eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
بی هوا ، دلم هوای مهربونیاتو کرد رفیق کلوچه من                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
•🍧🍕• مامان ها میدونم چی میگم😑                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
روایت شده است که حضرت امیرالمومنین علیه السلام هنگام افطار این دعا را زمزمه می‌کردند:  «بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَعَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»  خدایا براى تو روزه  گرفتیم و با روزى تو افطار می‌کنیم پس از ما بپذیر که به راستى تو شنوا و دانایى. @hedye110
شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖🌙✨🌟
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین. خدایا، در این ماه درهای بهشت هایت را به رویم بگشا و درهای آتش دوزخ را به روزیم ببند و به تلاوت قرآن توفیقم ده، ای نازل کننده آرامش در دلهای مؤمنان. 🦋🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای راز نگهدار دل زار کجایی؟! ای ماه مناجات شب تار کجایی؟! صحرای غمت پر شده از قافله‌ی عشق ای قـافله را قـافله سالار کجایی؟!                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 اردشیر عصبی اخماشو توی هم کشید و مشتی به دیوار اتاقش کوبید و رفت داخل،زنعمو هم که هم نگرانش شده بود و هم به خاطر تهدید عزیز وحشت کرده بود پشت سرش راه افتاد! شوکه شده با چشمای ورم کرده با تعجب اینور و اونور رو نگاه میکردم که چشمام توی چشمای عزیز قفل شد و با مهربونی گفت:-دختر چرا اونجا وایسادی بیا دست عروسمون رو بگیر ببر مهمونخونه یکم صبحونه بخوره جون بگیره!!  چشم آرومی گفتمو رفتم به سمت فرحناز که مظلوم به ستون ایوون چسبیده بود و نگاهی به قرمزی گونش انداختم،دلم براش سوخت حتما خیلی خجالت کشیده بود،که روز اول ورودش به عمارت ما اینجوری توی جمع تحقیر میشد،به نظرم اردشیر حتی از آتاش هم کثیف تر بود آخه خودم حرفاشونو توی طویله شنیده بودم که چجوری بهش ابراز علاقه میکرد و الان حقش نبود باهاش اینجوری رفتار کنه آروم لب زدم :-خیلی درد میکنه؟ عصبی روسریشو روی قسمت قرمز رنگ صورتش کشید و نگاهشو ازم دزدید و گفت:-نه چیز خاصی نیست! -نگران نباش آنام یه دوایی بلده که بذاری روی زخم زود خوب میشه،میگم برات درست کنه! سری تکون داد و همراه هم وارد مهمونخونه شدیم،کم کم همه اومدن حتی اردشیر و زنعمو که به خاطر تهدیدی که عزیز کرده بود جرأت جیک زدن نداشتن! خواستم اولین قلپ از استکان چایی که گلناز برام ریخته بود رو بخورم تا شاید گرماش کمی آرومم کنه که با صدای مراد که دم در ایستاده بود و جمله ای که گفت خون توی رگام از جریان ایستاد:-خانوم بزرگ آتاش خان تشریف آوردن! زنعمو وحشت زده گفت:-این موقع صبح برای چی اومدن؟مگه قرار نبود بعد از ظهر بیان! مراد سر به زیر انداخت و گفت:-میگن برای خانوم کاچی آوردن! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
تو من را بهتر می‌شناسی وقتی لبخند‌ می‌زنم یعنی دریاچه‌ای آرام در صبح‌ام یعنی آنقدر دوستت دارم که هیچ سنگریزه‌ای خوشبختی‌ام را به هم نمی‌زند                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دوستت دارم هیچ توضیحی لازم نیست من، تورا دوست دارم … نقطه ته قلب                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🦋🌹💖👇👇👇
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یھ ڪنج از حــرم بهـم جا بده...🌿 شب زیارتی سید الشهداء علیه السلام                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۲_۰۴_۲۲_۱۰_۳۲_۵۶_۰۶۷.mp3
1.26M
⚫️ رفتار عجیب امیرالمومنین علی علیه السلام با ابن ملجم مرادی ملعون 🎙 حجـت الاسـلام انصـاریان 😔                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
