.
✍ فهیمه فرشتیان
📜فکر میکنید از ششم ذی الحجه که امام علیه السلام حج را نیمه گذاشته و راهی کربلا شد، تا روز عاشورا چند نفر سخنانش را شنیده اند و یا نامه هایش را خوانده اند.
من آن قدر ها به تاریخ تسلط ندارم که بتوانم برایتان عدد و رقم بیاورم.
اما لااقل میدانم که در این فاصله امام علیه السلام به افراد و جمع های زیادی نامه نوشتند. از جمله به عبدالله بن جعفر، به بزرگان بنی هاشم،حبیب ابن مظاهر.
چه بسیار افرادی که خود برای باز داشتن امام از سفر نامه ها برایش فرستادند و او در پاسخشان از هدف قیام خود سخن گفت.
از اینها گذشته، امام بارها در طول مسیر ایستاد و با اهالی شهر و روستاهای میان راه گفتگو کرد.
برخی نیز بزرگان زمانه خود بودند و همیشه در جریان اتفاقات و حوادث روز. اینها که اصلا سکوتشان جایز نبود. کسانی مثل عبدالله بن زبیر و یا عبدالله بن عمر.
فکر میکنید از میان این عده زیاد،چند نفر بی ایمان بودند یا هیچ شوق و محبتی به امام نداشتند؟
نه. مسئله این نبود. اکثر آن آدم ها یک هُنر کم داشتند. "هنر شناخت لحظه". شاید بپرسید یعنی چه.
در واقعه کربلا مصادیق زیادی از این معنا را میبینیم.
مثلاً روایت حبیب را به خاطر بیاورید. چه دارد که تا این اندازه شور و هیجان را موج موج به جانمان میریزد؟
و داستان حُرّ را که نگاه کنید، استفاده او در آخرین لحظات ممکن از این هنر مشهود است.
شاید وهب ماجرای زیباتری دارد، مردی که سالها به کیش مسیحیان زیست، و دو روز آخر عمر در رکاب حسین جنگید.
و یقین دارم عظیم ترین جلوه این هنر، آنجا بود که قمر بنی هاشم با همه جنگاوری و آوازه ای که در مبارزه داشت، میدان را رها کرد، مشک بر دوش انداخت و رفت تا به امر مولا، فکری برای خشکی گلوی کودکان بکند.
✨ کربلا صحنه هنر نمایی "لحظهشناسان" است.✨
⬅️هر روز بارها و بارها با خود بیندیشیم، "بهترین کار در لحظه برای من چیست؟".
شاید در روز ظهور این مهمترین هنری باشد که باید در خود پرورده باشیم.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
از توبه تا شهادت
✍ایرانپور
راه را بر کاروان حسین بست، هم راه کوفه را و هم راه مدینه را سد کرد. تنها راه نینوا را نشان داد.
خودش نیز در لشکر عمر سعد جای گرفت و در برابر امام ایستاد. نگاهش را میان دو لشکر چرخاند. این طرف را در میانه آتش دید و آن طرف را گلستانی از باغ رضوان. لرزه بر اندامش افتاد و خود را میان بهشت و جهنم مخیر دید. انتخاب حربنیزید ریاحی، بهشت بود، همان بهشتی که در جوار فرزند رسولالله بود و به فاصله چند قدم از حر فاصله داشت. سوار بر اسب شد و سمت خیمه امام آمد. سپرش را واژگون کرد و سر به زیر افکند. به خجالت زبان باز کرد: « هل لي من توبه؟»
درخواست توبه کرد و با کرامت اربابش روبهرو شد: «ارفع رأسک». امام فرمود سرت را بالا بگیر و برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی.
از توبه تا شهادت حر چندان به طول نینجامید. با اذن امام اولین مبارز از سپاه امام راهی کارزار با کفر شد. رجز خواند و پیکار کرد و ضربه زد. سرانجام به دست سوارانی از اهل کوفه به شهادت رسید و سربلند میدان شد. [*]
پی نوشت:
[*]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱_۴۲۸
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
از مدینه تا کربلا
✍ ایرانپور
فرقی نمیکند غلام امام حسن علیهالسلام بوده یا غلام حُر یا هر پیشینه دیگری. آنچه قدر و قیمتش را بالا برد شمشیر زدن در رکاب امام شهید روز عاشورا بود.
قاری قرآن بود و گاه کاتب امام حسین علیهالسلام.
در میانه معرکه عاشورا، جنگ نمایانی کرد و طومار نفاق چندین سرباز لشکر عمر سعد را به شجاعت در هم پیچید.
جراحات واره بر بدنش، توانش را برید و با اندک جانی که رو به پایان بود به امام اشاره کرد. حضرت بر پیکرش حاضر شد و دست در گردنش کشید و صورت بر صورت غلام گذاشت. تبسمی کم جان بر صورتش نقش بست: «مثل من سعادتمند کیست که فرزند رسول خدا (ص) صورتش را بر صورتم نهاده است...»
اسلم بن عمرو، غلامی بود که سر بر دامن سیدالشهدا به دیدار پروردگار شتافت.[*]
[*]. تنقیحالمقال فی علمالرجال، ج۹، ص۳۲۷.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
.
شیرینیهای سخت
✍س_غلامرضاپور
کی گفته که بچه زیاد داشتن بد است ؟
مثلا همین ما که هف هشت تا بچهایم،
بعد ازینکه همه مان راهی خانه بخت شدیم و مثل جوجههای تازه پرواز یاد گرفته خانهی پدریمان را ترک کردیم، باز هم هر زمان بشود و هر چند تایمان که بتوانیم دورهم جمع میشویم.
مثلا محرمها.
هرسال با خودم میگویم امسال دیگر حسابی به حال دلم میرسم و تنهایی میروم روضه. آنهم از آن روضهها که روضه خوانش بلد باشد خوب دلت را بچلاند. و من هم اصلا درگیر بچهها نباشم و حسابی شانههایم تکان بخورد از گریه و بعد از روضه احساس کنم سبک تر از پر شدهام.
فوق فوقش دست بچه هایم را میگیرم و میبرمشان همین اطراف خودمان حرمی، گلزاری، موسی مبرقعی، تکیه آسید حسنی ....
اما مگر میشود؟
چندسالی است که پاتوق همیشگی روضه های ظهرمان مصلی است. خدا خیر بدهد باعث و بانیاش را .
هرکس که زودتر رسید فورا به بقیه زنگ میزند: "کجایید؟ راه افتادید؟رسیدید درِ اول که وارد شدید ما همان جای همیشگی روبروی پنکه اولی نه دومی نشستهایم "
تا آخرین نفرمان بیاید هی گردن راست میکنیم ببینیم کی میرسد.
اینجوری یک عالمه دوست و آشنا هم میبینیم .
بعد دانه دانه خوراکیهایمان را برای بچه ها رو میکنیم.
روضه که شروع شد بچه های بزرگتر خودشان میروند توی حال روضه و اشک میریزند.
کوچکترها هم میروند زیر چادر مادرها و هی مواظبند تا مادرشان گریه نکند.گاهی مجبوری در اوج روضه لبخند عمیقی بزنی که خاطر دخترکت جمع شود که گریه نمیکنی.
بعد از روضه هم اگر هرکس برود خانه خودش تازه اول بی حالی خودمان و بچه هاست.
اما اگر بازهم همه با هم یک جا جمع شویم و ناهارمان را دورهم با کمی ترشی یا ماست یا گاهی هندوانه خنک بخوریم انگار روزمان را کامل ساختهایم.
یکبار که تنها ، بی بچه ها و خالهها رفتم روضه اصلا نفهمیدم روضه خوان کجای روضه را خواند.
بچه زیاد داشتن اصلا هم بد نیست فقط کمی سخت است.
دنیا را سختیهایش شیرین میکند خصوصا سختیهای دسته جمعی.
پ.ن و البته خدا خیر بدهد با یک جفت بچه، به آنکه سال اول گیر سه پیچ داد بیایید همه باهم برویم مصلی روضههای میرزا، حتی گاهی با آن تیبای درب و داغانش دنبال همه میرفت. موقع برگشتن، نشستن در ماشینی که حداقل سه ساعت زیر آفتاب تموز قم؛ حمام آفتاب گرفته بود، جانمان را به حلقمان میرساند اما نمیدانی چه لذتی داشت این سختیهای عجیب و غریب آن هم در عصر وفور تپسی و تاکسی.
#یدالله_مع_الجماعه
#مُحَرَّمانه
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
.
✍ فهیمه فرشتیان
⚪️مردم همه بی دل و جرأت شده اند.کی حوصله دارد حکومت را نقد کند. کی حال دارد با کسی مثل یزید روبرو شود. تازه خیلی ها برای راحت و آسایش زندگی شان مجیز آدم هایی مثل او را می گویند.
دنیا زدگی و شهوت زدگی جامعه مسلمین را در خود فروبرده و از آن رشادتها و شهادت ها که مالک و عمّار نشان میدادند حتی سایه ای هم در ذهن مردم نیست.
سستی، کسالت، فساد و ظلم و ....
در چنین جامعه ای حسین بن علی علیه السلام، آن قیام بزرگ را راه انداخت.
پس طبیعی است بپذیریم در روز عاشورا همه فکر کردند حسین(علیه السلام) و دستگاه حسینی پایان پذیرفت و دیگر تمام.🍂
اما کسی چه می دانست این پایانِ به ظاهر تلخ، در واقع کاشتنِ بذری است که به زودی بالنده و پر ثمر سر از خاک برخواهدآورد، آن هم نه فقط در یک نهال. 🌱🌱🌱🌱
🌊بعد از ۱۰ محرّم سال ۶۱ هجری، قیام ها یکی پس از دیگری قد کشیدند. از قیام مختار و توابین و حرّه شروع شد و تا دوران بنی امیّه و بنی عبّاس ادامه یافت.
به کدام عقلی خطور میکرد که حسین(علیه السلام) از دل حوادث عاشورا به دنبال این همه شور و شهادت طلبی، و حرکت و انقلاب است.
نه اینکه فقط انقلاب های اجتماعی راه بیندازد، بلکه تحول درونی انسانها از فساد به سمت ظلم ستیزی را هم سبب شد.
امروز سرچشمه جوشان امید هنوز از قلب حادثه عاشورا تمام انقلاب های دنیا را سیراب میکند.
🌱اکنون باید از خود پرسید کدامین نقطه و حادثه روز عاشورا برای من انگیره ساز حرکت و تحول است؟
یا شاید لازم باشد بدانیم کدام سُستی و یَلِگی ما ممکن است جامعه را به دنیای اسلامِ پیش از عاشورا شبیه کند.
#محرّم
#امام_حسین
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
✍️فاطمه داودی
حضرت علی اکبر جوان رعنای امام حسین(علیه السلام) بودند، حضرت علی اکبر از لحاظ اخلاق بسیار پر فیض و بصیرت بودند به طوری که ایشان را به پیامبر تشبیه کرده بودند.
حضرت علی اکبر هنگامی که از پدر اذن جنگ خواستند، امام حسین(علیه السلام) بر خلاف دیگر بزرگواران به راحتی به ایشان اذن جنگ داد، این کار امام بزرگوار نشان از بزرگی ایشان بود حتی در عرصه پیکار ابتدا خودشان و اهل بیت بزرگوارشان را پیش قدم میدیدند.
حضرت علی اکبر با دلاوری قدم به میدان گذاشتند بسیار پر صلابت میجنگیدند، عرصه میدان جنگ را در دستان پر فتوحشان گرفته بودند تعداد کسانی که از سپاهیان کوفه به دست ایشان به هلاکت رسید به قدری زیاد شده بود که سپاه دشمن از دست ایشان به تنگنا آمد و مرة بن منقذ قندی(لعنة الله) نیزه ای به سمت ایشان پرتاب کرد و سپس همراه سپاهیانش ایشان را به شهادت رساند.
نحوه شهادتشان به قدری غم انگیز است که نمیتوانم آن را بر جملات جاری کنم، این شقاوت ها فقط از انسان های پست فطرت شکل میگیرد.
امام حسین (علیه السلام) بعد از شهادت ایشان، ایشان را در آغوش پر مهرشان گرفتند و عاملان شهادت ایشان را لعن کردند، حضرت زینب(سلام الله علیها) با شتاب از حرم بیرون آمدند و فرمودند: ای وای برادرم و ای پسر برادرم. و خود را بر روی حضرت علی اکبر افکندند.
مصیبت های عمه زینب(سلام الله علیها) در روز عاشورا آغاز شده بود ای وای از مصیبت های ایشان در کاروان اسرا....
