eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
723 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
203 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
📢 مرکز آموزش‌های آزاد دانشگاه باقرالعلوم (ع) با همکاری انجمن علمی ادبیات تاریخی ساهور برگزار می‌کند 🎓 دوره: آموزشی ادبیات تاریخی ناظر به تولید و نگارش آثار تاریخی اسلام و ایران دوره اسلامی 🧾 هدف دوره: این دوره با هدف توانمندسازی نویسندگان در حوزه ادبیات تاریخی و حمایت از تولید آثار مکتوب در موضوع تاریخ اسلام و ایران دوره اسلامی برگزار می‌شود. شرکت‌کنندگان می‌آموزند: 🔹 جواز خلق شخصیت در رمان تاریخی. 🔹 مهارت‌های نگارش داستان و رمان تاریخی. 🔹 بایسته های تاریخی در رمان نوجوان. 🔹 روش‌های خلاقانه در تولید آثار ادبی و تاریخی. 🖋 ساختار دوره: 🔹 فرمت: شامل نشست‌ها و کارگاه‌های تخصصی 🔹 مدت زمان: از 22 آذر تا 4 دی، پنجشنبه‌ها 🔹 الزامات: الزام به شرکت حضوری و انجام تکالیف اساتید و ارائۀ آثار. 🎓 مزایا: 🔹 ارائه طرح داستان یا رمان با موضوع تاریخ اسلام و ایران. 🔹 حمایت مالی و علمی تا مرحله چاپ اثر. 🔹 معرفی اثر به ناشران معتبر برای چاپ. 🔹 بازدید اختتامیه در لوکیشن فیلم «محمد رسول‌الله» با حضور اساتید برجسته.(درحال پیگیری) 💳 هزینه ثبت‌نام: 700 هزار تومان 🎁 تخفیف ویژه برای اعضای انجمن ساهور و اساتید و دانشجویان دانشگاه باقرالعلوم (ع) 📍 محل برگزاری: دانشگاه باقرالعلوم (ع) 🖥 لینک ثبت‌نام: https://survey.porsline.ir/s/tKvtkhx3 📲 کسب اطلاعات بیشتر: @Free_education_center ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏢 مرکز آموزش‌های آزاد دانشگاه باقرالعلوم (علیه‌السلام) 🆔 @azadbou_ir
🔸🍃 . 🔸 باز هم او درست گفت 🔸 سقوط کرد و به یک کشور پر از آشوب و ناامنی و پریشانی تبدیل شد. کشوری که حکومت روشن و پرقدرتی ندارد و در بلاتکلیفی سیاسی به سر می‌برد. در این چند روز، اسرائیل به بیش از ۱۵۰ نقطه‌ی مهم سوریه حمله‌ی هوایی انجام داده و بسیاری از زیرساخت‌های این کشور را از بین برده است. و اکنون پروژه‌ی ترور دانشمندان سوری شروع شده است! دقیقاً و عیناً همان اتفاقی که در عراق افتاد! باز هم مثل همیشه ثابت شد که سید علی خامنه‌ای چقدر دقیق و نقطه‌زن تشخیص می‌دهد و توصیه می‌کند. از همان روزهایی که به تکرار و تداوم، توصیه می‌کرد که ایران باید در مسائل علمی خود را تقویت کند و از راه علم به توانی دست یابد که جهان در برابرش زانو بزند و به قدرتش اعتراف کند. روشی که دشمن در کشورها به کار می‌گیرد، نشان می‌دهد که حقیقتاً وجود دانشمندان، جزو ابزارهای قدرت کشورهاست. اسرائیل و آمریکا، به همان شدّت و حدّتی که به زیرساخت‌های اقتصادی و نظامی کشورها لطمه می‌زنند و از آن بیم دارند، از دانشمندان و صاحبان علم هم می‌ترسند و در فکر ریشه‌کن کردن وجود ارزشمند آن‌ها هستند. زیرا به خوبی می‌دانند که جایگاه علم در پیشرفت کشورها و قدرتمندی آن‌ها تا کجاست. ✍ 🔸🍃 @mangenechi @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 هم‌اکنون، ورود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به حسینیه امام خمینی(ره) و آغاز دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم. ۱۴۰۳/۹/۲۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر معظم انقلاب: نباید تردید کرد که عامل اصلی آنچه در سوریه اتفاق افتاد، در اتاق فرمان آمریکا و اسرائیل طراحی شده است/ برای این قرائنی داریم/ یک دولت همسایه سوریه هم در آن نقش دارد ولی نقشه‌کش اصلی آمریکا و رژیم صهیونیستی است 🔹️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، هم‌اکنون در جمع هزاران نفر از اقشار مختلف مردم: ✏️ نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاده، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله یک دولت همسایه‌ی سوریه نقش آشکاری را در این زمینه ایفا می‌کند و ایفا کرده، الان هم ایفا می‌کند - این را همه می‌بینند- ولی عامل اصلی توطئه‌گر و نقشه‌کش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم. این قرائن برای انسان جای تردید باقی نمی‌گذارد. ۱۴۰۳/۹/۲۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: من به شما عرض می‌کنم به حول قوه‌ی الهی گستره‌ی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت 🔹️رهبر انقلاب اسلامی هم‌اکنون در دیدار اقشار مختلف مردم در سخنان پیرامون تحولات اخیر منطقه: ✏️ مقاومت این است، جبهه مقاومت این است: هرچه فشار بیاورید محکم‌تر می‌شود، هرچه جنایت کنید، پرانگیزه‌تر می‌شود. هرچه با آنها بجنگید، گسترده‌تر می‌شود و من به شما عرض می‌کنم به حول قوه‌ی الهی گستره‌ی مقاومت بیش از گذشته تمام منطقه را فرا خواهد گرفت. ✏️ آن تحلیلگرِ نادانِ بی‌خبر از معنای مقاومت خیال می‌کند که مقاومت که ضعیف شد، ایران اسلامی هم ضعیف خواهد شد و من عرض می‌کنم به حول و قوه‌ی الهی، به اذن الله تعالی، ایران قوی مقتدر است و مقتدرتر هم خواهد شد. ۱۴۰۳/۹/۲۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
طبق آیه دوم سوره مُلک《الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ》 هدف از زندگی، آزمایش و ابتلا است. برای اینکه مشخص شود چه کسی بهتر عمل می‌کند. گاهی این عمل بهتر، نمود خارجی دارد و با چشم ظاهربین دنیایی می‌توان نتیجه آن را مشاهده کرد. اما گاهی این عملکرد خوب، از نظر چشم مادی، باعث موفقیت و پیشرفت دنیایی نمی‌شود و نتیجه مطلوب را ندارد. اما آنچه برای خدا حائز اهمیت است، خود عمل و کارکرد شخص بوده نه نتیجه آن. مثلاً در دهه گذشته، شهدای مدافع حرم، بنابر احساس وظیفه و اطاعت از فرمان ولی، از زندگی و جان خود گذشتند تا از حرم اهل بیت و جبهه مقاومت دفاع کنند. اگرچه از نظر سیاسی و اقتصادی منافع دنیوی هم داشته و نیاز به نظر کارشناسان دارد، مثل همین که داعش و حامیانش یک دهه دیرتر به اهدفشان رسیدند. اما اگر ملت سوریه و بشار اسد به دلیل بی‌بصیرتی، ترس، ساده‌لوحی و... دست از مقاومت برداشته و کشور را دو دستی تقدیم کردند، نتیجه و هدف شهدا زیر سوال می‌رود؟ مگر شهدای مدافع حرم برای کشورگشایی و شاد کردن دل بشار اسد به سوریه رفتند؟ یا اگر امام حسین(علیه السلام) قیام کردند و از نظر نظامی شکست خوردند. هدف و انگیزه امام زیر سوال می‌رود؟ قطعاً هدف الهی و کار برای خدا هیچ وقت منجر به شکست نمی‌شود حتی اگر چشم ظاهربین ما پی به این حقیقت نبرد. سادات طهماسی @AFKAREHOWZAVI