... • زخم سرش حریف دل زخمی اش نشد آه ای طبیب!؟ او به چه دردی دچار بود؟ 💔                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
جزء 20_۲۰۲۲_۰۴_۲۲_۰۹_۰۷_۰۳_۷۱۸.mp3
32.8M
📢بشنوید| تندخوانی (تحدیر) جزء قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی🎼 💖🌹🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سُوَيد در ميان ميدان افتاده است. او يكى از ياران امام حسين(ع) است كه امروز صبح به ميدان رفت تا جانش را فداى امامش كند. او بعد از جنگى شجاعانه با زخم نيزه اى بر زمين افتاد و بى هوش شد. دشمن به اين گمان كه او كشته شده است او را به حال خود رها كردند. اكنون صداى ناله و شيون زنان او را به هوش مى آورد. بى خبر از حوادث كربلا برمى خيزد و پيكر شهدا را مى بيند. اشك در چشمانش حلقه مى زند. كاروان شهدا رفت و من جا مانده ام. همه رفتند، زُهير رفت، على اكبر رفت، عبّاس رفت. خوشا به حال آنها كه جانشان را فداى مولا نمودند. اين صداى شيون، براى چيست؟ خداى من! چه خبر شده است؟ او نگاه مى كند كه خيمه هاى امام مى سوزد و زنان با سر و پاى برهنه از دست نامردها فرار مى كنند. سويد در خود قدرتى مى بيند، شمشيرى را برمى دارد و به سوى دشمن هجوم مى برد. او فرياد مى زند: "مگر شما غيرت نداريد؟". او بار ديگر مى جنگد و شمشير مى زند و بار ديگر باران شمشير بر سرش فرود مى آيد. و لحظاتى بعد، سويد آخرين شهيد كربلا، بار ديگر بر روى خاك گرم كربلا مى افتد و روحش به سوى آسمان پر مى كشد. * * * اسب سوارى به دنبال فاطمه دختر امام حسين(ع) است. او نيزه به دست دارد و فاطمه فرار مى كند. اين صداى فاطمه است: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟ آيا كسى هست مرا از دست اين دشمن نجات دهد؟". هيچ كس جوابى نمى دهد و فاطمه در ميان صحرا مى دود. ناگهان ضربه نيزه را در كتف خود احساس مى كند و با صورت روى زمين مى افتد. آن مرد از اسب پياده مى شود و مقنعه از سر فاطمه برمى دارد و گوشواره هاى او را مى كشد. خداى من! گوش فاطمه پاره مى شود و صورتش رنگ خون مى گيرد. آن مرد برمى خيزد و به سوى خيمه ها مى رود تا غنيمت ديگرى پيدا كند. فاطمه سر روى خاك گرم كربلا مى نهد و بى هوش مى شود. من با خود مى گويم، كجايى اى عبّاس تا ببينى با ناموس امام حسين(ع)چه مى كنند. صدايى به گوش فاطمه مى رسد: "دختر برادرم، برخيز!". اين صدا چقدر آشنا و چقدر مهربان است. او چشم خود را باز مى كند و سر خود را در سينه عمه اش زينب مى بيند. ــ فاطمه! بلند شو عزيزم! بايد به دنبالِ بقيّه بچّه ها بگرديم، نمى دانم آنها كجا رفته اند. ــ عمّه جان، چادر و مقنعه مرا برده اند. آيا پارچه اى هست تا موى سرم را بپوشانم؟ ــ دختر برادرم! نگاه كن من هم مانند تو... فاطمه نگاه مى كند، مقنعه عمّه را هم ربوده اند و صورت و بدن عمّه از تازيانه ها سياه شده است. فاطمه برمى خيزد و با عمّه به سوى خيمه ها مى روند. آنها نزد امام سجّاد()مى روند و مى بينند كه خيمه او هم سوخته و غارت شده است. زير انداز امام را هم برده اند! خداى من! امام سجّاد(ع) با صورت بر روى زمين افتاده است. به علّت تشنگى و بيمارى آن قدر ضعف بر امام سجّاد(ع) غلبه كرده كه نمى تواند تكان بخورد. آنها كنار امام سجّاد(ع) مى نشينند و صورت او را از خاك برمى دارند. امام به آنها نگاه مى كند و گريه مى كند. آخر چگونه او عمّه و خواهر خود را در آن حالت ببيند و گريه نكند. مقنعه خواهر را ربوده اند، گوشواره از گوشش كشيده اند و صورت او خون آلود شده است. كدام مرد مى تواند اين صحنه را ببيند و گريه نكند. فاطمه نيز اشك در چشمانش حلقه مى زند. برادر تشنه و بيمار است و توان حركت ندارد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef