┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🦋🌹💖
@hedye110
دعای روز چهاردهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
خدایا، مرا در این ماه بر لغزش ها مؤاخذه مکن و از خطاها و افتادن در گناهان من در گذر و هدف بلاها و آفات قرار مده، به عزّتت ای عزّت مسلمانان.
التماس دعای فرج
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
تو مپنـدار کـه از یـاد تـو را خـواهـم برد
من بدون تو به یک پلک زدن خواهم مرد
💚🌹
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدپانزدهم
و با این حرفش تموم درها رو به روم بست تا شب مثل مجسمه همون گوشه نشسته بودمو به در چشم دوختم و در جواب مادرم یا عزیز که ازم میخواستن برقصم ماهیانگیم رو بهونه میکردم،اونقدر حال بدی داشتم که ساز و دهل هم برام صدای نی میداد همون قدر غمگین همونقدر سوزناک،توی مجلس بزم و شادی تنها کسی که اونجور غمزده سر به زیر انداخته بود و به آینده مبهمی که پیش رو داشت فکر میکرد من بود!
اورهان حتی موقع شام هم نیومد انگار به کل از عمارت رفته بود!
طلعت خاتون بعد از جمع شدن بشقابای شام وسط اتاق ایستاد و گفت:دیگه وقتشه عروس دوماد رو راهی خونشون کنیم اونایی که دختر جوون دارن و نمیخوان چشم و گوششون باز شه لازم نیست تا ده پایین بیان،میتونن برن خونه هاشون بقیه راه بیفتین که به تاریکی نخوریم و رو به عصمت که گوشه اتاق نشسته بود گفت:-اتابک خان رو خبر کن چون دامادمون برادر نداره اون باید به کمر دخترمون دستمال ببنده!
دوباره صدای ساز و دهل بلند شد و همه روسری ها رو سر زدن،اما جمله آخر طلعت خاتون مثل آب یخی بود که روی سرم ریخته شد،پس دستمال کمر منو اورهان باید میبست؟خدایا چطور میتونستم طاقت بیارم،حتی از فکرشم تموم تنم یخ بسته بود،با نگرانی رو به گلناز گفتم:-مگه نگفتی حوریه خاتون دو تا پسر داره اون یکی کجاس؟
-دقیق نمیدونم خانوم جان ساره میگفت مریضه نمیذارن از اتاقش بیرون بیاد ازش میپرسم بهتون میگم،حالا برای چی میپرسین مگه چیزی شده؟
با نگرانی سری تکون دادمو گفتم:-همینجوری کنجکاو شدم گلناز این دستمال قرمز رو حتما باید ببندن؟🦋🦋
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
جزء ۱۴ قرآن.mp3
3.89M
#قرائت جزء چهاردهم
#تندخوانی
#قاری_معتز_آقایی
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور #آخرین_منجی انسان از فقر،بیماری،جهل و بی عدالتی
و نازل شدن آرامش در قلبهایمان
💚 🦋🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزیز
هدیه امروز مون #110صلوات هدیه به #امامهادی #علیهاسلام به #نیت سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات همنوائی میکنند🌹🌹🌹
حدیث👇👇
امام رضا عليه السلام می فرمایند :
هر کس نمی تواند کفاره ی گناهانش را بپردازد، بر محمد و آل محمد بسیار صلوات فرستد زیرا صلوات گناهانش را کاملا از بین می برد
مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَاِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً
عیون اخبارالرضا علیه السلام / جلد1/ صفحه294
🦋🌹💖
سید رضا نریمانی_۲۰۲۲_۰۴_۱۶_۱۴_۳۲_۴۳_۷۰۸.mp3
20.56M
💚 #میلاد_امام_حسن
🎶 به نبی ثمری به علی پسری
🔊 #شور
🎤 #سیدرضانریمانی
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اول کار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
باب اسرار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
نغمه جان است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
@hedye110
دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین.
خدایا، در این ماه فرمانبرداری فروتنان را نصیبم کن و سینه ام را برای انابه همانند بازگشت خاضعان باز کن، به امان دادنت ای امان ده هراسندگان.
التماس دعا
🌹🦋💖
بارها از همه جا و همه کس رانده شدم
این تو بودی که مــــرا باز پناهـــــــم دادی
این همه قلب تو را با گنهـــــم خون کردم
باز تا آمــــدم از راه، تـــــو راهــــــم دادی
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدشانزدهم
-آره خانوم جان این دستمال نشون میده خانواده داماد دختر رو باکره تحویل گرفتن،نگاهی نگران بهم انداخت انگار تازه متوجه نگرانی من شده بود دستشو گذاشت روی دستمو گفت:-غصه نخورین خانوم جان خدا بزرگه!
در حالیکه جمله ی گلناز هیچ تاثیری روی حال بدم نذاشته بود چشم دوختم به عمو اتابک که با دستمال سرخی که توی دستاش بود وارد اتاق شد و اونو دور کمر فرحناز بست و بوسه ای به پیشونیش نشوند و صدای کل زدن ها بلند شد!
چند دقیقه بعد مشعل به دست پشت سر عروس و داماد راه افتادیم به سمت ده پایین،هنوزم از اورهان و آتاش خبری نبود،دلم مثل سیر و سرکه میجوشید...
در حالیکه از صدای ساز و دهل و کل کشیدنای زنا سردرد گرفته بودم رسیدیم به عمارت و همین که داخل شدیم مادرم خواست مچ دستمو بگیره که عزیز خیلی جدی رو بهش گفت:-چیکار میکنی؟
مادرم که انگار کمی ترسیده بود رو به عزیز کرد و با لبخندی مصنوعی گفت:-عزیز میخوام آیسن رو ببرم اتاقمون!
عزیز نگاهشو از مادرم گرفت و قدمی به جلو برداشتو جدی تر از قبل گفت:-لازم نیست اون دیگه ازدواج کرده چند وقت دیگم عروسیشه خوبه این چیزا رو بدونه!
با گفتن این حرفه عزیز انگار سرمای هوا برام دو چندان شد،دلپیچه جای سردردمو گرفت مادرم نگاه غمگینی بهم انداخت و زیر لب چشمی گفت!
عزیز دستامو توی دستای خشک شده از سرماش گرفت و گفت:-دنبالم بیا و رو به گلناز که به زور فشار دستام کنارم نگهش داشته بودم گفت:-تو هم همراه ناهید برو بخواب،بقیه کارای عمارت رو فردا انجام میدین،گلناز نگاه نگرانی بهم انداخت و همونطور که عزیز دستور داده بود همراه ناهید به اتاق خدمتکارا رفت،زنعمو که سحرناز رو به اتاقش برده بود برگشت و بلافاصله دستور داد تا ساز و دهل بزنن،از اتفاقی که قرار بود سر فرحناز بیاد وحشت زده بهش زل زده بودم، زن ها دستشو گرفتن و همراه اردشیر به داخل اتاق بردنش و با بسته شدن در با وحشت تکونی خوردمو از فکر بیرون اومدم، نگاهم به چشمای مادرم افتاد که با نگرانی بهم زل زده بود،همه ساکت شدن حتی صدای ساز و دهلم قطع شد انگار همه گوش تیز کرده بودن تا از شنیدن جیغ و دادای فرحناز لذت ببرن،دلم میخواست گوشامو بگیرم اما عزیز که داشت همونجور در گوشم توضیح میداد بهم این اجازه رو نمیداد،نمیدونست گلناز که همین الان فرستادش به اتاق تا مبادا چشم وگوشش باز بشه همه این چیزا رو بهم توضیح داده،با خجالت سر به زیر انداخته بودمو وانمود میکردم دارم به توضیحاتش گوش میدم که با جمله آخری که گفت وحشت زده به لب های ترک خوردش زل زدم:-همین دیگه الان اردشیر با دستمال بیرون میاد،اگه خون روی اون دستمال باشه که یعنی عروسمون پاکه،اگر نه وای به حالشه ما پسش میفرستیم و خان و خونوادش مجبورن برای حفظ آبروشون دخترشونو بکشن،خدا رحم کنه خون به پا میشه!🌹🌹🌹
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#تـولد_آقامه😍
فدای خُلق کریمت شوم که دشمن هم
کند ز کثرت عفوت حیا امام حسن
هزار مرتبه جانم فدای آن پدری
که کرد با تـو مرا آشنا امام حسن
غلامرضا سازگار
#ولادت_امام_حسن_ع_مبارک
#امام_حسنی_ام
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزیز
هدیه امروز مون #118صلوات هدیه به #امامحسنعسکری #علیهاسلام به #نیت سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات همنوائی میکنند🌹🌹🌹
حدیث👇👇
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند :
هر كس در نوشته اى بر من درود فرستد ، تا زمانى كه نام من در آن نوشته موجود باشد ، فرشتگان پيوسته براى او آمرزش طلبند .
مَن صَلّى عَلَيَّ في كتابٍلَم تَزَلِ الملائكَةُ تَستَغفِرُ لَهُ مادَامَ اسمِي في ذلكَ الكتابِ .
كنز العمّال : 2243
🦋🌹💖
لااقـل رد که می شـوی
بی هـوا بگو :دوسـتت داشتم !!
و تا برگشـتم لا به لای جمـعیت
گُــــم شـده باش !!!
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بودنـــــت همچــون نبـــودنـــــ اســت !
وقتی بودنــــت مــرا به وَجـــــد نمی آورد ،
پس نبـــودنت هم مـرا رنـــــــج نمی دهد !
#ماه_رمضان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