چشمه‌ی جوشان امید چهارشنبه ۲۱ آذر ماه سال ۱۴۰۳ هجری شمسی است، از آن روزهای شیرین پدر فرزندی ایران اسلامی. در پس تمام نگرانی‌ها و انتظار کشیدن‌های پر از هیاهوی فرزندان ایران، با صلابت همیشگی و قدومی استوار، باز هم پدر پیر فرزانه‌ی ما به صحنه آمد و دل‌های مضطرب و تشنه را از چشمه‌ی جوشان امید درونی‌اش که زاده ایمان سرشارش می‌باشد، سیراب نمود. باز هم به تنهایی و مقتدرانه علم جهاد تبیین به دوش گذاشته پا به عرصه نهاد و مسیر و خط درست و منطقی تبیین را به سربازان نشان داد. با نهایت دقت نظر و با تمام هوش و درایت، باب پاسخ به تمام شبهات متن جامعه را به سوی تلاشگران عرصه جهاد تبیین گشود و چه موشکافانه و زیبا سربازانش را تعلیم داد. آری او استادتمامِ رزمِ نرمِ است و دستان او همان بُرنده‌ی قاطع تشعشعات منفی و شبهه‌برانگیز. چه کوتاه و نغز تمام سال‌ها و ایام پرالتهاب سوریه را تحلیل و بررسی نمود و دلایل آن حضورِ لازم ایرانیان در کمک به سوریه را بیان کرد و چه صریح و به اختصار تکلیف پیش روی جوانان سوری را مشخص نموده و دو برنامه مهم پیش روی محور مقاومت را مطرح کرده و بر قدرت و گسترش هرچه بیشتر جبهه مقاومت و اخراج آمریکا از منطقه را تاکید فرمودند. از همه زیباتر، قدرت ایران و مردم مسلمان ایران، که زاده‌ی تفکرات ناب قرآنی‌است را به رخ جهانیان کشید تا دنیا بفهمد که راه درست را از کجا و چگونه دریابند. به حول و قوه الهی در راه سربازی این نماد مقاومت، تا آخرین نفس و قطره خون خواهیم ایستاد. فردای روشن در انتظار مکتب مقاومت. فاطمه مهدوی @AFKAREHOWZAVI
﷽ سرمشقی برای همسری🌱 ✍صدیقه طهماسبی نژاد انسان‌ها به دلیل کمال طلبی فطری که دارند ، نیازمند الگو هستند. در قرآن‌ پیامبر اسلام به عنوان الگوی حسنه بیان شده است. در احادیث به شایستگی الگوی عملی را ترسیم کرده‌اند. الگو عملی؛سبک زندگی را برای انسان به نمایش می‌گذارد. امام خمینی (ره) در عصر حاضر، نمونه محسوس و ملموسی از انسان تربیت یافته در مکتب اسلام است که توانست الگوی عملی برای همه مسلمانان باشد. سیره عملی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درباره رفتار ایشان با همسر گرامیشان می‌تواند سرمشق باشد. همسر امام تعریف می‌کردند: "همیشه در اتاق جای بهتر را به من تعارف می‌کردند. تا من نمی‌آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی‌کردند. به بچه‌ها هم‌ می‌گفتند صبر کنید تا خانم بیایند. احترام مرا نگه می‌داشتند و حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه به من می‌گفتند جارو نکن. اگر می‌خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می‌آمدند و می‌گفتند بلند شو، تو نباید بشویی." (سیره آفتاب، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها،ص۴۹.) https://eitaa.com/loh_ghalam @AFKAREHOWZAVI
«مهره‌ی سوخته» ✍ دنیا گذرگاهی وسیع برای انسان‌هاست، با حقیقتی آشکار تاریخی که نسل‌های گذشته برای ما به یادگار گذاشته‌اند. سعادتمند کسی است که از این تاریخ عبرت بگیرد و به الگویی شجاع و بزرگ برای نسل‌های آینده تبدیل شود. همان‌گونه که قرآن می‌فرماید: "فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ" (پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت! سوره حشر، آیه 2). در گذر تاریخ و حال متأسفانه شاهد افرادی هستیم که با وجود آگاهی از گذشته، باز هم داوطلبانه مهره‌ی سوخته بازی دشمنانی می‌شوند که در ظاهر دوست به‌نظر می‌رسند. این افراد، به‌ جای گوش سپردن به سخنان حکیمان و رهبران دانا، به طمع قدرت یا از روی جهل، خود را در خدمت کسانی قرار می‌دهند که هیچ ارزشی برای آن‌ها قائل نیستند. دشمنان، پس از بهره‌برداری از این افراد، به‌ سادگی آن‌ها را کنار می‌زنند. این افراد، پس از انجام تمامی خواسته‌های دشمن، به‌ راحتی حذف می‌شوند و جای خود را به دیگری می‌دهند. حب دنیا، جاه‌طلبی و نادانی انسان را به جایی می‌رساند که حتی ترسناک‌تر از شیطان می‌‌شوند. هرکس غلام ظلم و استکبار شود، پایانی خفت‌بار خواهد داشت؛ همان‌طور که تاریخ بارها این سرنوشت را برای افرادی مانند محمدرضا پهلوی، صدام حسین و معمر قذافی... رقم زده است. و اکنون جولانی... او با کمک اسرائیل و آمریکا، خود را فاتح سوریه می‌داند و گمان می‌کند انسانی بزرگ و شجاع است. اما حقیقت آن است که او گرفتار سرابی بیش نیست. خداوند برای چنین کسانی در قرآن میفرمایید: "أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ" (آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند سرانجام کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بوده است؟ - سوره یوسف، آیه 109). تاریخ به ما آموخته است که تنها راه سعادت، تابع امر ولی ، ایستادگی در برابر ظلم، و دوری از جاه‌‌طلبی‌های فریبنده است. این، درس بزرگ گذشتگان برای ما و وظیفه‌ای است که باید برای نسل‌های آینده به جا بگذاریم. "عبرت گرفتن از تاریخ، شرط حرکت صحیح آینده است." (مقام معظم رهبری، 1395/10/19) @AFKAREHOWZAVI
