eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون #۳۱۳صلوات هدیه به تعالی فرجه الشریف به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند🌹🌹🌹 حدیث امام جعفر صادق عليه السلام می فرمایند : صلوات از جانب حق‌تعالی به معني نزول رحمت، و از سوی فرشتگان به معني ستايش و تمجيد، و از سوی انسانها به معني دعا مي‌باشد. الصَّلا‌‌ةُ مِن اللهِ عَزَّوَجَلَّ رَحمَةٌ، وَ مِن الملائِكَةِ تَزكِيَةٌ، وَ مِِن النّاسِ دُعاءٌ. وسائل الشيعه7: 196 / بحار الأنوار 91: 55 🦋🌹💖
Joze 22-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-46.mp3
33.18M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال @hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
شمر با لشكر خود در ميان خيمه هاى سوخته مى تازد و همه با شتاب مشغول غارت خيمه ها هستند. ناگهان چشم شمر به امام سجّاد(ع) مى افتد. او تعجّب مى كند و با خود مى گويد: "مگر مردى هم از اين قوم مانده است. قرار بود هيچ نسلى از حسين باقى نماند". شمر به عمرسعد خبر مى دهد و او با عجله مى آيد و در خيمه اى نيم سوخته امام سجّاد(ع) را مى بيند كه در بستر بيمارى افتاده است. او حجّت خدا بر روى زمين است كه نسل امامت به او منتهى شده است. عمرسعد فرياد مى زند: "هر چه زودتر او را به قتل برسانيد". شمر به سوى امام سجّاد(ع) مى آيد. زينب اين صحنه را مى بيند و پسر برادر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "اى عمرسعد اگر بخواهى او را بكشى اوّل بايد مرا بكشى". صداى شيون و گريه زنان به آسمان مى رسد. نمى دانم چه مى شود كه سخن زينب در دل بى رحم عمرسعد اثر مى كند و به شمر دستور مى دهد كه باز گردد. من تعجّب مى كنم عمرسعد كه به شيرخواره امام حسين(ع) رحم نكرد و مى خواست نسل امام را از روى زمين بردارد، چگونه مى شود كه از كشتن امام سجّاد(ع) منصرف مى شود؟ اراده خدا اين است كه نسل حضرت زهرا(س) تا روز قيامت باقى بماند. عمرسعد به گروهى از سربازان خود دستور مى دهد تا در اطراف خيمه هاى نيم سوخته، نگهبانى بدهند و نگذارند ديگر كسى آسيبى به آنها برساند و مواظب باشند تا مبادا كسى فرار كند. دستور فرمانده كل قوا اعلام مى شود كه ديگر كسى حقّ ندارد به هيچ وجه نزديك اسيران بشود. آرامش نسبى در فضاى خيمه ها حاكم مى شود و زنان و كودكان آرام آرام به سوى خيمه هاى نيم سوخته باز مى گردند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
آدمای کم حرف فقط با کسایی که دوسشون دارن زیاد حرف میزنن ... اگه کنارت پر حرفم دلیلش همینه و بس عسلم!😌😌😅😅                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
نجوا با امام زمان (عج): ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم | حاج میثم مطیعی_۲۰۲۲_۰۴_۲۴_۱۱_۰۸_۲۵_۴۸۶.mp3
3.65M
مناجات شب قدر ماه رمضان ای کاش میشد با تو قرآن سر بگیرم در آسمان چشم هایت پر بگیرم حاج میثم مطیعی                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
‌ قرآن به سر بگیر... مگر حس ڪنی دمۍ... نیزه چقدر گریه براۍ حسین(ع) ڪرد....♥️ التماس دعا 🦋🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ کاش یک نشانی از شما داشتم کاش می‌دانستم باید کنار کدام جاده چشم به راهتان بنشینم تا بیایید و با یک لبخندتان همه غم‌های عالم فراموشم شود.. 🌤                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 گلناز لبشو به دندون گزید و آروم گفت:-خانوم جان جایی این حرف رو نزنیدا اون برادرشوهرتون میشه اگه کسی بشنوه همچین حرفی درموردش زدین براتون حرف در میارن! برادرشوهر؟چرا بهش عادت نمیکردم؟زنعمو که مشغول خوشامدگویی به حوریه خاتون بود نگاهی بهم انداخت و پوزخندی تحویلم داد،حتی توی این شرایطم حاضر نبود دست از سر من برداره،سری تکون دادمو دنبال مهمونا راه افتادم سمت مهمونخونه،همه دورتا دور نشسته بودیم که فرحناز با لباس جدیدی که عزیز بهش داده بود داخل اومد صدای کل زدنا بلند شد از صبح مادرمو گلناز با دوا و سرخاب سفیداب هر کاری بلد بودن انجام دادن تا کمی از کبودی صورتش کم شده بود و دیگه اونقدرام مشخص نبود،زنعمو ملحفه دیشب اتاق سحرناز و اردشیر رو آورد و زنا دست به دست میچرخوندن و هر کس هدیه ای توش برای عروس میگذاشت! گوشه ی اتاق نشسته بودمو با خجالت سر به زیر انداختم اولین بار بود توی این مجالس شرکت میکردم اونم با اصرار عزیز که سعی داشت منو برای رفتن به خونه شوهر آماده کنه تا مثلا شب عروسی کمتر شوکه بشم نمیدونست که آتاش چه غلطی کرده و من هر شب دارم کابوساشو میبینم،همونجور که مشغول بازی با انگشتای دستم بودم تا کمی از اضطرابم کم کنه شنیدم که زنعمو به حوریه خاتون گفت:-خیر باشه حوریه چرا پسرات نیومدن؟ اما هر چی سعی کردم جواب حوریه رو بشنوم صدای کل زدنا مانع میشد،عصبی رومو از چهره خندون زنعمو گرفتمو به در اتاق که باز شد زل زدم اردشیر با صورتی که مشخص بود کتک خورده توی چارچوب در ظاهر شد،برای یه لحظه صدای کل زدنا قطع شد همه شوکه شده به اردشیر که با خشم زل زده بود به فرحناز نگاه میکردن،چند ثانیه گذشت تا زنعمو به خودش اومد ضربه ای به صورتش زد و گفت:-چی شده پسر؟صورتت چرا زخمیه؟ اردشیر با اخمای توی هم رفته نالید:-چیزی نیست زمین خوردم،از اسب افتادم! متوجه نگاه هایی که بین عزیز و زنعمو و فرحناز رد و بدل شد بودم،مطمئن بودم این فقط کار آتاش میتونه باشه،از ترس بدنم به لرزه افتاد،اولین تهدیدشو عملی کرده بود حتما نفر بعدی من بودم! 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دعای روز بیست و سوم اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ، وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ، يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ. خدایا در این ماه از گناهانم شست وشویم ده، و از عیبها پاکم کن، و دلم را به پرهیزکاری دلها بیازمای، ای نادیده گیرنده لغزش های اهل گناه. 🦋🌹💖 @hedye110