┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح را آغاز میکنیم
با نام خدایی
که همین نزدیکیهاست
خدایی که در تارو پود ماست
خدایی که عشق را به ما هديه داد،
و عاشقی را
درسفره دل ما جای داد
الهی به امید تو💚
💐☘🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
به عالمی نفروشم دمی ز حالم را
که انتظار فرج قیمتی ترین چیز است
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼☀️سلاااام؛ صبحتون قشنگ
🍃🕊آرزو می کنیم که در این روز زیبای خدا
🍃🍁🌼دلتون پر از محبت💙
🍃🍁🌼روزتونپُرازرحمت💚
🍃🍁🌼زندگیتونپرازبرکت💝
🍃🍁🌼سراسر موفقیت💖
🍃🍁🌼وعاقبتبخیرباشین💚
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتهفدهم
اشکاش رو با انگشتام پاک کردم:-ببخشید ناراحتت کردم آنا!
-فدای سرت عزیزکم،اومدم یه چیزی نشونت بدم،مطمئنم خیلی خوشت میاد!
رفت سمت صندوقچش و پیراهن سرخابی رنگی بیرون آورد و گرفت سمتم وقتی نبودی حسین اومد اینو برات آورد تا توی مراسم فردا بپوشی!
از اومدن اسم حسین اخمام توی هم کشیده شد:حسین؟اون برای چی باید برای من پیرهن بیاره؟
-گفت لباس فاطیماس براش تنگ شده فرستاده برای تو،خیلی خوشگله پاشو تنت کن!
هیچوقت دوست نداشتم کهنه های دیگرون رو بپوشم هنوزم دلم پیش اون پارچه قرمز با گل های نقره ای ظریفش گیر کرده بود،اما به خاطر دلخوشی مادرم پیراهن رو به تن کردمو روبه روش ایستادمو چرخی زدم!
-خیلی بهت میاد چشم بد ازت دور باشه دخترم!
دو روز گذشت و توی این دوروز تموم عمارت رو آذین بسته بودن،گلناز و ناهید هر روز چند مدل شیرینی میپختن و مادرمم مشغول دوختن لباسای عروسی فاطیما و عزیز و عمه بود بیچاره حتی برای خودشم لباس مناسبی نداشت8❤️
لباس سرخابی رنگی که فاطیما داده بود رو تن کرده بودمو گوشه ای از حیاط عمارت نشسته و زل زده بودم به ظرف حنایی که ناهید مشغول درست کردنش بود،امروز جشن حنابندون فاطیما بود و مهمون خونه عمارت پر شده بود از زنا و دخترایی که جمع شده بودن تا به نشونه نیک بختی نوبتی کف دستاشون رو حنا بذارن،ناهید با ظرافت مشغول طرح دادن به حنای داخل سینی بود،دیگه از صبر و حوصله ای که به خرج میداد داشتم کلافه میشدم:-خوب شد دیگه الان زنعمو عصبانی میشه چند دقیقه ای میشه منو فرستاده دنبال سینی حنا...
هنوز جملم تموم نشده بود که صدای عصبانی زنعمو بلند شد:-کجایین پس این سینی حنا رو بیارین!
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#فاطمیه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
『♥️』
میگن فقط یک نفر میتونه بینهایت عذابت بده
اونم همون کسیه که تونسته بی نهایت عاشقت کنه :)
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『♥️』
یک نفر... یک جایی...
تمام رویاهاش لبخند توست :)
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه...
پس هر وقت احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به یاد داشته باشه که
یک نفر یک جایی ...
در حال فکر کردن به توست...
#دکلمه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
گاهى دلتنگى به جايى ميرسه
كه به خدا ميگى :
اگه به صلاحم نيست، باز ميخوامش :)
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Iraj Khaje Amiri - Mohabat 128 (MusicTarin).mp3
3.58M
🌺🎼 آوای زیبا و روح نواز محبت
🍃🌼از ایرج خواجه امیری
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Houshmand_Aghili-Farda_To_Miayi.mp3
2.57M
🌺🎼 آوای بسیار زیبای فردا تو میایی...