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#الا_لعنة_الله_علی_القوم_الظالمین
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
🔹گفتگوی سرکار خانم زهرا کبیریپور دانشجوی دکتری تاریخ تشیع اثناعشری و دبیر انجمن تاریخ اسلام و تشیع دانشکدهی تاریخ باعنوان: «چه کسانی از نزدیکان امام حسین (علیهالسلام) در کربلا نبودند؟» در خبرگزاری حوزه منتشر شد.
▪️ایشان با اشاره به اینکه در میان خاندان و نزدیکان امام حسين (عليهالسلام) افرادی حضور نداشتند و این موضوع باعث به وجود آمدن سوالها و ابهاماتی شده است، بیان کردند👇🏻
🌐https://hawzahnews.com/xcXp2
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
آسیبشناسی زینب کبری...
✍زينب نجیب
زینب سلام اللَّه علیها، سخن میگوید...
پیام او در قطعهای از زمان محبوس نیست...
او فریادی دارد به بلندای تاریخ...
بشنوید سخن او را که وقتی انقلاب پیغمبر را در شرف استحاله و نابودی دید، در برابر کفر، نفاق، فتنه، خدعه و نیرنگ، در برابر شمشیرهای نیمه در غلاف، در برابر پوستینی وارونه از اسلام...
استوار ایستاد و فریاد برآورد که:
«یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ ای خدعهگرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنبالهرو اسلام و اهلبیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کوری نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدهی مقابلهی با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسی شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبهی نریسیده. با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههای خودتان را، گذشتهی خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیبشناسی است." ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
صدای حزین زینب کبری همچنان در عالم طنینانداز است...
آیا میشنویم؟
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
مسیر عاشقی
✍️فاطمه داودی
قمر منیر بنی هاشم یاور و همراه دلیر امام حسین(علیه السلام) و علمدار سپاه ایشان بود، علمداری در نبرد وظیفه ارجمندی است و این وظیفه را فقط به دلاور مردی نیرومند و توانمند محول میکنند.
حضرت ابولفضل(علیه السلام) علیوار از امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت دفاع کرد. هنگامی که اهل بنی هاشم همگی شهید شدند علمدار کربلا نزد امام حسین(علیه السلام) رفت و از ایشان اذن جنگ خواستند. سپه سالار مامور به رفتن کنار رود فرات شدند که برای اهل بیت آب بیاورند.
سقای دشت کربلا حضرت ابولفضل(علیه السلام) آماده نبرد شد، به سمت میدان رفت با دلاوری میجنگید، حکیم بن طفیل طایی و زیدبن رقاد(لعنة الله) در کنار فرات کمین کرده بودند حضرت که به فرات رسید ابتدا دست مبارک ایشان را قطع کردند اما حضرت به تنهایی با سپاه دشمن میجنگید سپس با زدن ضربهای به سر مبارکشان ایشان را به شهادت رساندند.
امام حسین (علیه السلام) خودشان را به کنار بالین حضرت ابولفضل(علیه السلام) رساندند. امام از شهادت حضرت ابولفضل بسیار اندوهگین شده بودند و گریه میکردند.
در روایات اینکه چرا امام حسین(علیه السلام) حضرت ابولفضل(علیه السلام) را مانند دیگر شهیدان کربلا به خیمه ها نبردند دلایل متفاوتی را ذکر کردهاند، اما مهم ترین دلیل آن این بوده است که برای دیگر شهیدان امام حسین(علیه السلام) یاوری داشتند تا پیکرها به خصوص پیکرهای ارباً اربای شهدا را به چادرها ببرند اما برای حضرت ابولفضل(علیه السلام) یاوری نداشتند. امروزه فاصله میان حرم امام حسین(علیه السلام) و حرم حضرت ابولفضل(علیه السلام) بین الحرمین نامیده میشود.
مسیری که مسیر عاشقان روی زمین است، مسیر اتصال زمین به عرش اعلی....
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
ماه پاره...
✍س.م.ب
چهارم شعبان بود.
ماه متولد شد.
به عشق حسین (ع)..
برای حسین (ع)..
زمین وآسمان متحیر از وجود او،
خانه ی فاطمه بار دیگر،
با قدومش نورانی شد.
پدر،قنداقه اش را در آغوش گرفت.
نگاهی به چهره ی دلربایش انداخت .
همچون ماه شب چهارده می درخشید.
چشم در چشم او،
نفس در نفسش..
نامش را عباس نهاد.
اذان واقامه در گوشش خواند.
نگاهی به قد و بالایش کرد.
دستانش را در دست گرفت
وبه آن بوسه زد.
اشک از دیدگانش جاری شد.
گویی که درسیاهی چشمان عباس
صحنه ی عاشورا را دید.
ام البنین ، دل نگران گفت؛
یا علی، چرا گریه می کنی؟
آیا فرزندم عیبی دارد!
حضرت فرمود ؛
هم اینک می بینم که این دست ها
روز عاشورا در کنار شریعه فرات،
در راه یاری دین خدا قطع شده است.
مادر یقین پیدا کرد،
که فدایی حسین (ع)را، به دنیا آورده .
قمر بنی هاشم را ...
او که فضائلش زبان زد همه بود.
همه؛
از ادبش می گفتند.
از جمال وکمالش..
ازشجاعت و شکوه و صلابتش...
او پسر شیر خدا بود.
در دامن شیر زنی قد کشید،
که استاد ادب بود.
از همان کودکی ،
لالا یی های شبانه اش ،
ذکرحسین (ع) بود.
مشق شبش،
عشق حسین (ع)بود.
تاب وتبش ،
یاد حسین(ع) بود.
تولدش برای حسین(ع) بود.
شهادتش برای حسین(ع) ...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
خیمه هدایت
✍ایرانپور
کاروانی بازگشته از حج در مسیر کوفه بود. چادر زهیر بن قین تازه علم شده و بساط استراحت بر پا بود. پیکی نزد زهیر آمد و به او گفت که امام حسین علیهالسلام خواستار ملاقات با اوست. زهیر رو گرداند و از ملاقات سر باز زد. همسرش، «دُلهم» اصرار کرد و او را به خیمه امام شرفیاب کرد.
دست تاریخ کوتاه است که امام چه گفت و زهیر چه شنید.
زهیری که از خیمه سیدالشهدا (ع) خارج شد زهیری نبود که به خیمه رفته بود. آینه دلش به نگاه و کلام امام حسین علیهالسلام صیقل خورده و اشتیاق همراهی امام در جانش غلیان کرده و او را از بند دنیا و زندگی رها کرد.