به‌نام‌او «بهانه تویی...» نه این‌که عطر صابون وطنی را دوست نداشته‌باشم، نه! صابون بهانه بود برای یک چیزی که وصل تو باشد، یک بهانه‌ای که همراه اسمت بیاید و بشود سوغات... زيتون! نه این‌که زیتون ندیده باشم، همسایه‌هامان همه درخت زیتون داشتند، اما زیتون تو بهانه بود برای یادکردن از تو در وطنم... نه این‌که ادویه نداشته باشیم، نه! زعتر بهانه بود که وقتی روی غذا می‌نشست، یاد تو بیاید گوشه ذهن‌مان. ذهن برود کنار بازار شام، تا برسد به . ما عقیله می‌خوانیمش، خواهرجانِ امام‌مان را. ما عروسک‌های دختران‌مان را از کنار مزار رقیه خاتون می‌خریدیم... بهانه‌ها زیاد بود برای دوست‌داشتنت... بهانه‌ها هنوز هم هست، اما غم بزرگی هی رژه می‌رود جلوی چشم‌مان، هی بغضی می‌آید و راه نفس را... بگذریم... از بچگی برایم کشور «دوست و برادر» بودی، آن‌قدر که وقتی در فوتبال از شما می‌بردیم، ذوق‌کردنم نمی‌آمد! انگار این فاصله و مسافت جغرافیایی تأثیری در رفاقت‌مان نداشت؛ ما در زمین تو، یادگاری‌هایی داریم که هنوز برنگشته‌اند، خون‌هایی که هنوز خشک نشده‌اند. اسم که می‌آید چشم‌ها رسوا می‌کنند ته دل‌مان را. ما در تو تاریخ داریم، آن‌گاه که را می‌گفتیم. در اما، روی دیوارهای قلعه، کلی یادگاری داریم به خط . رفاقت‌مان نه از جنس بود و نه... رفاقت‌مان بوی می‌داد... ▫️▫️▫️ غم تو غم ما بود وقتی که به اسم اسلام سر می‌بریدند. غم تو غم ماست، همین حالا که به اسم اسلام سر می‌برند... من به خدا ایمان دارم و به معجزه و به مرادم که فرمود: « به دست جوانان سوری فتح می‌شود.» إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا همان لحظه‌‌ای که وقت جاروکردن است. 🖊فاطمه میری‌طایفه‌فرد " @AFKAREHOWZAVI
یاری سودمندانه! ✍صدیقه طهماسبی نژاد دشمنان جمهوری اسلامی ایران همیشه در پی شبهه‌افکنی در میان مردم مومن و متدین ایران اسلامی بوده‌اند و حمایت کشور ایران از جبهه مقاومت را به زیان و هدر رفت منافع ملی ایران جلوه داده‌اند. از جمله حمایت ها و تلاش‌هایی که نظام جمهوری اسلامی ما نسبت به جبهه مقاومت انجام داده، کمک‌های کشور ما به کشور سوریه بوده است. حتی درمیان مردم کوچه و بازار از زبان بعضی افراد شنیده‌ می‌شود که هزینه کردن در این راه را ظلم به خود می‌دانند. این افکار قطعا در اثر تبلیغات رسانه های خارجی به وجود آمده که متاسفانه در اذهان بعضی از مردم ما نیز جا گرفته است و شاید به فکر برطرف کردن چنین شبهه‌ای در ذهن خود نباشند و به عنوان حقیقتی آن را پذیرفته‌اند. برای بر طرف شدن این شبهه و ابهام در افکار عمومی نیاز است مروری بر گذشته داشته باشیم تا مشخص شود آیا کارهایی که جمهوری اسلامی انجام داده است در راستای حفظ منافع ملی بوده است یا نه؟ "کاندالزا رایس" وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در مصاحبه مطبوعاتی، زمان جنگ ۳۳ روزه لبنان این جنگ را تشبیه به درد زایمان می‌کند برای تولد خاورمیانه جدید. او با این حرفش پرده‌برداری از طرحی می‌کند که سال‌ها پیش آن را برنامه ریزی و طراحی کرده بودند، طرحی به نام "خاورمیانه جدید". آمریکا حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را برای جنگ‌افروزی بهانه قرار داد و به عنوان برخورد با القاعده به افغانستان حمله کرد. در سال ۲۰۰۳ به عراق‌ حمله کرد و با ایجاد داعش سوریه را درگیر جنگ داخلی کرد.این طرح تجزیه کشورهای لبنان، فلسطین‌، سوریه، عراق، ایران و مرزهای افغانستان را در برمی‌گیرد. پس از پایان جنگ ۳۳ روزه لبنان نشریه "نیویورکر" افشا کرد که دولت بوش قصد حمله به ایران را داشته است.آمریکا و اسرائیل برای رسیدن به طرح خودشان از هیچ کاری و هزینه‌ای فروگذاری نکردند. به اذعان رئیس جمهور وقت آمریکا "دونالد ترامپ" در آن زمان ۷ تریلیون دلار برای طرح خاورمیانه و این جنگ‌ها هزینه کردند. در برابر این همه طرح‌های استعماری و سلطه‌گری آمریکا و اسرائیل، به نظر هر انسان منصفی، ایران چه باید می‌کرد؟آیا جازه می‌داد ناامنی به داخل سرزمین ایران کشیده شود؟ در مقابل طرح خاورمیانه جدید، نیروهای مقاومت اسلامی را در کشورهای سوریه و عراق سازماندهی کرد. در این میان نکته‌ای که از سوی دشمنان القا می‌شد، هزینه‌های ایران در منطقه و برای کشور سوریه بود. "ترامپ" در یکی از پیام‌های نوروزی خود به مردم ایران گفت:"سپاه پاسداران از سال ۲۰۰۱، حدود ۱۶ میلیارد دلار از ثروت ایران را صرف کمک به رژیم اسد در سوریه، عراق و یمن کرده است." این درحالی است که به گزارش بانک جهانی بودجه نظامی ایران در اوج بحران داعش ۱۲ میلیارد دلار بوده که شامل هزینه‌های جاری نیروهای مسلح ایران بوده است. آمار غلطی که ترامپ داد، حتی بر فرض درست بودن(!) مشخص کرد که ایران با همین میزانی که او ادعا می‌کند یعنی ۱۶ میلیارد دلار نقشه ۷ تریلیون دلاری آن‌ها را نقش بر آب کرده است. نکته دیگری که بیانش اهمیت دارد این است که در دنیا تمام کشورها از هم‌پیمانان خود دفاع می‌کنند و این کار نیز در راستای منافع ملی همان کشور است. در جنگ تحمیلی کشوری که به ما یاری رساند، سوریه بود و یکی از کارهای مهمی که انجام داد، صادرات نفت عراق از طریق خاک سوریه را قطع کرد. این نکته را امام خامنه‌ای در بیاناتشان به زیبایی تشریح کردند: "ما به دولت سوریه کمک کردیم لکن قبل از اینکه ما به دولت سوریه کمک کنیم، در یک مقطع حسّاسی، دولت سوریه یک کمک حیاتی به ما کرد؛ این را اغلب اطّلاع ندارند. در بحبوحه‌ی جنگ، در بحبوحه‌ی دفاع مقدّس، آن وقتی که همه برای صدّام کار می‌کردند و علیه ما کار می‌کردند، دولت سوریه آمد یک حرکت تعیین‌کننده‌ی بزرگی به نفع ما و علیه صدّام انجام داد و آن، این بود که لوله‌ی نفتی را که نفت آنجا را می‌برد به مدیترانه و به اروپا و پولش برمی‌گشت در کیسه‌ی صدّام، قطع کرد. غوغایی شد در دنیا. نگذاشت این نفتی که برای صدّام است، جریان پیدا کند. چقدر نفت از اینجا می‌رفت؟ روزی یک میلیون بشکه. روزی یک میلیون بشکه نفت از این لوله می‌رفت به طرف مدیترانه. خود دولت سوریه هم از عبور این مسیر، به‌ اصطلاح از این ترانزیت نفت سود می‌برد، پول می‌گرفت که از آن پول هم صرف‌‌نظر کرد. البتّه عوضش را از ما گرفت؛ یعنی جمهوری اسلامی این خدمت را بی‌عوض نگذاشت. [پس] اوّل آنها کمک کردند به ما. " بنابراین آنچه ما درباره محور مقاومت کشورهای اسلامی انجام دادیم در واقع در راستای منافع ملی و حفظ امنیت سرزمین پهناورمان بوده است. براساس حدیث نورانی امیرالمومنین_علیه‌السلام_ که می‌فرمایند: " به خدا سوگند، هر ملتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد."با تدبیر حکیمانه رهبر فرزانه جمهوری اسلامی با دشمن دربیرون از خانه خود جنگیدیم.
