Taheri01.mp3
1.45M
💐مولودی های نوستالژی
ویژه اعیاد شعبانیه۵
ولادت امام سجاد علیه السلام
دسته دسته باز ملائک گل میارند برای ارباب
🎙حاج محمدرضا طاهری
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
sardaran_karbala_-rasoli-sorood2.mp3
2.21M
|⇦•ای حضرت عشق..
#سرود ویژۀ ولادت حضرت قمربنی هاشم علیه السلام و سرداران کربلا به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#آقازاده اگر میخواهید؛
فقط #ابالفضل_العباس!
بقیهی آقازادهها در مُقابلش
فقط یک #بیهوده_زاده اند!
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موفقیت این نیست که هرگز اشتباه نکنیم،
بلکه این است که یک اشتباه را دوباره تکرار نکنیم.
🌻شبتون بخیر و امام حسینی🦋
💖🌹🦋🌟✨🌙
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
این دیده نیست، لایق دیدارِ رویِ تو
چشمی دگر بده، که تماشا کنم تو را …
تو در میان جمعی و من در تفکرم
کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را
ادرکنی یا صاحب الزمان (عج)
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتهفتادچهارم
پس برای همین خوشحال بود دختر هووش دسته گل به آب داده:-اون سومی کیه؟نکنه خان سه تا زن داره؟
-نه به گمونم سومی نورگل خاتون باشه خواهر اژدرخان و با چشم اشاره ای به پیرزنی که کنار طلعت خاتون نشسته بود کرد و قبل از اینکه من سوال دیگه ای بپرسم گفت پرسیدم:-اون پیرزنه هم فکر میکنم،گوهرخاتون عمه اژدر خانه،شوهرش که به رحمت خدا رفت و بچه هاش سرو سامون گرفتن دیگه اژدرخان اجازه نداد تنها زندگی کنه آوردش توی عمارت،اما خانوم جان هیچوقت فکر نمیکردم خان بالا تا این حد ثروتمند باشه،عمارتشون رو دیدین چندتا اتاق داشت؟هر اتاقی دو طبق داره حتی پله هاشم معلوم نیس!
ابرویی بالا انداختم و جدی گفتم:حالا که خوشت اومده از فردا بیا این جا کار کن،از دست اشرف خاتونم راحت میشی اما چندتا خانوم جان جدید پیدا میکنی که از قیافه هاشون مشخصه با هیچکس شوخی ندارن حتی دختر خودشونم کتک میزنن چه برسه به کلفت و نوکر!
با چشمای گشاد شده نگاهی بهم کرد:-شما از کجا میدونی خانوم جان؟
خندیدمو گفتم:-مگه نمیبینی دخترشون اینجا نیست حتما مثل اردشیر یه بلایی سرش آوردن!
-نه خانوم جان مگه نمیدونین رسمه عروس و داماد تا شب عقد نمیتونن همو ببینن!
-خیلی ساده ای گلناز این رسم برای کساییه که معمولی میرن خواستگاری نه با زور!
گلناز لبشو به دندون گرفت و به گوشه ای خیره شد و ساکت نشست!
ساره و بقیه خدمه سینی ها رو روی کرسی وسط پذیرایی بزرگشون گذاشتن و بعد از رفتنشون همه ساکت شدن و چشم دوختن به خان تا صحبت رو شروع کنه:-خیلی خب بهتره صحبتامونو شروع کنیم!
عزیز که به خاطر زانو دردش روی صندلی نشسته بود دو دستشو روی عصاش گذاشت و خیلی جدی پرسید:
-پسرم کجاست اژدرخان؟
-توی اتاق مهمان داره استراحت می کنه خیالتون راحت ما برعکس شما مهمون نوازی رو خوب بلدیم!
-ما هم هیچوقت نشده مهمونمون رو گرویی بگیریم بهتره این بحث و تموم کنیم آدم بفرست پسرمو خبر کنن اونم به عنوان بزرگ عمارت ما باید اینجا حضور داشته باشه!🌻🌻🌻
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
AUD-20210111-WA0007.mp3
6.91M
🍃💫🌈🕊🎼 آوای بسیار زیبای نفسمن
🍃🕊❤️منم و یه قلب عاشق ؛
تو شبای بیقراری
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
~idââ¢@mola113â¢â°_۲۰۲۲_۰۳_۰۶_۱۹_۳۴_۰۷_۱۱۸.mp3
10.85M
🔊سرود - امشب عشق ارباب
اومد..؛🌹😍•~
حاج حسین سیب سرخی
#ساقیحسیناومد
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
VID_20220306_234647_486_audio_۲۰۲۲_۰۳_۰۷_۰۸_۴۶_۲۴_۴۲۰.mp3
6.56M
میلاد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مبارک..
↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
محمدحسین حدادیان | شب جشنه دوباره_۲۰۲۲_۰۳_۰۷_۰۸_۱۸_۵۷_۳۰۸.mp3
2.95M
•°🌸از بهشت فاطمه برای ام البنین چشم روشنی میاره
کربلایی محمد حسین حدادیان
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
sardaran_karbala_-biokafi-sorood (2).mp3
1.97M
|⇦•یه دعا سر سجادۀ نمازت ..
#سرود ویژۀ میلاد امام سجاد علیه السلام و سرداران کربلا به نفس حاج ابوذر بیوکافی•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
«کَیْفَ یُضَیَّعُ مَنِ اللّهُ کافِلُهُ»
چگونه درمیماند کسی که
خداوند سَرپرست اوست؟
#الهی_شکرت❤️
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
شبهای پر از شهاب را خواهم دید
دریاچه ی نور ناب را خواهم دید
وقتی که سپیده می دمد می دانم
من چهره ی آفتاب را خواهم دید
#ماه_شعبان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتهفتادپنجم
اژدرخان اشاره ای به دختر جوونی که جلوی در ایستاده بود کرد که بره آقامو خبر کنه و رو کرد به اردشیر که سر و صورتش هنوز از کتکایی که دیروز خورده بود زخمی بود و با غرور خاصی گفت:-فقط به خاطر عموت راضی به این ازدواج شدم برو به جونش دعا کن وگرنه همه این آدما که برای خواستگاریت اومدن باید برای مراسم عزات دورهم جمع میشدن پسر!
عمو اتابک با چشمای به خون نشسته نگاهی به اردشیر انداخت و کلافه سرشو تکون داد انگار با نگاهش داشت اردشیر رو به خاطر آبروریزی که کرده بود سرزنش میکرد،اما عزیز دوباره خیلی جدی گفت:-اژدر تو همسن پسر منی و ما هم مهمونیم دوست ندارم تو خونه خودت بهت بی حرمتی کنم اما باید بدونی اگه نوه من خطایی کرده تنهایی نکرده گناه دختر تو هم از اون کمتر نیست،این چیزا برای مرد عیب نیست ولی برای دختر هست،مثلا خودتو ببین دوتا زن داری اما زنات فقط یه شوهر دارن،ما همه اینجاییم تا این موضوع فیصله پیدا کنه اگه قرار به زخم زبون زدن باشه ما هم بلدیم!
اژدر خان عصبانی از تیکه ای که عزیز بهش انداخته بود و کلمه ی خانی که پشت اسمش برداشته شده بود اخمی کرد و خواست چیزی بگه که با اشاره زنش لا اله الا اللهی زیر لب گفت و تا اومدن آقام ساکت مونده!
برام خیلی عجیب بود که اژدر خان با اون همه ابهتش به حرف یه زن گوش بده اصلا چرا وقتی زنش اینقدر براش مهم بود زن دوم گرفته بود؟
نفسمو دادم بیرون این چیزا به من مربوط نمیشد فقط با تموم وجودم میخواستم دعواها تموم بشه و همراه آقام برگردیم به روستای خودمون،تو این فکر بودم که بعد از اومدن اورهان ازش بخوام که دست مادرش و خونوادشو بگیره و بیاد روستای پایین خودم از آقام میخواستم بهش کار بده!
با صدای در سر چرخوندم سمت آقام که دستشوبه نشونه سلام بالا برد و درست کنار عمو نشست،از اینکه سالم میدمش خوشحال بودم:-اینم از ارسلان خان حال بریم سر صحبتای اصلی باید بگم که ما نمیتونیم همینجوری به پسر شما اعتماد کنیم،پس دو راه پیش پاتون میذارم،خودتون هر کودوم صلاح میدونین انتخاب کنید،بعد از ازدواج یا دخترم و اردشیر توی عمارت ما زندگی میکنن تا زیر نظر خودم باشن،یا اینکه یه دختر از شما بگیریم برای یکی از پسرای عمارتمون،این شرط رو گذاشتم چون نمیخوام مشکل جدیدی بینمون پیش بیاد و حداقل به خاطر دختر خودتونم شده حرمت دخترمو نگه دارین!
عمو اتابک کاردش میزدی خونش در نمیومد،انگار غرورش اجازه نمیداد دخترشو اینجوری شوهر بده، دل کندن از اردشیر هم به عنوان جانشین خان براش ممکن نبود داشت با خودش کلنجار میرفت که عزیز گفت:-ما دخترمون سحرناز رو به عنوان عروس میفرستیم عمارت شما،تا بفهمین هیچ نیت بدی نداریم،فقط یه شرط دارم اونم اینه که هیچکس حق نداره سر دخترای عمارت ما هوو بیاره که اگه غیر از این شد باید پی همه چیز روبه تنش بماله از الان گفتم تا بدونید فکر نکنن چون آقاشون دوتا زن داره اونا هم اجازشو دارن،درضمن داماد باید از پسرا خودت باشه اژدرخان،ما دختر به کوچ و کلفت🌹🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