هم قدم با کاروان امام به کربلا رسید و در چکاچک شمشیرها سینهاش را سپر تیرهایی کرد به قصد امام از چله کمان رها میشدند.
زهیربنقین آزادمردی بود که به ریسمان شهادت چنگ زد و آخرین سخنانش بر صفحه سوزان کربلا ثبت شد: «خدا سوگند، من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزار بار؛ و خداى عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان و خاندانت دور سازد.»[*]
[*]. ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۲.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
بسم الله الرحمن الرحیم
.
در هوای تو...
✍بغدادی
دلم هوایت را کرده...عزم رفتن می کنم
قدم به قدم به خیمه ات نزدیک می شوم نسیم روح افزایی در هوا پیچیده است
قند در دلم اب می شود ذوق و ارامشی دارم از جنس نور...
ارام ارام راه می روم ذکر یا حسین بر لبانم نشسته است .صدای مکن ای صبح طلوع به گوشم می رسد...
به خیمه ات رسیده ام ...کفش هایم را می سپارم به خادمینات ...خود را در میان حرمت می بینم نور سبز و قرمزت چشمان بی رمقم را جلا می دهد. قلبم فرو می ریزد ...دلم زیر قبه ات را می خواهد ...جایی که بقضم بشکند و دعاهایم را هفت اسمان بالا ببرد...
پرچم سرخ بزرگی در هوا می چرخد دلم را به طوافت می برد ...
حالا ایستاده ام در وسط مجلس روضه ات که می دانم حرم توست ...دستم را روی قلبم که تا ابد در غمت در سوز و گداز است می گذارم و السلام علی الحسین می خوانم...
امدم به سمت بی نهایتی که ریشه در اعماق وجودم دارد حسین(ع) کشتی نجات من است نجاتم از خودخواهی ها از هواهای نفسانی از شهوت ها ...
بی او مرداری هستم در لجن زار دنیای محدود شده...
اوست پر پرواز من به سوی ابدیت به سوی بی نیاز مهربان
با او من تنهایم گسترده می شود به میزان تمام انسان ها. فرا زمان و فرا مکان می شوم
ارواح مومنین را می بینم که چطور سرمست از این قدرت جمعی مومنین هستند قدرتی به نام هیئت که زمان را خواهد شکافت و ما را خواهد رساند به ظهور منجی بشریت...
من نیز باید خودم را فانی کنم در این امواج خروشان که در فراق امامشان به ستوه امده اند و یک صدا اللهم عجل لولیک الفرج می خوانند
دلم جاده ی نجف به کربلا می خواهد جاده ای که روزی ما را می رساند به بلندترین قله تاریخ بشریت که امدن منتقم ثارالله است...
#امام_حسین
#هیئت_تمدن_ساز
#اربعین_میعاد_گاه_عاشقان
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
*محو ولی*
✍زهرا نجاتی
چشم به هم گذاشتیم و شب تاسوعا رسید.
همان شبی که به نام حضرت علمدار است و مادرش.
و من مادری پس از ۱۴۰۰سال،تکیه دادهام به کوه بلند عشق به بانویی به نام ام البنین. همان که برای خودش، هویتی غیر هویت نوکری برای مولایش، نمیشناخت.
همنشین امیرالمومنین بود اما خودش را ندید. آن قدر ندید که فرزندانش هم یک به یک مانند او شدند. همه محو و محض و فانی در ولایت. در امامشان.
برای هزارمین بار، دلم میرود به همان لحظهای که پشت در ایستاد و منتظر اجازه دختر امامش ماند.
یا لحظهای که عباس را دورادور فرزندان فاطمه کبری گرداند تا بلاگردان شوند.
دردنیای مادرانه خودم دست میکشمـ روی اشکهایم، توی صورتم پخششان میکنم بعد دست میکشم برسر و صورت فرزندانم.
اشکهایم را در تمام دلم، درتمام جسمم، مهمان میکنم، برای روز مبادا برای همان روزی که پاک ماندن سخت میشود، برای همان لحظهای که فرزندم را شیاطین دوره کردهاند.
برای لحظه ای که جانم به ترقوه میرسد. برای لحظه ای که فرزندانم خوب بودن را سخت میبینند.
میسپارم تا بیمه شان کند.
نگهشان میدارم برای اینکه ولایت اهل بیت را توامان با ولایت ولی زمان، به جانشان بنشاند. چرا که درهمان چندگزاره که ازام البنین رسیده، هرچه هست، فنای در ولایت رسیده و از او میخواهم ما را فانی ولایت کند خودم و فرزندانم را.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI41
.
✍فهیمه فرشتیان
خودت را فرض کن، وسط یک بیابان سرگردانی و حیرت.
کدام دارایی ات را حاضری بدهی تا راه پیدا شود؟
چه میزان هزینه میکنی تا نجات بیابی؟
هر چه این حیرانی بزرگتر و رسیدن به مقصد مهمتر، یافتنِ راه پر هزینه تر.
گاه حتی حاضری جانت را هم به خطر بیندازی تا از جهالت و سردرگمی در بیایی.
سخت است. بی مسیر و راه بودن دیوانه میکند انسان را.
آدم اگر خودش را دوست داشته باشد، اگر برای خودش هویّت و اهمّیتی قائل باشد جسم را میدهد به بهای رهایی از جهل.
امّا کسی هم هست که ....
کسی که اراده کرد تا ابرهای غفلت را از افق بلند زندگی بشر کنار بزند.
او میخواست ما را، همه ما انسانها را ازتاریکی بِرَهاند.
او بر خود می دانست که حق را واضح و روشن در مقابل نگاه بشر عَرضه کند.
مقصد عجیب بلند است و بزرگ!!!
پس چنان شد که می دانیم. او بهای بسیاری برای نمایاندن حق پرداخت، بسیار، بسیار!
جایی از زیارت اربعین میخوانیم:"وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِن الجَهالَه و حَیرَتِ الضَّلالَه"
حال، بعد از آنکه حسین خون خودش را داد تا ما راه بیابیم، آیا بهانه ای داریم برای ندانستن؟
آیا هیچ دلیلی از ما پذیرفته است برای کندوکاو نکردنِ مسیر حقیقت؟
بهانه ها زیادند، رهایشان کنیم.
ما نیز بهای شناخت حق را بپردازیم.
#محرّم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
«لکههای روی حروف»
✍طیبه فرید
پروپ توی دست دکتر فخریان روی سطح لغزنده ژل بالا و پایین می شد.گاهی با فشار و گاهی نرم.
