🔖اینجا خانمها حق رای ندارن!…
✍آمنه عسکری منفرد
وقتی برق میره، آب هم قطع میشه! این اوضاع یک ساختمون شیکوپیک در محله تجریش در تهرانه. اون هم در یک برج ده طبقه که ظاهرش در خیابون اصلی کنار میدون، مردم رو میکشه و درونش ظاهراً خود ساکنین رو.
یک شب که همراه خانواده، منزل یکی از این برجنشینان مهمان بودیم، با این موضوع روبرو شدیم. اون شب قبل از شام با خانم میزبان و چند تا از خانمهای مهمان در مورد انتخابات پیشرو صحبت میکردیم. حرفمون حسابی گل انداخته بود که خانم میزبان گفت:« من که رای نمیدم. کسی رو نمیشناسم. اصلا یک رای من چه فایده داره.؟» گفتم:« این چه حرفیه! این حق طبیعیه هر شهرونده که برای حل مسائل مهم کشور نماینده داشته باشه و راهش شرکت در همین انتخاباته» دوتا از خانمها حرفم رو تایید کردن ولی خانم صاحبخانه که مشغول آمادهکردن وسایل پذیرایی شام بود، هنوز مخالف بود که یکدفعه برق رفت. چند لحظه همهجا سکوت شد و یکهو بچهی یکی از مهمانها شروع کرد به گریه. مهمانها یکییکی سرجاهاشون نشستن و کمکم نور چراغقوهی موبایلها، اوضاع رو کمی آروم کرده بود که یکی از بچهها آب خواست. خانم میزبان رنگبه رنگ شد، چون آب خنک یخچال ساید خونهی مدرنشون، به برق وصل بود و بدون برق، حتی یک قطره آب خوردن هم در خانه پیدا نمیشد. یکی دیگه از مهمانها توی سرویس بهداشتی مشغول شستن دستهاش بود که…
همین موقع پسر صاحبخانه که از تاریکی میترسید با صدای بلند از اتاق بازی بیرون دوید و شروع کرد به گریه کردن و با صدای بلند میگفت:« مامان! دوباره برق رفت. من از تاریکی میترسم...»
تو این اوضاع، مهمانها تلاش میکردن با خونسردی شرایط رو آروم کنن و با نور چراغ قوه موبایلها، با بچهها شوخی میکردن. تنها کسی که از این اوضاع خوشحال بود، دختر کوچیکه من بود که تلاش میکرد با دستهاش سایههایی با شکلهای مختلف روی دیوار درست بکنه و این اوضاع همه رو به خنده واداشت.
خانم میزبان که یکی از دوستان نزدیک من بود، خیلی ناراحت و دستپاچه شده بود و نمیدونست چیکار کنه و مرتب از مهمونها عذرخواهی میکرد و همسرش هم رفته بود تا ببینه مشکل قطعی برق از کجاست. با لبخند رفتم پیش دوستم و سعی کردم آرومش کنم. احساس کردم بغضی بهاندازهی یه بادکنک توی گلوش گیر کرده و حسابی شرمنده شده. آروم کنار گوشش گفتم: «عزیزم مشکلی نیست! پیش میاد. خودت رو اذیت نکن!»
با عصبانیت گفت: «آخه این اوضاع رو ببین. هم برق نیست هم آب! ازاین وضعیت خسته شدم. اینبار اول نیست که با این مشکل مواجه میشیم.»
گفتم : «حالا چیزی نشده، لابد چند دقیقه بعد آب وصل میشه، شاید مشکلی پیش اومده...»
با ناراحتی ادامه داد: «نه! اینجا برق که میره، آب هم قطع میشه! چندتا برج کنار ما هم همین اوضاع را دارن. ولی موتور برق دارن برای این شرایط. مدیر برج ما، خیلی آدم بیمسئولیتیه! اصلاً متوجه نمیشه که باید این مسائل رو برای ساکنین حل بکنه. ما که طبقهی پنجم هستیم، از این وضعیت همیشه اذیت میشیم. چون آب با پمپ به طبقات بالا میرسه و با قطع برق، آب هم ...اما ایشون چون ساکن طبقهی اول هستند، مشکل ما رو درک نمیکنن.»
گفتم : «خوب عزیزم! این مشکل چاره داره، شما میتونی در جلسات ساختمان شرکت کنی و اون رو مطرح کنی، اگر هم قبول نکردن فکر یه مدیر جدید باشین.» خانم میزبان که انگار خیلی دل پری داشت، گفت: «ای بابا! همسر من خاطر شغلش نمیتونه در جلسات شرکت کنه و معمولا ما از طریق نامه، مسائل رو مطرح میکنیم، که ظاهراً اون هم حلش نمیکنه...»
گفتم: « خب! شما خودت در جلسه شرکت کن. اصلاً با ساکنین طبقات بالا همصحبت کن و مشکلتون رو مطرح کن. اینطوری رأی بیشتری به نفعتون جمع میشه و مدیر مجبور میشه که حتماً یه راهی پیدا کنه...»خانم میزبان آه از نهادش برآمد که: «ای بابا! اینجا توی این برج باکلاس بالاشهری، خانمها حق رأی ندارن. باورت میشه!!!»
📝ادامه دارد..
#انتخابات
#یازدهم_اسفند
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📝ادامهی «اینجا خانمها حق رای ندارن!…»
✍آمنه عسکری منفرد
اینبار من هم مثل خانم میزبان حسابی ناراحت شده بودم. با خودم فکر کردم واقعاً اگر توی جامعه هم خانمها حق رأی نداشته باشن چه اوضاعی پیش میاد، حتماً همه خانومها اعتراض میکنن تا حق طبیعی خودشونو به عنوان یه شهروند به دست بیارن، پس چرا الان که همه حق رأی دارند بعضیها خیلی راحت میگن ما رأی نمیدیم. همین حرفها توی ذهنم میچرخید که یکهو به حرف اومدم و به خانم میزبان پیشنهاد کردم حتماً با خانمهای ساختمونشون یه جلسه بگذاره و از اونها بخواد نسبت به این موضوع اعتراض کنن تا حق رأی خودشون رو پس بگیرن و یا حداقل بتونن یه نماینده خانم برای ساختمون برای جلسات ساختمان انتخاب کنن که اون هم توی جلسات حق رأی داشته باشه، اینطوری حتماً مشکلات مربوط به ساختمون راحتتر حل میشه، چون بعضی مسائل هست که خانمها بهتر از آقایون درک میکنن و براش راهحلهای بهتری دارن.
به نظرم انگار این اتفاق باعث شد دوستم در مورد شرکت در انتخابات پیشرو هم جدیتر فکر کنه و تصمیم درستی بگیره.
#انتخابات
#یازدهم_اسفند
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔰گفتگوی سرکار خانم زینب نجیب، پژوهشگر و نویسنده تحریریه مجتهده امین با خبرنگار خبرگزاری حوزه، لینک خبر👇
https://hawzahnews.com/xcHSp
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔰سرکار خانم آمنه عسکری منفرد، نویسنده و پژوهشگر حوزوی در یادداشتی به مناسبت نیمه شعبان آورده است: لینک خبر👇
https://hawzahnews.com/xcHTm
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«آنچه داریم...»
✍ فاطمه میریطایفهفرد
توی آشپزخانه دارم ظرف میشویم و همه حواسم به تلویزیون است؛ #معلی دارد؛ مهمانان این برنامه از #سیستان آمدهاند.
◽◽◽
هیچوقت فکر نمیکردم شست دست چپ، اینقدر مهم باشد که اگر برود لای در ماشین، اینقدر از کار و زندگی بیفتم، کارها به کندی پیش میرود و #مداحی_زابلی شروع میشود.
◽◽◽
اسم #زابل برایم کافی است که بروم حدود ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، قبل اینکه شهر سوخته، بسوزد؛ دلم غنج میرود از این همه تمدن و اصالت که چشم هر ببینندهای را پر میکند؛ بعد میروم سمت #کوه_خواجه و تا نوک کوه کمکم بالا میروم، یاد #رستم میافتم که شاید روزگاری اینجا زیستهاست.
