونه!
اشک از #قلب نشأت می گیره و قلب همه هستِ آدمه...
چرا که از دل راهی به #آسمان گشوده اند....
و «تنها بنایی که اگر بلرزه محکم تر می شه دِله، دل آدمی زاد »
(من ِاو، امیرخانی،رضا)
ادامه دارد....
#دهه_فجر
#داستان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f