🍃🌴☀️خبر های خوش در راه است😍👌.
🍃🌼از هوشمند عقیلی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههشتادچهارم
زينب(س) در خيمه امام سجّاد(ع) نشسته است. او پرستار پسر برادر است.
اين خواست خداوند بود كه نسل حضرت فاطمه(س) در زمين حفظ شود. بنابراين، به اراده خداوند، امام سجّاد(ع) اين روزها را در بستر بيمارى به سر برد.
امام حسين(ع) كنار بستر فرزند خود مى رود. حال او را جويا مى شود و سپس از آن خيمه بيرون مى آيد.
امام حسين(ع) به سوى خيمه خود مى رود. جَوْن ( غلام امام حسين(ع) ) كنار خيمه نشسته است و در حال تيز كردن شمشير امام است.
صداى نرم و آرام صيقل خوردن شمشير با زمزمه اى آرام درهم مى پيچد.
اين زمزمه حزين براى زينب(س) تازگى دارد، اگر چه خيلى هم آشناست.
خداى من اين صداى كيست كه چنين غريبانه شعر مى خواند؟ آرى! اين صداى برادرم حسين(ع) است:
يا دَهْـرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَليـل***كَم لَكَ بِالإشراقِ والأصيلِ
اى روزگار، اف بر تو باد كه تو ميان دوستان جدايى مى افكنى. به راستى كه سرانجام همه انسان ها مرگ است.
واى بر من! سخن برادرم بوى رفتن مى دهد. صداى ناله و گريه زينب(س) بلند مى شود. او تاب شنيدن اين سخن را ندارد. پس با شتاب به سوى برادر مى آيد:
ــ كاش اين ساعت را نمى ديدم. بعد از مرگ مادر و پدر و برادرم حسن(ع)، دلم به تو مأنوس بود، اى حسين!
ــ خواهرم! صبر داشته باش. ما بايد در راه خدا صبر كنيم و اكنون نيز، چاره ديگرى نداريم.
ــ برادر! يعنى بايد خود را براى ديدن داغ تو آماده كنم، امّا قلب من طاقت ندارد.
و زينب(س) بى هوش بر زمين مى افتد و صداى شيون و ناله زنان بلند مى شود.
امام خواهر را در آغوش مى گيرد. زينب آرام آرام چشمان خود را باز مى كند و گرمى دست مهربان برادر را احساس مى كند.
امام با خواهر سخن مى گويد: "خواهرم! سرانجام همه مرگ است. مگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از من بهتر نبود، ديدى كه چگونه اين دنيا را وداع گفت. پدر و مادر و برادرم حسن، همه رفتند. مرگ سرنوشت همه انسان هاست. خواهرم ما بايد در راه خدا صبر داشته باشيم".
زينب(س) آرام شده است و اكنون به سخنان برادر گوش مى دهد: "خواهرم! تو را سوگند مى دهم كه در مصيبت من بى تابى نكنى و صورت نخراشى".
نگاه زينب(س) به نگاه امام دوخته شده و در اين فكر است كه چگونه خواهد توانست خواسته برادر را عملى سازد.
اى زينب! برخيز، تو در آغاز راه هستى. تو بايد پيام برادر را به تمام دنيا برسانى. همسفرِ تو در اين سفر، صبر است و تاريخ فرياد مى زند كه خدا به تو صبرى زيبا داده است.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
4_5974524260079634713.mp3
3.34M
ببین هنوز نفس که میکشم فقط به عشق با تو بودنه 💜•
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
ذات بد
نیکو نگردد!
چونکه بنیادش بد است...!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
4_6001165753238159663.mp3
6.17M
🎼 آوایی بسیااار شاد و زیبا از استاد دکتر محمد اصفهانی
🍃🌴🌸🌧🌙امشب یکسر شوق و شورم...
🍃🌍🌼💫از این عالم گویی دورم ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