_از کی حرکتشو حس نمی کنی؟
فروزان با پر روسری گوشه چشمش را پاک کرد.حروف بغض آلود هُل خوردند توی دهانش.
_از پریروز ظهر ...
دکتر با چشم های ریز شده وابروهای باریک کوتاه و درهمی که به زحمت جزئیات یک اخم عمیق را درست می کرد همانطور که محو مانیتور بود گفت:
_ضربان نداره... یه هفته صبر کن ممکنه خودش سقط شه اگر خونریزی نداشتی برو بیمارستان.
صدای دکتر توی گوشش فقط یک سوت ممتد بود.از روی تخت بلند شد.بچگی هایش هر چی برگ و گل چشمش را می گرفت می گذاشت لای صفحه های فرهنگ لغت عمید.جای لکه بعضی گل ها روی حروف کتاب مانده بود.یک هفته بعد بازش می کرد و گل های رنگارنگی که توی فشار کتاب خشک شده بودند را با ذوق می چسباند توی آلبوم کاغذی....حس می کرد شده شبیه فرهنگ لغت عمید.پر ازحرف.با گل ها و برگ هایی که توی دلش بین کاغذها خشک شده بود.باید یک آلبوم کاغذی از بچههایی که توی شکمش مرده بودند می ساخت....
برای سید مهدی پیام گذاشت...
«سلام عزیزم...
بازم شدی پدر شهید.»
حوصله خانه را نداشت.راه افتاد سمت حرم.در و دیوار سیاه پوشیده بود.چندم محرم بود؟اصلا یادش نمی آمد.
هوای خنک از لای پردههای مخمل ورودی بیرون می زد.با دست پرده را کنار زد و نگاهی به ضریح انداخت.این بار دیگر نه حاجتی داشت و نه درخواستی.دیگر حتی چشمهایش بچههای کوچک توی بغل زن ها را نمی دید.سهم او از مادر شدن همین چند هفته ای بود که بارها تجربه کرده بود.مثل کتابی که تا یک هفته گل ها توی بغلش ،لای صفحاتش می ماندند و از شدت فشار خشک می شدند.صدای آشنای سید مهدی او را کشاند سمت رواق. تن خسته اش را ول کرد گوشه ای و سرش که روی گردنش سنگینی می کرد را گذاشت روی زانوهایش.دیگر نیاز نبود نگران رژیم غذایی سفت و سخت چند هفته قبل باشد.دیر یا زود خودش سِقط می شد.سهم صفحه های او از گل ها و برگ ها فقط لکه های روی حروف بود.لکه های آبی و سبز و بنفش و ....
توی دلش به خودش می خندید.به لباس سبز کوچکی که گذاشته بود توی کیفش و از خدا خواسته بود به حق رباب ،بچه اش سالم باشد و بیاید حرم تبرکش کند،سال دیگر هم همین لباس ها را بکند تنش و بیاورد عزاداری شیرخواره ها...آن قدر خسته بود که حتی صدای گریه زن ها که رواق را گذاشته بودند توی سرشان رویش اثری نداشت.
سید مهدی داشت روضه وداع می خواند.رسیده بود به پرده آخر:«امام آمده بود خداحافظی.انگار چیزی جا گذاشته بود.دل توی دل مخدرات نبود
شلوار یمانی راه راه قیمتی را با نیزه پاره کرد که دشمن طمع نکند و پوشیدش.کمربند را روی کمرش محکم کرد.وسط التماس دخترها که می گفتند«نرو بابا» و لباسش را می کشیدند.چشم های امام گره خورد به نگاه بی رمق علی اصغر که دیگر حتی گریه هم نمی کرد.»
سید مهدی به اینجای مقتل که رسید،صدایش می لرزید.آه و ناله بچه دارهابلند بود.فروزان چادرش را انداخت روی صورتش.حواسش به رباب بود.به لباس هایش که بوی بچه می داد.بوی شیر.به سید مهدی که چقدر بابا شدن به قیافه اش می آمد....
_اهل معنا میگن تشنگی به علی اصغر اثر کرده بود و در هر صورت زنده نمی ماند.اما امام در چشم های او تمنای شهادت رومی دید....
رباب بچه را گذاشت توی بغل امام.امام نگاهی به موهای تُنُک روی سر علی اصغر انداخت به گردی صورتش.آمد خم شود بچه را ببوسد که حرمله با تیر سه شعبه ......
فذبح الطفل من الاذن الی الاذن ،من الورید الی الورید.....
به اینجای روضه که رسید مردها عین زن ها ضجه می زدند.وسط روضه سید یکی پیدا شده بود که حال و روزش بدتر از فروزان بود.حالا رباب باید علی اصغر را می گذاشت توی آلبوم کاغذی...با خاطراتی که عطرش روی لباس هایش مانده بود.خاطراتی که بوی شیر می داد.بوی بچه ....بوی موهای تُنُکی که روی آن سر گرد بارها بوسیده بودشان...
وسط ناله زن های شیرخواره دار داشت دنبالش می گشت.از روضه فهمید مادر علی اصغر رسیده پشت خیمه ها جایی که امام داشت زمین را با سر نیزه می کند.می خواست از پشت عبای رباب را بگیرد و نگذارد برود ...چشمه اشکش داغ شد،وسط صدای ضجه ها و ناله آدم ها
وقتی دستش رسیده بود به عبای رباب چیزی توی شکمش تکان خورد.باز هم تکان خورد...
رباب برگشته بود داشت نگاهش می کرد.علی اصغر توی بغلش بود.بوی شیر می داد....
#محرّم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖میهمانهای ویژه حضرت عباس(علیهالسلام)
✍آمنه عسکری منفرد
هرسال چند روز مانده به موعد مقرر قلبشان پر میکشد تا حرم عباس .
سالهاست خو کردهاند به عطر و بوی این چند دانه برنج خشک شده در نور آفتاب . ندار نیستند ولی خود را غنی از این چند دانه برنج متبرک نمیدانند که هیچ، بلکه ۳۶۴ روز صبر میکنند تا ظهر روز تاسوعا برسد و نذری خاص اقلیتهای مذهبی که دررتکیه ثارالله طبخ میشود، قسمتشان شود.
حاج عبدالله که چند سالی است موهای پرپشتش چون قلب عاشقش سپید گشته، با آن کمر خم شده در نوکری امام حسین(علیهالسلام)، در حالیکه به سختی ایستاده، با روی گشاده میهمانان را دعوت میکند تا آرام در صف غذای تبرکی که از شب گذشته، در دیگهای مخصوص برایشان بار گذاشته شده، بایستند.
پیرزن این بار با دوکارت دعوت در صف دریافت غذای تبرکی در صف ایستاد و وقتی غذای تبرکی خودش و همسر بیمارش را از دست خادم گرفت، با چسمان اشکبار، عصازنان به سمت حاج عبدالله رفت.
دانههای گرم و سوزان اشک روی گونههایش میغلتید و با دیدن پرچم یا اباالفضل که با وزش باد گرم در هوا خودنمایی میکرد، حال پرواز در خود احساس کرد. به زور کلمات را در دهانش چرخاند تا بتواند کلمات فارسی را جفتوجور کند.
- خدا خیرتون بده حاج آقا! خیلی نگران بودم امسال که همسرم توان راه رفتن ندارد، نتوانم غذای نذری او را بگیرم. میدانید که ما این غذا را برای تبرکی یک سال خانواده نگه میداریم. دانه دانهی این برنج نذری، زندگی یک سال ما را بیمه میکند، مخصوصا برای من که چند قاشق آن را برای بچههایم که ایران نیستند خشک و فریز میکنم تا برایشان بفرستم. ما زرتشتی هستیم اما خودمان را از شما جدا نمیدانیم، پسر من برای این انقلاب خون داده، ما مدیون حسین و ابالفضل هستیم.
_قبول باشه خواهر عزیز! ما نوکر حضرت عباس و شماییم. این دیگهای غذا مخصوص شماست. این کارت دعوتهای که به دستتان رسیده، قطعا به امضای خود آقا رسیده. ما کارهای نیستیم. هموطنان زیادی مثل شما آمدند و ماجرای این تبرکی را برایمان گفتند که از چند سال قبل تصمیم گرفتیم، برنج و خورشت غذای ظهر تاسوعای شما را مجزا بکشیم تا راحتتر نگهداری کنید.
برای ما دعا کنید، مخصوصا شما که از خانواده شهدا هم هستید، آبروی بیشتری پیش ارباب دارید.
بفرمایید، بفرمایید! قهوه هم برای پذیرایی آماده است. سلام ما را به همسر محترمتان هم برسانید برای سلامتیشان دعا میکنم.
-ای کاش بعد از تمام شدن دهه، تکیه را جمع نکنید. وقتی تکیه عزای اباعبدالله جمع میشود، قلبمان میگیرد، ما به این حال و هوا خو میکنیم...
به اینجای گفتگو که رسید، صدای یا اباالفضل از آشپزخانه هیات فضا را پر کرد و اشک امان مادر شهید و حاج عبدالله را برید و هر دو چون مادر طفل از دست داده میگریستند...
در کلاس عاشقی، عباس غوغا میکند
در دلِ هر عاشقی، عباس مأوا میکند
#ظهر_تاسوعا
#اقلیتهای_مذهبی
#محرّم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
امیدِحرم.mp3
8.49M
هرکی گرفتاری داره،
اسم اباالفضل میاره.💔
#امام_حسین #محرم #تاسوعا #رادیوز
📝 نویسنده و🎙 گوینده:
زینب رضوی
📻 @Radioz_Ir
✍️فاطمه داودی
وداع غریبانه
وقت وداع سیدالشهدا با اهل حرم رسیده بود از غم این وداع آسمان و زمین جان دادند. امام حسین(علیه السلام) با تمامی اهل حرم وداع کرد.
امام حسین(علیه السلام) به قدری تنها شده بود که امام سجاد(علیه السلام) فرزند بیمارِ ایشان قصد کردند برای مقابله با سپاه کوفیان به جنگ بروند اما امام، ایشان را از اینکار منع کردند و به ایشان فرمودند: ای فرزندم تو پاکیزه ترین فرزندانم هستی(معصومی) و افضل و برترین خانوادهام میباشی.
غم انگیزترین وداع، وداع مولا با حضرت زینب(سلام الله علیها) و کودکان و بانوان بود. امام حسین(علیه السلام) حضرت زینب را به صبر بشارت داد، گفتگوی میان برادر و خواهر بسیار حزن انگیز بود، حضرت زینب با اشک و آه امام را بدرقه کرد.
حضرت زینب اهل بیت را تسلی میداد، کودکان تشنه را تسلی میداد، بانوان حرم را به صبر دعوت میکرد، تا اینکه صدای ذوالجناح بیرون از حرم شنیده شد اهل حرم به بیرون دویدند، گمان کردند امام حسین(علیه السلام) بار دیگر برای وداع برگشتهاند.
هنگامی که به بیرون رسیدند ذوالجناح را بدون امام دیدند، حضرت زینب(سلام الله علیها) گریه میکردند و به دنبال اسب رفتند تا به بالای تَلِّ زینبیه رسیدند.
امان از لحظه ای که حضرت زینب از بالای تَلِّ زینبیه دید، امام حسین( علیه السلام) را در گودی قتلگاه دیدند که شمربن ذی الجوشن بر روی سینه ایشان نشسته بودند و......
نمیتوانم، نمیتوانم قلم را بچرخانم و از مصیبت های خانم حضرت زینب(سلام الله علیها) و اهل بیت بنویسم. خدا لعنت کند دشمنان اهل بیت را، خدا لعنت کند کسانی را که حرم ها را به آتش کشیدند، خدا لعنت کند کسانی را که باعث شدند کودکان با پای برهنه بر روی زمین گرگرفته کربلا بدوند، خدا لعنت کند کسانی را که باعث شدند خارهای آتشین بیابان مهمان پاهای کوچک کودکان حرم شوند.
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#جهاد_روایت
@AFKAREHOWZAVI
.
انعکاس عاشورا در آینهی تاریخ
✍🏻 زهرا کبیریپور
قافلهی عشق در پیچ و تاب جادههای تاریخ، سفری بیپایان دارد.
در هر مقطع از این سفر، کربلایی دیگر رقم میخورد و ندای حق گوش جان تشنگان عدالت را نوازش میدهد.
عبارت کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، گویای آن است که واقعهی عاشورا صرفاً محدود به یک زمان و مکان خاص نیست، بلکه انعکاسی از نبرد همیشگی حق و باطل در طول تاریخ بشریت است.
در هر برههای که ظلم و ستم سر بر میآورد و تاریکیِ جهل و نادانی بر جوامع سایه میافکند، کربلایی دیگر شکل میگیرد.