«پایبند به قلب وطن» بانویی جوان و بی‌حجاب بود. پسر کوچک‌اش با چشمانی اشک آلود به مادر زل زده بود. معلوم است که از مسیحیان اهل بیروت و البته از دوست داران سید حسن نصرالله است. با گریه تندی و ناله‌ای سوزناک مقابل دوربین و خبرنگار، از داغ شهادت پدر اُمت خویش سخن می‌گفت. گویی عزیزی عزیزتر از جان خود را از دست داده بود که چنین از درد به خود می‌پیچید. دلم برایش سوخت؛ موهای تنم از زجه زدن او سیخ شدند. غبطه خوردم به معرفت و اخلاصی که دارد، و بغض کردم از دردی که برایم غریبه نبود، برایشان پدری می‌کرد فارغ از دین و مذهبشان، از ساکنین صیدا و صور، یا ضاحیه و بعلبک همگی فرزندان یک پدر بودند. اصلا همه می‌دانند که پدرها؛ فرزندان خود را با هرشکل و شمایلی دوست دارند. کل شهر نه همه ملت، با نام پدر قسم یاد می‌کردند و سینه‌های خود را برای مقاومت و خاک وطن سپر کرده بودند. گرچه ستون خانه‌هایشان بعد از شهادت پدر فروریخته شد اما، سَرخم نکردند و به یاد آموزه‌های پدر براساس ایمان و مبارزه برای حق عمل و ایستادگی می‌کردند. دشمن ضعیف و سست‌تر از چیزی بود که مقابل ایمان و تقوای مردم لبنان شکست نخورد. بلاخره روسیاه و مغلوب صحنه را رها کرد و پا به فرار گذاشت و لبنان با همه زیبایی‌هایش از جای جای وطن، آغوش گستراند و دوباره قوی‌تر به زندگی لبیک گفت. و به این شهر سوگند می‌خورم و تو ساکن در این شهر و سوگند به پدر، و فرزندانی که پدید آورد که انسان را در رنج آفریده‌ییم... *سوره بلد ✍🏻سیده ناهید موسوی روایت نویسی: لبنان و مقاومت @AFKAREHOWZAVI
به‌نام‌او باورم نمی‌شود باورم نمی‌شود. پیچ تلویزیون را باز کردم. خبری که گوینده اعلان می‌کرد باور کردنی نبود اما من با گوش های خود شنیدم سید حسن نصرالله شهید شده بود و در عرض چند روز بعد از آن اسرائیل شروع به حمله هوایی به لبنان کرده بود. خبر شهادت به قدری برایم سخت بود که بیش از گذشت۲۰ روز، انگار در همان برهه خبر روز شهادت مانده بودم؛ اما سخت‌تر از خبر شهادت سید وضعیت نابسامان کودکان، زنان و مردان لبنانی و مردم فلسطین بود. مردم لبنان در عرض چند ثانیه تمام زندگی خود و از همه مهم‌تر بزرگترین الماس زندگی خود یعنی رهبر مقاوم تود سید حسن نصرالله را از دست داده بود. اما این مردم غیور که دست پرورده مکتب نصرالله بودند با شهادت سید و حمله اسرائیل نه تنها آشفته نشده بودند بلکه با مقاومت خویش دشمن را آشفته کرده بودند. برای شیفتم عازم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها شدم حضرت آقا امام خامنه ای فتوای جهاد عمومی با مردم داده اند و ار مردم خواسته اند با هرچه دارند برای دفاع از مردم مظلوم لبنان، غزه، یمن و دیگر کشورهای اسلامی جهاد کنند. ساعت حدود ۱۴ بعد از ظهر است کنار پل آهنچی از تاکسی پیاده شدم و کرایه را به راننده دادم. روی پل به راه افتادم تا به سمت حرم بروم . آرام آرام از روی پل عبور کردم تا به حرم رسیدم با رسیدن به دربانی کارتم را از داخل کیف در می آورم و به دربان نشان می دهم بدون اینکه من را تفتیش کنند وارد می شوم و به صحن صاحب الزمان می‌روم. همکارم را می بینم که جلوی درب شیشه ای اداره در صحن ایستاده و تا به ایشان می رسم می‌گویم حاج آقا حسنی سلام علیکم باید کدلم جلسه را پوشش دهم می گوید محفل مشکلات الکریمه دختران نوجوان صحن امام هادی شبستان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. به طرف کفشداری ۱۴ به راه می افتم، کفشهایم را از پا درآورده و داخل کیسه پلاستیکی قرار داده و به طرف ورودی شبستان امام خمینی(ره) به راه می افتم به طرف رواق بالاسر و راهرو مشترک حرم و مسجد اعظم می روم از کناز مقبره آیت الله بروجردی عبور کرده فاتحه ای نثار میکنم و وارد صحن مسجد اعظم می شوم و از کنار پنجره فولاد زیارت می کنم از پله های کنار پنجره فولاد پایین می آیم. به طرف درب خروجی صحن مسجد اعظم و وردی صحن امام هادی حرکت می‌کنم ولی صحن امام هادی می شوم رو به آستانه طلایی و گوشواره های صحن امام هادی که کوردی مستقیم به ضریح دارد و به صحن طلای حرم حضرت معصومه مشهور هست دوباره عرص ادبی به بانو داشته و به سمت شبستان حضرت زهرا حرکت می‌کنم. ورودی شبستان بسیار شلوغ است آهسته از مله ها پایین می روم و با موج دختران نوجوان روبه رو می شوم که سن و سالی و توشه مالی ندارند اما همه آن ها از وقتی فرمان امام خامنه ای را شنیده اند با همان اندک طلاهای خود که برای عده ای حتی یک جفت گوشواره دو گرمی بیشتر نمی شود آمده اند که از مردم لبنان حمایت کنند. حال عجیبی دارند همه به نوعی اشکبار هستند؛ اما حال من از حال آنها عجیب‌تر است چراکه می بینم دختران نوجوانی که چندان بضاعت مالی ندارند و وقتی به لباس های آنها نگاه می کنی متوجه می شوی که نباید خانواده مرفه‌ای داشته باشند. فقط برای اینکه فرمان نه امامشان بلکه برای اینکه فرمان نایب امام زمانشان روی زمین نماند همان اندک طلای خود را که چند گرمی هم بیشتر نمی‌شود برای هدیه به مردم لبنان آورده اند. وقتی این دختران را با مردم زمان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که در آستانه ایام فاطمیه هستیم مقایسه می کنم برایم تداعی می شود که جرا رسول خدا و ائمه معصوم دوست داشتند با مردم آخر الزمان و منتظران امام‌زمان هم عصر شوند چرا که آنها فرمان رسول خدا صلوات الله علیه و آله و عهد و بیعت خود در غدیر را در اندک زمانی پس از رحلت شهادت گونه رسول خدا صلوات شکستند و امام خود را تنها گذاشتند و موجب شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها شدند در حالی که این دختران کم سن و سال با تمام بضاعت خود به میدان آمده اند تا فرمان نایب امامشان بر زمین نماند در همین تفکرات هستم که دستی را روی دوشم احساس می کنم بر می‌گردم. 🖊فاطمه قاسمی @AFKAREHOWZAVI
به‌نام‌او زن کلاس ریاضی دخترم پنج عصر شروع شده بود. از صبح منتظر جلسه آخر روایت‌نویسی بودم که شانسی وارد گروه ایتای کلاس شدم؛ و دیدم کلاس شروع شده است. پیش از ظهر بعد چاشت، بین سرد و گرم شدن‌هایم و افتان و خیزان، غذایی نه چندان مطلوب را بار گذاشتم؛ آب برنج را گذاشتم، برنج را با گیجی پاک کردم. بوی عطر برنج کامفیروزی در مشامم پیچید. هرچند امروز حتی بوها هم حالم را جا نمی‌آوردند. چند بار در برنامه پیام رسان ایتا بررسی کردم. وسط هم زدن برنج غوطه ور در آب، حباب‌های کف آلودش را نگاه می‌کردم. به حباب بودن زندگی و گذار بودن سختی ها فکر کردم و به این‌که کاش کسی امروز سرزده نمی آمد؛ یا اگر هم می‌آمد برای کمک می‌آمد. پیرزن مهربان همسایه آمد و با ظرف شله زرد نذری، که رنگش کمی پریده بود. بقولی انگار آجان دیده بود. که برای روز گذشته بود که نذر سلامتی پای پسر جوانش که در تصادف ناکار شده بود. گفت :«گذاشته بودم بچه هایم ببرند؛ نیامدند». بعد مکثی کرد، خجل دستانش را بهم مالید و گفت :«گفتم حیف است تا تازه تر است خورده شود». کمی ته دلم بدم آمد، اما باز چون اسم نذر رویش بود و به سابقه لطفش پذیرفتم. از او تشکر کردم و رفت. چون هوای آزاد به بدن لرزانم خورده بود؛ با یک فنجان چای خوش عطر آویشن که برای خودم در قوریِ زیبایِ چینی هدیه خواهرم بار گذاشته بودم؛ از او پذیرایی کردم. برنج‌ را آب کش کردم و بار گذاشتم. با اضافه کردن فلفل و نمک و سیب زمینی و بعدش رب گوجه و کمی هم زدن، درب ظرف خورش را گذاشتم. کمی اخبار جبهه مقاومت، سوریه را چک کردم؛ خودم را جای بانوان جنگ زده گذاشتم! اینها چه می‌کنند با درد و غم، بیماری، تخریب منازل، بی خانمانی و غم شهادت نزدیکان؛ واقعا نتوانستم خودم را جای آنها بگذارم؛ زنان دلیر لبنان و غزه که از یک سال جنگ و ویرانی درد کشیده اند؛ و استقامت و شجاعت زنان یمنی! واقعا چه میکشند. همین ها که در جنگ گذشته لبنان از اهدا آنچه در توان داشتند؛ مقادیر بسیار زیادی طلا، در طبق اخلاص نهادند و دریغ نکردند که باعث اشک ریختن و افتخار شهید سیدحسن نصرالله به اهل یمن شد. ذهنم پرواز کرد به جشن همدلاله طلایی، هموطنانم، شیرزنان ایران، که از بهترین پس‌انداز و علقه یک زن یعنی طلا، گذر کرده و به راه حق و مقاومت اهدا کردند. بعد پای ذهنم را فراتر گذاشتم. مادرمان زهرا«س» چه‌طور تحمل می‌کردند درد پهلو، درد سقط محسن. ✍ سمیه رضایی @AFKAREHOWZAVI
بسم الله الرحمن الرحیم 🖌زینب تختی. «لباس‌های خوشبخت!» «امکانات من چیست و چه کاری از من بر‌می‌آید؟» همچون‌ خوره افتاده به جانم... این مدت کارهای مختلفی را امتحان کردم، از ایده پردازی کار میدانی و نوشتن بیان مساله برای ایده‌‌ی پژوهشی گرفته تا جمع آوری عروسک و کاموا! از همه سخت‌تر تماس تلفنی برای هماهنگی آدم‌هایی با استعدادهای مختلف برای مراسمات متعدد... آن هم من؛ که از صحبت کردن تلفنی سخت متنفرم! اما «چه کاری از من بر‌می‌آید؟» این حرف‌ها برایش مهم نیست... شده‌‌ایم مثل اسپند روی آتش... خیلی دوست داشتم سهمی در حرکت حساب شده و جذاب زنانه‌ی اهدای طلا داشته‌باشم... حیف که دزد نابکار همه‌ی طلاهایم را برد... دنبال یک تعلق می‌گشتم که کندن از آن شبیه جدا شدن از طلا باشد... هرچند که واقعا بذل مال چه ارزشی دارد در برابر آزادگانی که جمجمه خود را عاریه گذاشته‌اند و برای خدا در معرکه نبرد، خوش رقصی می‌کنند... تا اینکه یکی از دوستان پیام می‌دهد که به لباس‌های نو و دست دوم خیلی تمییز هم حتی محتاجیم... از فکرش دلم به یک تردید خیلی کوچک می‌رسد.. بدهم یا نه؟! همان که به دنبالش بودم، خودش آمد پیش پایم... این بار را مطمئنم هرکسی حرفم را نمی‌فهمد... ۱۴ سال دوندگی و دعا و دوا درمان و دیدن عنایت ویژه‌ی امام هشتم... اولاد دار شدن ما معجزه‌ بود و برق چشم‌های پدر و مادرهای‌مان دیدنی... ذوق مادرهای‌مان برای دست‌چین کردن لباسهایی اندازه‌ی عروسک که آدم با دیدنش به شک می‌افتاد؛ «واقعا تو این لباس هم آدمی‌زاد جا می‌شه؟!». یک بچه فقط داشت به این دنیا اضافه می‌شد اما مادرم از سر ذوق حتی فکر خواهر و برادرهای نداشته اش را هم کرده بود... چه لباسها و عروسک‌هایی که اقوام و دوستان در سفرهای زیارتی به نیت ما تبرک کرده بودند و مادرهای‌مان از چشم‌مان قایم کرده بودند که مبادا بیش از پیش روحمان آزار ببیند... این لباس‌ها برای من «طعم مادری» دارند، طعمی تکرار نشدنی. انگار با سنجاق طلایی کوچکی وصل شده‌اند به من.... هنوز هم نگاه‌شان می‌کنم یاد آن لحظه ای می‌افتم که صورت گرم و پف کرده‌ اش را روی صورتم گذاشتند و از گرمی صورتش همه وجودم گرم شد... با شعف سنجاق تعلق‌شان را از تنم باز کردم و راهی‌شان کردم تا خوشبخت‌ترین لباسهای دنیا باشند، تا در آغوش بگیرند دست و پاهای کوچکی را که بزرگترین کارهای دنیا را می‌کنند... کاری به عظمت مبارزه، به عظمت مقاومت... و کی می‌رسد آن روز که پسرم را از زیر قرآن رد کنم و بگویم: «فتقبل منی انک انت السمیع العلیم.» @AFKAREHOWZAVI
شقایق‌های گلستان‌جمهوری اسلامی ✍صدیقه طهماسبی نژاد آقای "یوسف سلامی" خبرنگار تلویزیون در دیدار خانواده‌های شهدای امنیت با رهبر انقلاب، از فرزند شهید پرسید: "چندسالت بود که‌ ایشون شهید شدند؟" پسر نوجوان با بغض و اشک جواب داد: "من هنوز به دنیا نیومده بودم." با این‌که خبرنگاران معمولا احساسات خود را کنترل می‌کنند اما در برابر این داغ سنگین ایشان هم نتوانست جلوی بغضش را بگیرد. همسر جوان شهید دیگری، بچه در آغوش‌، شاکر خداوند بود که همسرش در راه اسلام شهید شده است. جگر انسان از دیدن این صحنه‌ها آتش می‌گیرد. امام خامنه‌ای به این خانواده‌ها فرمودند: "خانواده‌های شهدای امنیّت افتخار کنند، سربلند باشند. جوان‌های شما به شهادت رسیدند ــ البتّه مقامات عالی الهی را به دست آوردند ــ شما را داغدار کردند. دل‌های شما، جان‌های شما، عواطف شما به خاطر فقدان این عزیزان رنج دید‌، درست است، لکن افتخار کنید؛ این‌ها در راه خوبی حرکت کردند، در راه خوبی شهید شدند، برای کار مهمّی سینه سپر کردند و نتیجه‌ی تلاش این‌ها این است که کشور می‌تواند با امنیّت باشد؛ اگر این‌ها نباشند، اگر تأمین‌کنندگان و حافظان امنیّت نباشند، مشکلات فراوانی برای‌ آحاد ملّت ایران پیش می‌آید. همه‌ی ما بایستی قدرشان را بدانیم، شما هم افتخار کنید." انسان وقتی به کلام امام خامنه‌ای فکر می‌کند این سوال به ذهنش خطور می‌کند که چگونه باید قدردان این شهدا باشیم؟ پاسخ این پرسش را از بیانات دیگر رهبری می‌توان پیدا‌ کرد آن‌جا که فرمودند: "روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند." یکی از شهداء عزیز "حمزه جهاندیده" است که در حمله اسرائیل به ایران شهید شدند. سه ماه پیش که فرزندش به دنیا آمد، در استوریش نوشته بود:"خدایا شکرت" دوست ایشان نکته‌ای را از زندگی شهید بیان می‌کند:"حمزه نماز شب‌خون ما بود." و در جای دیگر می‌گویند از دوره دبیرستان من شاهد بودم که ایشان عاشق شهادت بودند. هنگامی که نکته سنجی در رفتار این شهید عزیز می‌کنیم، شاکرنعمت‌های الهی‌، اهل نمازشب بودن و عشق به شهادت را در زندگی ایشان می‌یابیم. پس از مدتی خانواده این شهید دیداری رهبر انقلاب داشتند، با دیدن فیلم همسر شهید حمزه جهاندیده اشک، مهمان ناخوانده دیدگان انسان می‌شود. مقاومت و صبوری این بانو مثال زدنی است، البته در زمان دفاع مقدس کم نداشتیم چنین شیر زنانی را؛ اما در میان هیاهوی این دنیای هزار رنگ که فضای حقیقی و مجازیش دل‌ها و حواس‌ها را می‌رباید،‌ این‌گونه پایداری کردن در راه اسلام آفرین دارد. بانوی مقاومی که بغض در گلو، به اشک مجال جاری شدن را نمی‌دهد. آیا‌ او در گل‌زاری غیر از گلستان عقیله بنی هاشم پرورش یافته است؟ از زینب کبری(س) آموخته تا دشمنش را خار و حقیر بداند، بر سر او بانگ برآورد و لرزه بر اندام آن جنایت‌کار بیندازد. این زن شجاع ایرانی، شیفته امام و پیشوایش است و از این‌که مانند حمزه‌اش، جانش را فدا نکرده، شرمندگی را به رخسار می‌کشد. چه زهرایی مادری کرده که نازدانه‌‌ی شیرین زبانش، به پدر غیورش افتخار می‌کند. این موارد همان نکته‌هایی هستند که ما در زندگی شهدا و خانواده‌ی آن‌ها می‌توانیم پیدا کنیم، از آن‌ها درس بیاموزیم، در عمل به کارگیریم و این‌گونه قدردان شهدا باشیم. @AFKAREHOWZAVI
به‌نام‌او یا سلام سلم انگشتان کشیده دستان زیبای غرق به خون او را که همیشه قلمی برای نوشتن خبر همراه داشت، در دست گرفت اما مثل همیشه گرم و مهربان نبود. به لب‌های بسته و خونین او می‌نگریست که همیشه با لبخندی زیبا چنان خورشید عشق را می‌پراکند به همه و مزین به کلام مهر بود. آنگاه که لب.هایش برای گفتن اخبار تکان می‌خورد فصیح‌ترین کلام جاری می‌شد‌. شانه‌هایش را تکانی داد و خطابش کرد: «سلام ,سلام» برخیز و منتظر بود تا دوباره او را عشقم خطاب کند و باز بگوید: « یا سلام سلم»،اما دریغ از یک کلمه... به عشق مادرانه به کودکانش که در قلب اکنون ساکت او،که روزگاری موج می‌زد می اندیشد، حالا کودکانت بی تو چه کنند؟! در این وانفسای کمبود غذا و آب و بهداشت در حملات دژخیمان در آغوش که پناه بیاورند؟! چه مهربانانه برای‌شان حمص را با دانه‌ای نخود پخته مزین می‌کرد و روغن زیتون را بر آن جاری. چقدر اندوه در کلامش موج می‌زد. با غم از کودکان آواره و ترسان و لرزان غزه سخن می‌گفت و نگاهش می‌چرخید به کودکان خودش و مروارید اشک روان می‌شد. مصمم‌تر زیر آتش باران موشک و پهباد صهیون باز به خط مقدم می‌رفت. خط مقدمی که خط و حد ندارد و تمام سطح غزه است. از ستون‌های قطور و بلند چنان برج آتش، خمپاره و پهباد ترس به دل او راه نمی‌داد و او را از ادامه راه باز نمی‌گرداند. ✍ روایتی از شهادت خبرنگار زن مقاومت سلام خلیل میما 🖊سمیه رضایی @AFKAREHOWZAVI
نامادری در کودکی تا کلمه نامادری را می‌شنیدم تمام بدنم می‌لرزید و قصه سیندرلا و سفید برفی برایم تداعی می‌شد. نامادری‌هایی که برای اذیت و آزار فرزندخوانده‌هایشان دست به هر کاری می‌زدند. نامادری‌هایی که برای راحتی فرزندان خود، حاضر به مرگ فرزند خوانده‌هایشان می‌شدند. اما در قصه‌های کودکی‌ام جای یک نامادری خالی بود. نامادری که نه تنها فرزندان خود را به فرزند خوانده‌هایش ترجیح نمی‌داد. بلکه به خاطر راحتی و آرامش فرزند خوانده‌هایش، راضی به سختی فرزندانش می‌شد. نامادری که برای رفع ناراحتی فرزندخوانده‌هایش، از اسم خودش هم گذشت. نامادری که برای دفاع از پسر هوویش، چهار پسر خود را فدا کرد و در جواب پیک حامل خبر چنین گفت: (ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدایی حسین می‌شد و او زنده می‌ماند.) آری فرزندی چون ابوالفضل العباس(علیه السلام) باید در دامان مادری پاک طینت پرورش یافته باشد که چنان رشادت و شجاعت بی‌نظیری از خود به جای گذارد که تاریخ همانند او را به خود ندیده باشد. سِمَت مادری برای عباس بن علی(علیه السلام) که پرچمدار صحرای کربلا بود. افتخار بزرگی است که نصیب بانوی شایسته‌ای همچون ام‌البنین(علیه السلام) شده است. سادات طهماسی @AFKAREHOWZAVI
فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان است فدای اباعبدالله " آنچنان در شجاعت و ادب در میان زنان عرب نام آور شده بود که در طول تاریخ، زنانی که بعد از او آمدند بر آن کوهِ استقامت و شجاعت ، برآن الگوی عشق و ادب،بر اسوه ی ولایت پذیری تکیه زدند. زنانی که به مانند" او" هویت خود و فرزندانشان را در هویت امام زمانشان یافته بودند. آنانی که ذوب در ولایت بودند و فرزندانشان را به مانند پسران "او" بلاگردان امام شان کردند. امتحان و حکمت الهی، لحظه ی سنجش میزان و مرتبه ولایت پذیری فرا رسیده است. امام زمانش؛ حسین علیه السلام آهنگ سفر از مدینه به مکه و کربلا را می کند. درین هنگام این ام البنین است که مهر مادری اش را فدای امامش می کند، و به همراهان حسین علیه السلام چنین سفارش می کند: "چشم و دل مولایم حسین علیه السلام و فرمانبردار او باشید"! ام البنین؛ شخصیتی که میراث ارزشمند" من کنت مولاه و فهذا علی مولاه" را به فرزندانش ارث داده است. او حفظ حقوق و منافع و حرمت و جان ولی امرش را بر حفظ حقوق و منافع و حرمت و جان خود و فرزندانش مقدم می دارد.کسی است که برای ورود به خانه ی شویش به احترام دل فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها از مولایش امیرالمومنین علیه السلام می خواهد که او را فاطمه نهد، بلکه با کنیه اش ام البنین صدا کند. و از دختر کوچک حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها اذن ورود به خانه را می گیرد. آری اینچنین است که خداوند لیاقت مادری فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها را به او عنایت می کند. زنی شجاع و صبور و بصیر و اما مهربان و مودب! عباس نوزادش را می گیرد و او را گرداگرد سر حسین علیه السلام میگرداند تا بلاگردانش شود. و شکر می کند خدایی را که بازوان فرزندش را حامی امام زمانش قرار داده است. اینها همه نشان از اعتقاد عمیق ام البنین به جایگاه ولایت است که فرمانبرداری از ایشان را در هر حالی خواستار شده است. اوست مادر شیر مردان کربلا؛ عباس، جعفر، عون و عثمان. شخصیتی که بعد عاشورا صدا زد:" ای بشیر؛ مرا از اباعبدالله الحسین علیه السلام باخبر کن. فرزندان من و آنچه زیر آسمان است فدای ابا عبدالله! بشیر خبر شهادت امام حسین علیه السلام را میدهد. ام البنین اسوه ی استقامت و پایداری و ادب با صدایی پر از اندوه آه می کشد: "قد قطعت نیاط قلبی". آه که بندهای دلم را پاره کردی! و چنین اند مادرانی که اشک روضه ها را بر سر و صورت کودکانشان کشیدند برای روز مبادا. همان روزی که مبادا ولی امرشان در جبهه حق تنها بماند. همان روزی که پاک ماندن و و در کنار ولی زمان ماندن سخت است و دشوار. مادرانی از جنس ام البنین، همان زنی که در تمام حالات زندگی، در اعتقاد به ولایت زبان زد بود و امروز ام البنین های جبهه مقاومت....! شیر زنانی که پرچمداران صبر و استفامت و ایمانند. شیر زنانی که بعد شهادت هر فرزندشان در جبهه ی حق در حالیکه بر کوه صبر و استقامت و ادب و ایمان تکیه کرده اند از خداوند می خواهند که قربانیِ شان را بپذیرد که آن را هدیه به امام زمانشان کرده اند. پرچمدارانی که چنین می گویند: جان و مال و فرزندان مان فدای سر امام خامنه ای! قطعا آنان پیروزند ✍ ط. قادری @sahebzaman8487 @AFKAREHOWZAVI
. به یاد اونجمه صالحی دائم تسبیح در دستش به ذکر می‌چرخید. بوی خوش او از آغوش آخری که نصیبم شد، هنوز در مشامم باقی مانده است. دانا، صبور، کم حرف و مهربان‌ترین مادر... جوان بود که همسرش در جنگ شهید شد و مدتی بعد، شهادت پسر تازه دامادش که قرار بود، پدر شود. وقتی خاطراتش را مرور می‌کنم او را کم نظیر می‌یابم. روز تکریم مادران و همسران شهدا، خاطره او برایم دوباره زنده می‌شود. چه نامگذاری مناسبی برای روز وفات ام البنین سلام‌الله‌علیها. روزی که یاداورمان می‌شود مادران شهدا با تأسی به بانو ام البنین سلام‌الله‌علیها با صبر و بردباری بی‌نظیر خود، ستون‌های پابرجا برای خانواده‌ها و جامعه بوده‌اند. این مادران، با قلبی سرشار از ایمان و عشقی بی‌پایان به فرزندان‌شان، در سخت‌ترین لحظات زندگی، همچون کوهی استوار ایستادند و با ذکر و یاد خدا، اطرافیان خود را به آغوش آرامش و امید کشیدند. خاطره این مادران فداکار، که با شکیبایی مثال‌زدنی، داغ عزیزان‌شان را تاب آوردند و همچنان با روحیه‌ای قوی به زندگی ادامه دادند، همواره در دل‌هایمان زنده خواهد ماند. این روز بهانه‌ای است که با هدیه صلواتی به روح مادران شهدا و حضرت ام البنین سلام‌الله علیها، یادشان را گرامی نگهداریم و از خداوند برایشان آرامش و رحمت بی‌پایان بخواهیم. پ.ن: تقدیم صلوات و فاتحه برای خاله‌‌‌ی عزیزم(زهرا قاسمی) که عطری خدایی در وجودش موج می‌زد و حضورش در ذهن و یاد ما باقی است. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍هاجر رضایت امروز را به روز وفاتش مستند کردند، ادب و جلالتش از زمانی که وارد خانه شویش شد هویدا بود، جایگاه خود را با اهل خانه همسان نمی دید. خود را کوچکتر از آن می دانست که بانوی آن خانه باشد او این حس را خیلی زیبا و عمیق به فرزندانش هم انتقال داده بود. زمان ها سپری شد تا اینکه سفری پیش آمد اهل خانه همه رفتند و او تنها به امید بازگشتشان نشست‌. روز موعود فرا رسید، صدای آمدن کاروان میآید چادرش را بر سر کرد و به استقبال رفت. پیک کاروان زودتر وارد شهر شد. تا چشمش به بانو افتاد نگران شد، نگران سوالی که خواهد کرد، او پیش آمد ولی چیز دیگری پرسید... او از قافله سالار پرسید، کجاست ؟ به سلامت است؟... پیک شرمنده بود و نمی دانست چه پاسخ دهد ناگاه کاروانی پر از غم با رخ های پریده و قدهای خمیده وارد شد و او جواب تمام سوالاتش را گرفت. نمادی ساخت و شب روزش را با آن سپری می کرد و زمزمه می کرد که دیگر نامش مسمایی ندارد. و نام مادران شهدا با نامش چه عجین و خوش درخشید 🥀 رحلت حضرت ام البنین تسلیت @AFKAREHOWZAVI
قرارِ دل همیشه به قرار هفتگی که با پسرش داشت پایبند بود.در هر شرایطی،هر اتفاقی هم که پیش می آمد باید حتما برای تسلی دل خودش و قول و قراری که با فرزند گذاشته بود، سر مزار پسر جوانش حاضر شود.مادر است دیگر،سرما و گرما ،ممکن و ناممکن نمی توانست مانعش شود و او را از قرار هفتگی اش برای رفع دلتنگی باز دارد. خیلی که دلتنگ می شد و هنوز وقت دیدار نرسیده بود ،درِ چمدان دلتنگی اش را باز می کرد .لباس های رزم پسر را بغل می گرفت،لباس هایی که آخرین بار جوان بیست ساله و رعنایش در قامت سرباز سرافراز وطن در آن لباس با مادر خداحافظی کرد بود را بر می داشت و خاطره آخرین لحظه دیدارشان را در ذهن مرور می کرد. مادری که در آغوش جوان رعنا کرده اش بود،اما خود نحیف و رنجور دلواپس و ریز نقش شده و میان شانه های ستبر پسرش از پس تاریخ گم شده بود . حالا مادر مانده بودو خاطراتش ،مادرمانده بود و عطر پیراهن دردانه اش که هنوز هم به مشام مادرانه اش می رسید.این عطر دلتنگی بود.عطر پیراهن یوسف بود.مادر با یاد آوری آن روز و آن آغوش آه بلندی سر می دهد. منتظر می ماند و پسر هم که خوب از حال مادر آگاه است ، خبر وصال مادر به خداوند و رسیدن به دردانه اش را به عنوان خبری نوید بخش برای مادر، به او می رساند. پیر زن شادمان می شود و بی قرار آن لحظه سر از پا نمی شناسد . به یادمادر بزرگ عزیزم و تمام مادران شهدا که با داغ فرزندشان و غم دوری از او ذره ذره چون شمع آب شدند اما همیشه روشنا و گرمابخش خانواده خود بودند.اسماعیل های خود را همچون هاجر به مسلخ عشق فرستادند و در راه حق گرانبهاترین و با ارزش ترین داشته هایشان را بذل کردند. ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
مادری قهرمان ✍ ف. علی زاده علی آبادی ام البنین، بانوی بزرگ و فداکار تاریخ اسلام، همسر امام علی (علیه السلام ) و مادر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام ) است. او زنی است که در دل تاریخ، با فداکاری‌ها و ایثارگری هایش جایگاهی ویژه یافته است. نامش در کنار نام فرزندانش، به ویژه ابوالفضل، همواره یادآور شجاعت و وفاداری است. ام البنین، با آنکه خود مادر چهار پسر است، اما همواره در کنار همسرش، امام علی (علیه السلام )، و فرزندانش، در راه حق و حقیقت ایستادگی کرد. او با تربیت فرزندانش، نه تنها به پرورش قهرمانانی چون ابوالفضل العباس (علیه السلام) پرداخت، بلکه با آموزه‌هایش به آن‌ها یاد داد که چگونه در راه دین و مکتب خود فداکاری کنند. در واقعه عاشورا، او با وجود درد و رنجی که از فقدان فرزندانش تحمل کرد، همواره به امام حسین (علیه السلام ) و اهداف او ایمان داشت. او به فرزندانش آموخت که در برابر ظلم و ستم، باید ایستادگی کرد و برای حق جنگید. این فداکاری و وفاداری او، نه تنها در دل تاریخ باقی مانده است، بلکه در روح و جان هر مسلمان و آزادی‌خواهی زنده است. ام البنین، نماد زنی است که با عشق و ایمان، در دنیایی پر از چالش و مصیبت، به فرزندانش درس شجاعت و ایستادگی داد. او به ما یادآوری می‌کند که در سخت‌ترین لحظات زندگی، ایمان و فداکاری می‌تواند نور امید را در دل‌ها روشن کند. به راستی که ام البنین، نه تنها مادر قهرمانان، بلکه الگویی از عشق، فداکاری و استقامت برای تمام نسل‌هاست. یادش گرامی و نامش جاودان. 🥀ام البنین ای فاطمه ای همسر مولا علی ای خفته در صحن بقیع، در محضر بنت النبی عباس تو شد جانفدا بر آستان فاطمه هم بر حسینش مادری هم رازدار زینبی🥀 @AFKAREHOWZAVI
این سن برای مادر شهید شدن، طاقت و توان چند برابر می طلبد. توانی که دیگر ته مانده هایش روی تخت و با ویلچر دارد صرف می شود. مادر جوان که شهید می دهد ، قبلش محکم است. جان و روانش قرص است. دستش اگر بلرزد از دلتنگی است و پایش اگر سست شود از داغ است. این مادر که انگشت هایش لای دانه های تسبیح می چرخد و قدم هایش می لرزد ، برای یک داغ عمیق، دیگر جان و توانی ندارد. با اشک‌هایی که روی صورت چروکیده اش می غلتید ما هم گریستیم. بارها آرزو کرد کاش قبل از پسرش رفته بود.‌او‌ که پشتش خمیده و شانه هایش تکیده ، چگونه می تواند بار این نبودن را با خودش راه ببرد. مادر شهید شدن، در این کهولت عمر بیش از دلتنگی و حسرت و ناامیدی، درد زنده ماندن هم دارد. یا حضرت ام البنین شما هم این درد را تاب به جان کشیدید. آن هم برای چهار پسرتان...اما همیشه اسم حسین بر لب داشتید. نام حسین آرامش بخش همه ام البنین های تاریخ ماست. و‌ باز یاد آن شعر بی نظیر محمد مهدی سیار در کتاب «رودخوانی»: گفته بودم جان تو و حسین، پسر... ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر عاشورائیان دختری خوش خلق و شجاع از قبیله بنی کلاب به همسری امیر المومنین علی علیه السلام در آمد *.نامش فاطمه بود،ایشان ازامیر المومنین علی علیه السلام خواستند به احترام فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها به این نام خوانده نشود. خداوند نیز او را صاحب پسرانی کرد، تا او با نام ام البنین شناخته شود.این بانوی با ایمان ،شجاعت و ادب را با شیره جانش به آنان داد و در تربیتشان فرو گذار نکرد . فرزندانش شجاعت و ادبِ ام البنین را در روز عاشورا به رخ تاریخ کشیدند .تا نام این شیر زن ، برای همیشه به عنوانی بانویی نمونه بر پیشانی تاریخ بدرخشد. *مسعودی،مروج الذهب ،ج۲،ص۶۷. ✍️آمنه خالقی فرد @AFKAREHOWZAVI
مادر مرد آفرین ✍صدیقه طهماسبی‌نژاد خوب بود این دم‌آخر پسرانت بودند! شرزه شیرانِ جگردار جوانت بودند این زمین‌گیر شدن، علت خونین‌بالی‌ست سرِ بالین تو جایِ پسرانت خالی‌ست " وحید قاسمی" "علمداری" در میان جنگ، منصبی خطیر بود. خلعت علمداری به هر قامتی زیبنده نبود. شایستگی و برازندگی می‌خواست علمداری. علمدار از دلیرترین مردان‌ لشکر انتخاب می‌شد. حفاظت آن پرچم در بحبوحه جنگ، به دستان توانمند علمدار داده می‌شد. تا عَلَم برپا بود، نشان از پیروزی آن لشکر داشت. در زمان پیامبر جاهایی که کار خیلی مهم بود، علمداری به حضرت علی (ع)سپرده می‌شد. در کربلا عباس‌ِعلی، علمداری کرد. دلاوری را از پدر آموخته، می‌داند باید مردانه بایستد و پشت به دشمن نکند. تا سایه عباس بر سر لشکر بود، حسین(ع) چاره داشت. با رفتنش، راه چاره بر امام بسته‌ شد. عباس‌ِ ام‌البنین به یاد سپرده که فدایی حسین(ع) باشد. آن‌گاه که مادر شیره جانش را به او نوشاند، بذرهای محبت فرزندان فاطمه(س) را در دلش افشاند. با زمزمه‌های مادرانه‌اش به او درس وفا و ادب آموخت. عباسش را بر مدار ولایت آل‌الله پروراند تا سرمشق سه برادر دیگرش باشد. آن‌گاه که خبر شهادت شیر مردان دلیرش را آوردند، او سراغ امامش را گرفت. آن زمان که سوگواری می‌کند بر مزار فرزندان شهیدش، به جوان‌هایش افتخار می‌کند. با همان مرثیه‌هایی که می‌خواند حماسه‌آفرینی‌ می‌کند. مادران و همسران شهداء از ام‌البنین یاد گرفتند تا هیچگاه پشت امامشان را خالی نکنند و به فرزندان شهیدشان افتخار کنند. سال‌روز وفات حضرت ام البنین _سلام‌الله‌علیها_ تسلیت باد. روز تکریم همسران و مادران شهدا را گرامی می‌داریم.هدیه کنیم فاتحه و صلواتی به روح شهدا و مادران و همسران شهدا که دعوت حق را لبیک گفته‌اند. https://eitaa.com/loh_ghalam @AFKAREHOWZAVI
ام البنین حضرت آقا فرمودند: «افشاننده بذر ایمان در دل ها مادران هستند که فرزند را مومن بار می آورد. ایمان یک رویش است. یک رشد معنوی است این بذر افشانی است و مادر این کار را انجام می دهد.» مفسران و عالمان می گویند هر جا کلمه مومن در آیات و روایات می آید منظور کسانی است که ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام و فرزندان ایشان را قبول دارند. این حجم از ایمان، ولایت پذیری و ادب حضرت عباس علیه السلام و دیگر برادرانشان قطعا بر میگردد به دامنی که عباس پرور است. دامن مادری که حتی اجازه نمی دهد فرزندانش خودشان را مقدم بر فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها بدانند. و به آنها گوشزد میکند که شما غلام فرزندان زهرایید. بانوی ادبی که خالصانه مادری کرد برای فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها و به مولایمان علی علیه السلام گفت مرا فاطمه صدا نزن که بچه های زهرا سلام الله علیها دلتنگ مادرشان می شوند. مادر مهربانی که بعد از عاشورا هر روز به بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود میخواند و گریه میکرد. هر چقدر تاریخ از ادب و معرفت این زن بنویسد.باز هم کم است. زنی که ولی شناس بود و فرزندانی پرورش داد که ولی شناس بودند. جای زهرا، بعد زهرا مثل زهرا مادری هر چه مادر هست قربان چنین نامادری ✍مریم زارعی @AFKAREHOWZAVI
از مین تا ایمان انگار دنیا را بهش داده‌اند. از راه که می‌رسد حرف‌هایش مثل پرنده‌ای است که اسیر قفس بوده و آزاد شده، بی وقفه و با شور و اشتیاق تعریف می‌کند. امروز رفته اردو. آن هم نه از آن اردوها که همه مدرسه را سوار اتوبوس کنند و ببرند. فقط برای پایه پنجم و ششم، و تازه نه برای کل کلاس. ناظم دیروز آمده و به ده نفر از بچه‌ها برگه رضایت‌نامه داده که کجا بروند؟ بهشت رضا. دیشب وقتی از بابایش خواست رضایت نامه را امضا کند، خندیدیم و گفتیم :«شاید می‌خوان مراحل کفن و دفن رو بهتون یاد بدن». خودش هم به این امید رفته بود که از درست کردن کاردستی‌های بی‌مزه کلاس خلاقیت در برود. اما حالا آمده با دنیا دنیا حرف، اول از همه می‌گوید:«مامان می‌دونین اونجا چی یاد گرفتم ؟ خنثی کردن مین». می‌تواند نویسنده خوبی بشود. شروعش میخکوبم کرد. صفحه کلید لپ‌تاپ را رها کردم، صندلی‌ام را چرخاندم سمتش و جفت چشم‌ها و گوش‌هایم را سپردم به او. پدرش هم که نیمی از ماجرا را توی راه شنیده بود، آمد جلوی در اتاق :«من که خیلی خوشم اومده از این اردو» حالا گردن پسرم راست‌تر شده بود و تعریف می‌کرد لباس نظامی بهشان داده‌اند. می‌خندید و می‌گفت آستینش را سه چهار بار تا زده تا بالاخره دستش بیرون بیاید. یاد رزمنده‌های نوجوان زمان جنگ افتادم. برادر کوچکش دوید سمت کمد و لباس پلیسش را آورد:«از اینا دادن؟» یک نه کوتاه و بی توجه تحویل داد و رفت سراغ ادامه ماجرایش: «توی خاک‌ها سینه خیز رفتیم، دو‌تا نردبون بلند هم بود که باید ازش می‌رفتیم بالا.» پرسیدم : 《چقدر بود؟》 سقف اتاق را نشان داد:« یه کم کوتاهتر از اینجا، اولش ترسیدم، اما وقتی رفتم بالا دیدم ترسناک نیست‌» بهشان ماسک ضد شیمیایی هم داده بودند تا بستنش را یاد بگیرند. آخرین برنامه هم گعده‌ای بوده در باب تحلیل اوضاع منطقه و مقاومت.‌ وقتی می‌گفت هم سن و‌ سال‌هایش چه سوال‌هایی داشته‌اند، ما با تکان دادن سر، ابرو بالا انداختن و انواع اصوات تعجب همراهی‌اش کردیم. درباره شرایط سوریه پرسیده بودند و مقایسه این روزهای آنجا با دوران دفاع مقدس ایران. در جواب از نقش آفرینی مردم شنیده بودند و اثر رهبر داشتن. همه محو حرفهایش شده بودیم و دوست داشتیم بیشتر و بیشتر بگوید. در همان اوج، نوار مشکی بلندی را از جیبش بیرون کشید:« اینم آخر برنامه بهمون دادن». نوشته‌اش را نگاهی کرد و گرفت رو به ما «یا ابالفضل العباس». می‌تواند نویسنده خوبی بشود. پایان بندی‌اش هم ماندگار بود... ✍ فهیمه_فرشتیان @AFKAREHOWZAVI