▫️▫️▫️
هنوز دارند #مداحی_زابلی میخوانند، سرم گیج میرود دستم را میگیرم به لبه میز آشپزخانه، پسرم میپرسد که چرا سرم گیج رفته؟ میگویم: «هیچی مامان نمیدونم چرا؟»، ولی میدانم چرا... از بالای کوه خواجه دریاچه #هامون را میپایم که خشک شده و سرم دوباره میچرخد.
▫️▫️▫️
هنوز دارند میخوانند، #میثم_مطیعی با وجد در پایان اجرا خودش را #سیستانی میخواند، توی دلم میگویم، اگر شناسنامه دومی میدادند یا چيزی شبیه به اقامت، دلم میخواست غیر از شهر خودم اقامت #زابل و #شوش را داشتهباشم. مانند شهروند افتخاری، نه! برعکسش، افتخار داشتم به شهروندزابلبودن، افتخار داشتم به شهروندشوشبودن.
با این دست که نمیشود کار کرد، میروم همپای #سیستان در شادی آلالله سهیم شوم.
◽◽◽
بعضی از اظهارنظرها نیاز به اطلاعات کافی دارد، بعد از اطلاع و اشراف، بروی با دل درست بگویی و نقد کنی و تازه بیرونگودنشسته لنگ بفرمایی... راستش من اصلاً در حیطه مداحی تخصص ندارم و این مهم را به اهلش میسپارم، نان نوشتههای من از تنور تمدن گرم میشود و کلی بحث سر #احیاء #تمدن_اسلامی، یا #ایجاد آن و...
برنامه #معلی با تمام فراز و فرود و نقدها و بحثها تمام شد، پانزده شب مهمان تلویزیون ما بود، درست وقتی که کلی باید با کنترل ور بروی تا شاید در یکی از شبکهها، یک برنامه درست و درمان بیابی...
در این قحطی برنامهها، #معلی مخاطب خودش را داشت و به یُمن ماه میلاد ارباب، شادی را به قدر و قد خودش مهمان خانهها کرد.
▫️▫️▫️
شاید هیچوقت پیش نیاید که آن گوشه بیرونزده در جنوبشرقی نقشه جغرافیایی ایران را ببینی، ولی دلت پر بکشد برای خاک این ملک که بوی ولایت و محبت میدهد.
شاید هیچوقت کنار ساحل خلیج همیشهفارس شعرهایی در وصف رئیسعلی دلواری را نشنوی، ولی به برکت همین برنامهها، حال و هوای بوشهر و جنوب، میآید پیشت، کنار خانوادهات؛ آنوقت اگر پولی و وقتی بود، عزم جنوب میکنی، خطهای از این خاک که هیچ شبکه ماهوارهای از فوقالعادهبودنش چیزی نمیگوید، از زیباییهای نهفته هرگوشه از این خاک نمیگوید و تو خودت باید به کشف برسی.
همپای اهلسنت کردستان وصف امام علی(علیهالسلام) میکنی و در پیچ وتاب اورامانات بیشتر از هر وقت دیگر، ایرانی میشوی.
این برنامه اقوام مختلف ایران، تنوع و کثرت در عین وحدت را خوب نشان دادهبود. نظاره مراسم متنوع گوشهگوشه ایران، منهای تمام مؤلفههای تفاوت، واقعا زیبا بود. حس زیبای یکیبودن این سرزمین مادری زیر پرچم محبت و مودت اهلبیت(علیهمالسلام) از نکات قابل تقدیر در برنامه بود.
قطعاً ایرادهایی هست، قطعاً مسیر رسیدن به نقطه مطلوب، راهی طولانیاست، ولی همین راه طیشده هم، چیزی جز در مسیر تمدن اسلامی قرارگرفتن نیست؛ میشود جایجای ایران را با همین مودت و رحمت به فرزندانمان معرفی کرد...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«هرگلی زدید...»
✍زهرا نجاتی
🔹نمایندگان مجلس فعلی، شاید نتوانستند رضایت مردم را کسب کنند اما نمره نسبتا قابل قبولی گرفتند.
واقعیت این است که مجلس اگر قدرت نداشت، و در راس امور نبود، بهترین دولت هم دست و بالش میشود.
🔹از طرفی مجلس فعلی طرحهایی مثل حمایت ازجوانی جمعیت و قضایایی از این دست، را به نفع مردم پیش برد.
🔹قوانین که چون در مجلسهای پیشین، ارادهای برایشان وجود نداشت، دولتها هم در صددش برنیامدند.
همه ما به خاطر داریم که دولت چندسال پیش؛ نتوانست خدماتش را به خاطر چوب لای چرخ گذاشتنهای مجلس وقت، خوب ارایه کند.
واقعیت این است که برخلاف آنچه عموم جامعه به دلیل نااگاهی از قوانین، تصور میکنند که رهبر، بالاترین دست را در قانون دارد و باقی مقامات دست نشانده محسوب میشوند، مجلس بالاترین دست را در قانون دارد:
❇️ مجلس میتواند قانون وضع کند و به همه مقامات نظارت کند.
❇️ مجلس میتواند وزیر و رییس جمهور را استیضاح یا برکنار کند.
❇️ بعد از مجلس ریاست جمهور، دارای 34 اصل در قانون است.
❇️و این رهبر است که تنها پنج وظیفه برایش تعیین شده و دستش آن قدر که به نظر میآید؛ باز نیست.
💠اینها را باید گفت تا همه بدانیم اصولا تعیین نماینده مجلس، اگرچه امسال باتوجه به گستردگی طیف کاندیداها، کار بسیار دشواری است اما هم وظیفه شرعی است هم شاید تنها کاری که از خیلی از ما، برای مملکت بر میآید. باید گفت:« هرگلی زدید، به سرخودتان زدید.»
👈اما فراموش نکنیم پله مهم بعد از انتخاب اصلح، مطالبهگری از نمایندگان است.
👈به خصوص در بخشهای محروم و ضعیفتر که همیشه مشکل توزیع ناعادلانه امکانات وجود دارد، این وظیفه بزرگان هرشهر که نمایندهای را به مجلس میفرستند، است که بعد از گذشت زمانی در حدود شش ماه، به سراغ نماینده بروند و با دعوت او به بخشهای محروم و کوچک حوزه انتخابی، امکان گفتگوی رو در رو با اقشار مختلف مردم نه صرفا دیدارهای نخبگانی، فضارا برای مطالبه گری مستقیم مردم فراهم کنند.
👈بدون شک، نمایندهای که با اعتقادش، خود را در پیشگاه خدا و شهدا و با مردم دوستیاش، خودش را در پیشگاه مردم، موظف بداند، تلاش خواهد کرد یک لحظه و یک ساعت از مسولیتش را هم درگیر باندبازی، حواشی و دوری از وظیفه نشود.
👈به قول شهید چمران عزیز، جامعه ما نیازمند متعهد متخصص است.👉
همین
#انتخابات
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بستنی»
✍ راضیه کاظمی زاده
دو هفتهای بود که درگیر ویروس جدید شده بودیم، از روز دوشنبه کمی بهتر بودم و می توانستم در کلاسها شرکت کنم، و این موضوع حالم را بهتر کرده بود.
عصر چهارشنبه به طور ناگهانی و خیلی غیر منتظره سردرد شدیدی گرفتم، قرص مسکنی خوردم و با خود گفتم حتما تاشب دردش تمام می شود! نزدیکای ساعت ۹ شب بود که حالت تهوع عجیبی به سراغم آمد! بوی غذا که به مشامم می خورد حالت تهوع شدیدتر می شد، مقاومت فایده ای نداشت! آنچه که از آن می ترسیدم به سراغم آمد! با بدنی لرزان و سردرد و سرگیجه ای شدید به رختخواب رفتم و خدا را التماس کردم تا به خواب روم تا از این درد رها شوم، تنها به این امید که فردا با حالی خوب و بدون درد روزم را شروع خواهم کرد!
برای نماز صبح که بیدار شدم، هنوز سرگیجه داشتم ولی باز با خود گفتم کمی میخوابم حتما بهتر می شود، اما نشد!
هر چه بیشتر می گذشت حالت تهوع بیشتر و سردرد و سرگیجه شدید تر می شد، اصلا توان تکان خوردن نداشتم فقط در رختخواب بودم و لب به غذا نمی زدم چون بوی غذا حالت تهوع ام را تشدید می کرد!
شب به دکتر رفتم و با وصل سرم و آمپول به خانه برگشتم و به دلم نوید دادم دیگه دردا تموم شد!
اما فردا بدتر بودم، حالا دو روز بود که بدون غذا زنده بودم و دیگر توانی در پاها و دست هایم نبود، انگار در حالت کما به سر می بردم، بی خبر از اطراف و فرزندانم، فقط دعا میکردم به خواب روم تا از این درد رهایی یابم...
روز شنبه رسید، یک روز مانده به نیمه شعبان !
موکب های بلوار حرم تا حرم دایر شده بودند و همسرم مدام از حال و هوای آنجا می گفت، از پیاده روی، از حال خوش سال گذشته!
ناگهان بدون مقدمه گفت:«آماده شو بریم»، با چشمانی گرد شده از تعجب پرسیدم کجا ؟! گفت میرویم کمی پیاده روی و بر میگردیم! دلم نمی آمد او را از رفتن منع کنم، میدانستم بدون من او هم نخواهد رفت، با خود گفتم امروز که از دیروز بهتر بودم و بعد از دو روز بدون غذا، توانسته بودم با هزار زحمت یک پیاله سوپ بخورم، می روم!
عقل میگفت تو که توان پیاده روی نداری! مرا از رفتن منع می کرد، اما من تصمیمم را گرفته بودم!
با خانواده به راه افتادیم، به اولین موکبی که رسیدیم، همسرم تا صندلی های چیده شده و برنامه هایی که در حال اجرا بود را دید، فورا گفت همینجا می مانیم!
رفتم نذری بگیرم، وقتی نوبت به من رسید با کمال تعجب دیدم «بستنی» است، ماتم برده بود! با صدای مرد به خود آمدم و بستنی را گرفتم در دل با خود می گفتم من تازه از آن گلودرد رهایی پیدا کرده ام با این بستنی حتما دوباره ...
به سمت همسرم به راه افتادم، او که تا مرا دید گویا ذهنم را خوانده باشد، به من نزدیک شد و در گوشم گفت:«به نیت شفا بخور»! به حرفش گوش دادم و خوردم!
کمی بعد به راه افتادیم و چند متری جلو رفتیم، حالم خوب بود و سردردم خیلی کم شده بود!
شب وقتی به خانه رسیدم دیگر خبری از آن سردرد و سرگیجه های شدید و حالت تهوع و بی اشتهایی کاذب نبود و این تنها معجزه ای بود از سوی مولایم!
الحمدلله علی کل حال
#نیمه_شعبان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سسلسله استوری های جهاد تبیینی صفحه باغچه کوچک من
جهاد تبیین:: اللهم عجل لولیک الفرج::
https://eitaa.com/atayebefarid
حتما دنبال کنید
.
🔖طعم آزادی و انتخاب در سطح ملی
✍آمنه عسکری منفرد
🇮🇷موقع انتخابات که میشود، رایاولیها که اولینبار است وارد یک صحنهی مهم سیاسی میشوند و میبینند که نظرشان در سرنوشت جامعه و مملکت تاثیرگذار است، بسیار خوشحال و هیجانزده میشوند! حق هم دارند، چون اولینبار است طعم آزادی و انتخاب در سطح ملی را تجربه میکنند!
🇮🇷رفیق رأیاولی! امروز همهی کشور به حضور و انتخاب خوب و آگاهانهی تو نیاز داره!
🇮🇷اینبار نظر تو هم مستقیم در سرنوشت تکتک افراد ملت تاثیرگذار است!
🇮🇷این روزها چشم همهی دنیا، خصوصا استکبار جهانی به انتخاب من و توست!
🇮🇷مطمئن باش حضور در پای صندوق رأی و انتخاب درست ما، یکبار دیگر دشمن را ناامید میکند! پس با قدرت، از آزادی و حق انتخابت استفاده کن!
#انتخابات
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«شمام بلدید سوت بزنید؟»
✍طیبه فرید
برای انجام کاری می روم مرکز شهر.بافت قدیم.حال و هوای خیابان ها حسابی انتخاباتی شده.یکی از نامزدها از محلات تبلیغات مفصلش را شروع کرده .هر چند متر یک عکس با زاویه متفاوت،تمام رُخ ،سه رُخ،نیم رخ ،تمام قد.از آن عکس های آتلیه ای که آدم ها سالی یک بار می گیرند و می گذارند توی آلبوم تا روند پیر شدنشان را ببینند!چشم هوادارهاش کف پاش.من را سننه.آدم های این تیپی شلوغ انتخاب من نیستند.مگر من رأیم را از سر راه آوردم! پس کارنامهی جماعت به چه دردی میخورد!
توی مسیر همه جا را آباد کرده اند.تیر برق و تنه درخت و نرده و حصار پلههای هوایی نبوده که از نگاهشان مخفی مانده باشد.بعضی نمایندههای قبلی هم تبلیغات مفصلی کردهاند حتی بیشتر.یکی نیست بگوید شما دیگر چرا! ناسلامتی شما آنچه از خدمت به مردم بوده بیختید و الکتان را آویختید.قصه مُشک وخود ببوید و اینجور حرف ها.توی فلکه ها و میدان های توی مسیرمان هر جا امکان داشته ملت احساس وظیفه کن، از خودشان عکس وبنر آویزان کردهاند .این همه آدم کجا و چهار نفر منتخب کجا!قطعا خیلی هایشان ملتفتند هیچ شانسی در انتخاب شدن ندارند.بسوزد پدر نام و رزومه.....
توی بافت قدیم نزدیکیکی از امامزاده ها تبلیغات یکی را می بینم.اوگزینه ی احتمالی من است.کنجکاو می شوم .اولش فکر می کنم ستاد تبلیغاتی اش باشد.صبح سرچ کردم همان حوالیست.اما میوه فروشی به آن زپرتی که نمی شود ستاد تبلیغاتی او باشد.صاحبش مرد سن و سال داریست که جلو مغازه هفت سین بساط کرده.سه چهارتا تنگ بلور روی میز درب و داغانی چیده که چندتا ماهی گُلی تویشان پِل پِل می کند.روی دیوارِ پشت میز نوشته کیوی سی و پنج هزار تومان و همه این ها پشت زمینه عکس آدمیست که گزینه ی احتمالی من است.کلا انگار همین یک عکس را دارد.هم کارنامه اش هم تبلیغات اتو نکشیده ی محدودش را می پسندم.با کنجکاوی بساط جلومغازه و سبزی فروشی را وارسی می کنم.پیرمرد طفلک هاج و واج نگاه می کند ومی پرسد:
بابا چی میخوای در خدمتم.
میپرسم:
_ با ایشون فامیلید که اینجوری تبلیغشو میکنید؟
میگوید:نه عامو فامیل کجو بود،جوون خوبیه .خوب سوت می زنه...
تا اسم سوت میآید خنده ام میگیرد. دارد طرح حمایت از گزارشگران فساد(سوت زنی) را به ادبیات خودش میگوید.از ذهنم میگذرد که کجا هستند اقلیتی که مردم کوچه و بازار را فاقد قوه ی تحلیل می دانند که ببینند پیرمرد میوه فروشی در یکنقطه پایین شهر برای خودش دلیل پیدا کرده که به کی رأی بدهد.
این ایام کلی ملاک جوریدم برای انتخاب نامزدها و همه را توی مجازی استوری کردم.تا دیر نشده ملاک پیرمرد را به لیستم اضافه می کنم.
نماینده باید سوت زنی بلد باشد....
#انتخابات
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مجله افکار بانوان حوزوی
. ☀️ پویش روایتنویسی «پـــای انــتـــخـــاب» 🔸 همیشه در معرض انتخاب هستیم 📌ماجراهای خواندنی خود ر
.
#تمدید_شد تا پایان امروز
آثار ارسالی در حال انتشار در کانال #هم_نویسان 👇
https://eitaa.com/hamnevisan
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI