هدایت شده از ✨نجوای دل✨
خاطراتم باز در شب بیقراری میکنند
غصهها بر روی قبلم پافشاری میکنند
واژهواژه ریخت اشعارم به روی صورتم
چشمهایم در فراقت سوگواری میکنند
#محمدحسن_محمدی
چشم هایت را باز کن
شقایق هایی که دیشب
در دشت سینه ام کاشتی
امروز
محتاج طلوع تو اند …
#محمد_شیرینزاده
#دوشنبه_های_امام_حسنی
تربت پاک بقیـــع مهد گل یاسمــن است
سر ما بر قدم و خاک غـریب وطن است
باز هم روز دوشنبه ، از همین اول صبح
جهت قبلهٔ دل سمت حسین و حسن است
#رقیه_سعیدی_کیمیا
که بر قراری با او..که من قرار ندارم
”چکار داری امآقا”...بگوچکار ندارم
کسی به جز تو کنارم..کجا نشسته در این شهر؟
که جز خیال تو با هیچکسقرار ندارم
حصار می شود آغوش او تو را ومن اینجا
به جزدو زانو ی ماتمدر انحصار ندارم
چقدر ریشه دواندی...چگونه میشود آیا
که در هوای تو سبزمولی بهار ندارم
مرا همینکه به راه تو چشمدوخته ام بس
در انتظارم و هیچ از توانتظار ندارم
#سیدمهدی_ابوالقاسمی
من در پی رد تو کجا و تو کجایی
دنبال تو دستم نرسیده است به جایی
ای «بوده» که مثل تو نبوده است، نگو هست
ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی
این عشق زمینی است که آغاز صعود است
پابند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی»
قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی
ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر
وقت است دل آهنیام را بربایی
گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم
دشنام و جفایی و دعایی و وفایی
یک عالمه راه آمدهام با تو و یک بار
بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی…
#مهدی_فرجى
دیده ام در دیدگانت عمق اقیانوس را
می دهد رونق جمالت بی گمان فردوس را
می نشاند ماه عالمتاب را اندر محاق
تا که روشن میکند رخسارهات فانوس را
سرو، میگردد خجل از قامتت هر بامداد
تار گیسویت پریشان میکند طاووس را
طاق ابرویت که کافر میکند بر آن طواف
می زند برهم یقیناً تخت کیکاوس را
کی رسد عنقا بدان عشقی که میسوزد جگر
جز به آتش برنشاند عاقبت ققنوس را
میکنی از من دریغ ار آسمان را باک نیست
از لبم منما جدا آنی تو آخر بوس را
میبری ساعت به ساعت دل زهر انس و پری
تا زنی بر سنگ خارا حرف نامانوس را
کاش میشد در دلم کاشانه میکردی ز عشق
بشکنم گردن ، در این پیرانه سر کابوس را
حرمتم را چرخ بازیگر ز دستانم گرفت
آه و حسرت را چه باید کرد و این افسوس را
#محمد_رضا_فتحی
یا علی ابن موسی الرضا
از تمام انبیا هستید پر اعجازتر
میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر
شرم از بار گناه و شوق یار و یک نگاه
میکند چشمان مارا ازهمان آغاز تر
صحبت از شاهی کریم ابن کریم است ورئوف
بازکشکول قنوتم شد دهانش بازتر
عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است
باخودم ابراز کردم با شما ابرازتر
با رگ خام عوامی تجربه کردم رفیق
پنجره فولاد تو بوده است راهاندازتر
عاشقانت "آمدم ای شاه" خوان درصحن ها
هریکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر
ضامنی هر حاجت از هر مذهبی را ای کریم
نیست از چشم تر زائر که آهو نازتر
میخکوبم میکند در راه سقاخانه تا
باده ی نقاره خانه میشود طنازتر
کربلا بعد از خراسان آی میچسبد که هست
چای موکب با نبات و زعفران ممتازتر
#حسین_مرادی
حرم امام مهربانیها بیاد دوستانم
پنجرهی رو به باغ
دلی که معرفت کسب داغ را گم کرد
شناسنامهی گلهای باغ را گم کرد
کسی که نام عزیز تو را ز خاطر برد
کلید پنجرهی رو به باغ را گم کرد
هر آن که بیتو سفر کرد، طعمهی موج است
چرا که در شب طوفان، چراغ را گم کرد
مرا به سمت خیابان سبز عشق ببر
دلم، نشانی آن کوچهباغ را گم کرد
#قیصر_امینپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خراب کجا و هوای روضه ی تو
مرا به لطف حسن با تو آشنا کردند
🎤#کربلایی_مهدی_رعنایی
📝#احسان_نرگسی
اگر ابری شوم در دست تو احساس میبارم
برایت اشک را چون خوشهای الماس میبارم
برای روزهایی که دلت بدجور غمگین است
کنارت بیحد و بیمرز و بیمقیاس میبارم
برایت میدوم تا جادهٔ تهران و تا چالوس
همانجا در کنار باغی از گیلاس میبارم
اگر حتی شود در چارراهش عشق میکارم
غزلها را کنار این عوامالناس میبارم
شبیه نمنم باران به دور حلقهٔ چشمت
جلوی دوربین مات هر عکاس میبارم
قلم را میزنم در خون و روی تختهنرد عشق
برای چرخش شیش و چهار تاس میبارم
نکش آهی به روی لب که در دیوان شاهانی
شبیه قل قل قلیان شاه عباس میبارم
تو خواهی رفت میدانم ولی باور کن آن لحظه
که من با گردنم در حلقههای داس میبارم
#زینب_حسامی
4_5902007890520050006.mp3
5.65M
۲۴ رجب المرجب روز فتح قلعه خیبر توسط حضرت امیر المومنین علیه السلام
أَنا الَّذي سَمَتني أُمي حيدرة
ضِرغـامُ آجـامٍ وَلَيثُ قَسوَرَه
سخنران : #سید_محمد_هژبری
وقتی که کار سخت شد و یاوری نبود
در بین جنگ گشت فقط مرتضی بلند
افتاد لرزه بر بدن دشمنان او
تا گشت ذوالفقارِ شه لافتی بلند
با ذوالفقار بر سر مرحب زد آنچنان
کز ذوالجلال خاست دوصد مرحبا بلند
جبریل گفت دستمریزاد یاعلی
گردید از دهان نبی حبّذا بلند
آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق
او مینمود جای دری، قلعه را بلند
در ابتدای لشکر علی تیغ را که زد
شد لشکر از اصابت آن ز انتها بلند
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
۲۴ رجب المرجب روز فتح قلعه خیبر توسط حضرت امیر المومنین علیه السلام أَنا الَّذي سَمَتني أُمي حيدرة
سالروز فتح خیبر
آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق
او مینمود جای دری، قلعه را بلند
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
سالروز فتح خیبر آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند #عاصی_خراسانی
غلامِ علی هر که شد می تواند
به زیر آورد چرخ نیلوفری را
من از تو طلب دارم آقا خودت را
مکن سدّ راهِ من انگشتری را
گناهان من سدّ راهم شد آخر
بیا برکن این قلعه ی خیبری را
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
سالروز فتح خیبر آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند #عاصی_خراسانی
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت
دستِ علیست در همه جا ختم غائله
#عاصی_خراسانی
آبادی شعر 🇵🇸
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله #عاصی_خراسانی
همان شجاع که "ما فَرّ قَطُّ فی الحرب" است
همان که ضربت تیغش نداشت هیچ نظیر
به کار غزوه خندق گره فتاد آن روز
نمانده بود برای ظفر دگر تدبیر
نبی همین که عَلَم را به دست حیدر داد
به تیغ حیدر کرار شد عوض تقدیر
ز ترس حمله شغالان گریختند ز رزم
همینکه پای به میدان گذاشت همچون شیر
که عرصه عرصه شیر است جای هر کس نیست
بگو فرار نمایند آن سگ و خنزیر
رسیده آیه این المَفَرّ بگو به عدو
ز ذوالفقار نباشد دگر گریز و گزیر
چنان به ضربت تیغش به فرق مرحب زد
که رفت از دل میدان، عدو به قعرِ سعیر
سپس دری که چهل مرد عاجزند از او
گرفت و کند ز جایش فقط به یک تکبیر
ز جای کند در قلعه را به آسانی
چنانکه موی کشد گویی از میان خمیر
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی یک لنج فرسوده در این بندر نمی خواهد
بکش لنگر که این بندر تو را در بر نمی خواهد
خیابانی که خود را در حصار خانه می بیند
در آغوش لگدمالش که همبستر نمی خواهد
جهان استطبل تاریکی پر ترس از قداستهاست
کسی در بین یابوها که خواب آور نمی خواهد
من عینک سازم و دنیا ندارد ارزش دیدن
کسی یک لنز آلوده به این باور نمی خواهد
خدا دل آهنی ها را برای جنگ می سازد
ولی از بین محرومان که عصیانگر نمی خواهد
حلالم کن همین حالا تو قربانی تری از من
که اسماعیل اندامت دم خنجر نمی خواهد
تو شیرینی و من تلخم که باخسرو نمی جنگم
رهایم کن که فرهادت تو را دیگر نمی خواهد
برای رازی از دنیا به عمق استکان رفتن
به جز یک گوشه ی دنج و قلم دفتر نمی خواهد
#حسین_آهنی
#یا_حیدر
#سالروز_فتح_خیبر
کسی که جن و ملک ریزه خوار او بوده
و کان و کُن همه از اعتبار او بوده
اگر که کنده در خیبر از بن و ریشه
بدان که این حرکت خرده کار او بوده
#روح_الامین_کشاف
#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
بهار، میشِمُرَد اشکهای باران را
هجومِ ضربهی شلاقهای بوران را
خزانِ سرخِ زمین سبز میشود آخر
بهار، میرسد و میکُشد زمستان را
بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است
به آب میسِپُرد خشکی بیابان را
بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟!
چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟!
به حکمِ داسبهدستان، به مرگ محکوم است
گُلی که زندگی آموختهست، گلدان را
دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند
همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را
کبوتری که قفس را هم آسمان میدید
همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را
چه یوسفی که ندارد هوای آزادی !
چه یوسفیست که پَر داده چاهِ کنعان را !
به آجر آجرِ زندان قیام میآموخت
کسی که ریخت، به میدان سجدهاش جان را
میان دخمهی تاریک، نور پیدا کرد
زنی که آن همه گم کرده بود، ایمان را
اباالرئوف، هرآیینه میشکست اما
رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را
اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش
اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را
هجومِ سیلی جلادهای حیوانخو
کبود کرد، تنِ آیههای انسان را
به شأن آیهی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند
که بیوضوصفتان میزدند قرآن را
دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد
شکست، روی دلِ زخمیاش نمکدان را
شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش
به پارهی جگر از بس گذاشت دندان را
به کامِ تشنگیاش جامِ اشک مینوشاند
به کربلای لبش روضههای عطشان را
به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند
زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را
سیاهچالِ غمِ کاظمین، بالا برد
کتیبههای عزای قم و خراسان را
اسیرِ سلسلههای عراقِ آن دوران
اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را
#رضا_قاسمی