در این کربلاها عاشقان دلسوختهی حق، جان در طبق اخلاص میگذارند و با فداکاری و از خودگذشتگی، مشعل نور را روشن نگه میدارند.
شهدای هر دوره، وارثان راستین امام حسین (علیهالسلام) و یاران باوفایش هستند.
آنها با رشادت و شجاعت خود در برابر ظالمان و ستمگران ایستادگی میکنند و ندای حق را به گوش جهانیان میرسانند.
روح حماسهی عاشورا در کالبد تاریخ جاری است و هرگز خاموش نخواهد شد.
این روح، مشعل راه تمام آزادیخواهان و عدالتطلبان در سراسر جهان است و تا زمانی که ظلم و ستم در دنیا وجود داشته باشد، کربلاها و عاشوراها تکرار خواهد شد.
ما موظفیم که با تأمل در فلسفهی قیام عاشورا و درسهای آن، در مسیر حق و حقیقت قدم برداریم و در برابر ظلم و ستم سکوت نکنیم.
باید با الگوگیری از شهدای کربلا، پرچم عدالت و آزادی را در اهتزاز نگه داریم و برای رهایی بشریت از قید و بند ظلم و ستم تلاش کنیم.
عاشورا، سرچشمهی جوشان عشق و ایثار است.
این واقعهی عظیم، یادآور فداکاری و از خودگذشتگیِ بزرگترین انسانهای تاریخ بشریت است و چراغی روشن در مسیر رستگاری انسانها به سوی حق و حقیقت.
#محرم
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار یادداشت "کربلا و سپرهای انسانی" سرکار خانم عاصی در خبرگزاری حوزه
لینک یادداشت
https://hawzahnews.com/xcXxn
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴 مجلس حسینی؛ مجلس رویش نور
رهبر انقلاب: هر کسی در یک محفل حسینی بنشیند و برخیزد، بدون تردید بهرهی معنوی از این نشست و برخاست میبرد؛ در این تردیدی نیست. هر کدام از ما ساعتی در این مجالس بنشینیم، دلهایمان آخر آن ساعت از اوّل آن ساعت پاکیزهتر و نورانیتر میشود. ۱۴۰۲/۰۶/۱۵
@HawzahNews
آزادگی، ارمغان کربلا
✍ ایرانپور
آدمی آزاده آفریده شده و از جمله مهمترین نیازهای او آزادگی است و آزادگی چیزی غیر از آزادی است. آزادگی، گام نهادن در مسیر تعالی است و این جاده به سر منزل کمال میرسد. از جمله آموزههای ناب روز عاشورا آزادگی است که حضرت امام حسین (ع) این ارزش و کرامت انسانی را احیا کرده و در این راه خون و مال و اهل بیتش را در معرکه نهاده و بر تارک صحیفه انسانیت سرمشق آزادگی را حک کرده است.
از جلوههای ارج نهادن به کرامت انسانی در صحنه ماندگار کربلا، عدالت رفتار سیدالشهداء (ع) در برخورد با یاران و اصحاب و حتی فرزندان شهیدش است. عزتی که امام در جای جای کربلا و وقایع خونین آن به یارانش داده است مثال زدنی است.
حضرت بر بالای پیکر غلام خویش حاضر میشود و سرش را به دامن میگیرد همان طور که سر فرزند رشیدش علی اکبر را.
وقتی ابر رحمت حسین(ع) است چه تفاوت میکند بر زمین تازه به بار نشسته حُر ببارد یا بر بیکران دریای وجود اباالفضل(ع) برادر دلاورش.
عرصه، عرصه پرورش است و ثمر دادن بذر مرگ با عزت برتر از زندگی با ذلت.
امام حسین(ع) بر بلندای تاریخِ نه اسلام که انسانیت ایستاده و درس شرافت و آزادگی میدهد، چنان پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) که در وصیتنامهاش به امام حسن (ع) میفرماید نفس و جان و روان خودت را گرامی بدار و از هر کار پست و از هر پستی محترم بدار و کارزار عاشورا، فرصت انتخاب است برای انسانهای تاریخ که یا زیر بیرق کفر سینه بزنند و پیکار کنند و در آتش بندگی جاودان شوند و یا در سایه آزادگی و عزت و سیدالشهداء آرام گیرند که آزادگان عالم در خیمه حسیناند...
@AFKAREHOWZAVI
.
✍حُرّه.عین
آمار کشتههای جنگ در هیچ کجای دنیا واقعی نیست. در هیچ جنگ و حادثهای کسی که دقمرگ یا پیشمرگ میشود، جزء آمار رسمی کشتهها نیست.
آمار شهدای سال ۶۱ کربلا هم همان ۷۲ نفر روز واقعه نبود. مسلم، سفیر پیشمرگ امام زمان شد.
به کجای خط برسی منکر دوست داشتن امام زمان میشوی؟ اگر تهدید کنند از ارتفاع حدود ۱۴ متری دارالاماره گردنت را میزنند و پرتت میکنند پایین چه؟ باز هم وفاداری؟
مسلم وفادار ماند. کوفیها با سفیر امام سر دعوت به کتاب خدا، سنت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت المال، و یاری اهل بیت عهد بستند.
و شکستند؛ همهی بندهایش را.
ترس از مرگ، وعدهی پول و اخبار دروغ میتواند چند هزار بیعت را پاره کند و نماینده امام، در شب حتی جایی برای خوابیدن نداشته باشد. تنها یک زن بود که جگر شیر داشت، مسلم را پناه داد و عاقبت به خیر عالم شد.
کسی که خود را خرج نماینده امام کند، ظرفیت خرج شدن برای امام را هم دارد و آن که بیعت با نماینده امام را طاقت نیاورد، بیعت با امام را هم...
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
یاران باوفا
✍نجمه صالحی
رویداد #عاشورا از یک سو ناشی از تفکر غلط، عدم بصیرت، لقمهی حرام، جمود فکری، بیاعتنایی به قرآن ناطق، تنها گذاشتن و نادیده گرفتن #امام_زمان خویش است.
از سوی دیگر، داستان انسانهای متعالی است که از همه چیز گذشتند. داستان انسانهایی که در نتیجهی اعتقادشان به امام زمانهی خود، در نهایت ایثار و از خودگذشتگی به بالاترین درجه از قرب به خدا و حجت او نائل شدند.
گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که در آغاز حرکت هنگامیکه امام حسین علیهالسلام فرمودند، تنها افرادی همراه شوند که بذل جان میکنند، همهی همراهان، دریافتند امام علیهالسلام قاطعانه انتهای مسیر را که چیزی جز شهادت و کشته شدن نیست، ترسیم نمودهاند لذا همراهان واقعی آن حضرت، چهرههای ایثارگر و مخلصی بودند که از طوفان بلایا ابائی نداشتند و آگاهانه این همراهی را پذیرفتند.
پ.ن۱: نگاره " دفاع یاران از امام حسین(علیهالسلام) در حین نماز ظهر عاشورا " . نسخه حدیقه السعداء . اواخرقرن ۱۶ یااوایل قرن ۱۷م.
پ.ن۲:نگاره " امام حسین(علیهالسلام) خود را به سپاه یزید معرفی می کند " . روضه الشهداء . قرن ۱۷م.
#محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@zemzemh60
سفارش امام باقر علیه السلام برای تسلیت گویی در روز عاشورا 👇
⚫️ اَعْظَمَ اللهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلامُ وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ ال محمّد علیهمُالسّلام
مصباح المتهجد،صفحه772
#عاشورا
#امام_حسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✍زينب نجیب
با احترام به استقبالمان میآیند و وارد هیئت میشویم.
در و دیوار را سیاهپوش کرده با ذکر یاحسین مزین کردهاند
اگر اهل معرفت باشیم برای شنیدن سخنان سخنران زودتر میآییم و اگر حوصله دو کلام حرف حساب نداشته باشیم کمی دیرتر...
زیر کولر و اسپیلت اشک میریزیم و سینه میزنیم
اگر مداح بسوزاند، ضجه میزنیم اگر نه، اشکها صورتمان را به انتظار اجابت، نوازش میکند...
اما دلا بسوز به یاد کربلای غزه...😭
آنها عزادار عاشورا نیستند... آنها عاشورا را زیستهاند...
حسین تنها مانده است...
عباس برای جرعهای آب فرات که نه چشمانش به آسمان بود که جان داد...
علیاکبر در مقابل مادر اربا اربا شد...
قاسم به سوی دشمن سنگ میزد که با تانک از رویش رد شدند...
زینب و رقیه به اسارت حرامیان رفتهاند...
آیا فریاد سکوت علیاصغر روی دستان پدر را میشنوید؟
ای مسلمانان نکند جا بمانیم، از اصحاب مسیح در دفاع از نوادگان محمد مصطفي صلي الله علیه و اله...؟
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«اشک پر قیمت»
✍🏻فاطمه شکیب رخ
به بهشت روضه حسین علیه السلام که سرازیر می شویم، انگار دعوت لاهوتی، ما را خریده است…اشک های جاری مان در مجلس اشک اباعبدالله، گواه دل های پیوند خورده ی ما در عزای آسمان و زمین است و پلک های ورم کرده ی عشاق الحسین، نمایانِ داغِ جگر سوز قیام عاشورا می شود.
چقدر حال این روزهایمان خریدنی ست.
چقدر این غصه عاشقانه، حرف ها برای گفتن دارد…
اکنون که قطرات اشک بر سوز حسین (ع) آرام آرام ما را به گودال رسانده است و همان لحظه و شمر جالس علی صدرک بر اوج اندوه هایمان نشسته است، به یاد آن قلب داغداری باشیم که به جای اشک، خون در عزای «اشرف اولاد آدم» می گرید، برای غربتش دعا کنیم، تا به محضرشان برسانند که شیعیانتان در این ایام به داغ شما نیز داغدارند و به اشک چشم شما نیز به اندوه دچارند، باشد که نام ما را در شمار دعاگویان حضرت یار بنویسند!
اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ، وَجَعَلَنا وَاِیاکمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ
#محرم
#عاشورای_حسینی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
ماهِ منیر
✍️ اشرف پهلوانی قمی
تمام سال مادر و پدر زینب یا برادرهایش همراهم بودند.
هر اتاقی، هر بخشی که میرفتم یکیشان با من میآمد. هم من قلبم به او آرام میگرفت و هم او بر قلب من.
ارادتم به یکی از آنها بیشتر بود. انگار باورم شده بود وقتی حتی اسمش را بر سینه داشته باشم قوی میشوم؛ قویتر از همیشه.
حس میکردم پشت و پناهی دارم که میتوانم هر سنگی را از پیش پای مردم بردارم و همّتم مضاعف میشد برای خدمت.
روزی که تنها با نام آن بزرگوار، توانستم زن جوانی را که تمام شب برای پسر هفتماههاش اشک ریخت آرام کنم و امیدوار، با خودم گفتم: «اگر خودش بود چی میشد؟ خوش به حال کسایی که همه کسشون، او بوده؛ اویی که در مقابل یه گردان آدم کم نمیآورده. کافی بوده کسی نگاه چپ به عزیزانش بکنه تا با او طرف باشه.»
یکجورایی حسودیام شد به آنهایی که نسبتی با او داشتند؛ به برادر و خواهرهایش، خواهرزادههایش، برادرزادههایش؛ حتی به پدرش.
این فکر که از ذهنم گذشت؛ مثل این بود که کسی ضربهای پشت زانوهایم زده باشد. سست شدم و اگر دستم را به تخت نگرفته بودم روی زمین ولو میشدم.
به جوان خیره شده بودم و حرفهایش را میشنیدم؛ ولی فکرم جای دیگر بود.
دستم را گذاشتم بر دایره سبزرنگی که نام مبارکش روی آن حک شده بود. در ظاهر با یک سنجاق به مقنعهام وصل شده بود؛ اما در واقع متّصل به قلبم بود.
اشک بدون اذن جاری شد. یاد زمانی افتادم که خواهرش خبر رفتنش را شنید و شکست و نشسته نمازخواندنش از همان زمان شروع شد.
برادری که پشت و پناهش بود، همه کسش بود. نه فقط برای او، برای کلّ خانواده، اصلاً برای قوم بنیهاشم، او قمرشان بود. ماه منیرشان بود. دلشان به او قرص بود.
تا برادر بود، عمو بود، ... میدانستند هیچ کس جرئت تعرّض ندارد؛ اما امان از زمانی که نبود.
گرگ بود که میان خانواده افتاده بود. یکی عربده میکشید، یکی چادر، دیگری گوشواره...
امان از دل زینب به وقت ظهر عاشورا😭
#قمر_بنی_هاشم
#عاشورا
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI