خواهی که جهان درکف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد…
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
تو بردی… همه هورا کشیدند…
حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار… کافیست…
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
لاستیڪ صافوعوض میکنن
میندازن دور حالا فهمیدی
چرا وقتی صاف و ساده ای
عوضت میکنن…!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
آروم شدن با قرص؛
مثل پولداری توی شصت سالگیه
خوبه ولی بی فایدس…
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
محبت کردن به بعضی ها برا آدما مث
محبت کردن به مترسکه
چه بهش خوبی کنی چه بدی فقط یاد گرفته با خشم بهت نگاه کنه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
یه سری شدیدا به عینک نیاز دارن
واسه اینکه گوشامونو خیلی دراز میبینن !
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
شاید با دروغ هایت مثل شب آرام باشی
اما برای من مثل روز روشنی …
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
دم از مردونگی نزن
سنگینـــه سرفت می گیره
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
من اگه مثل خیلیا بودم…
الآن با خیلیا بودم…
جا داره یادی کنیم از کسایی که زمانی کنار ما بودن
و الان…
کنار ما بودن آرزوشونه…!!!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
اِرتِفـــاعِ چِشـــمَم خِیلــی زیـادِه
آدَمـــایی کِه اَزَشْ اُفتــادَنْ⇩
هیچـوَقت دیــدِه نَشُـــدَنْ✘✘✘
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
┄┅─✵💝✵─┅┄
خرد هرکجا گنجی آرد پدید
ز نام خدا سازد آن را کلید
به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
خدایی که داننده رازهاست
نخستین سرآغاز آغازهاست
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
💐🌷🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم✋🏻💚
مولایمن ...
🌱اى کاش که انتظار معنى میشد
بیتابى جویبار معنى میشد...
🌱وقتى که سحر شکوفه صبح دمید
با آمدنت بهار معنى میشد...
🌼به نیت ظهور مولا جانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌼
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدهفتادیکم
چشمم به عصمت بود که کف حموم رو به روی سهیلا نشسته بود و چیزی توی کاسه هم میزد که عمه کاسه آب داغی روی تنم ریخت،نفس عمیقی کشیدمو در گوشش لب زدم:-اون چیه؟
-هیچی دختر نوره است باید بزنی به بعضی از جاهای بدنت تا شب عروسی برای شوهرت تمیز باشی!
سرمو زیر انداختم و بی صدا نشستم عصمت بعد از سهیلا سراغ من اومد تا به قول عمه منو برای شب عروسی حاضر کنه،شبی که نمیدونستم برام به صبح میکشه یا نه؟!
بعد از اینکه حموممون تموم شد داخل اتاقکی شدیم و بدنمونو خشک کردیم،زن جا افتاده ای رو به رومون نشست و یکی یکی صورتمونو آرایش کرد:-چقدر خجالت میکشی دختر سرتو بالا بگیر حیف اون چشمای خوشگلت نیس؟آنا ببین چقدر سورمه به چشمای آبیش میاد!
طلعت خاتون رو به نورگل که این حرف رو زده بود کرد و گفت:-آره دختر،میبینمش یاد جوونیای خودم میفتم،من نصف این دختر سن داشتم که شوهرم دادن،عمر آدم مثل برق و باد میگذره،یهو چشم باز میکنی میبینی اومدی حموم عروسی برای نوه هات!
نورگل خنده بامزه ای کرد!
حوریه که تموم مدت با غرور نشسته بود رو به عصمت گفت:-عروس من که چشماش دقیقا هم رنگ پسرم اورهانه،شاید همین باعث شده اینقدر بهم بیان،عصمت تو زودتر برگرد عمارت و براشون اسپند دود کن خیلی چشم دنبالشونه!
نگاهمو از خنده گوشه لب سهیلا و پلکای کشیده شده از غرور حوریه گرفتمو با کمک عمه مشغول پوشیدن لباس عروسیم شدم و همزمان گوشم به طلعت خاتون بود که برامون توضیح میداد که شب عروسی چیکار باید بکنیم، با هر کلمه ای که از زبونش بیرون میومد اضطرابم هزار برابر میشد، خدا رو شکر روسری قرمز رنگ توری روی سرم مانع میشد که کسی چهرمو ببینه وگرنه با اون وحشتی که کرده بودم شاید هر کسی میفهمید این وسط یه جای کار میلنگه!
دیگه آخر حرفای طلعت خاتون بود که عمه دست برد سمت روسریمو چند شاهی روش سنجاق کرد و زیور هم با نارضایتی چهارتا النگو دستم کرد و حوریه هم گردنبند طلای بزرگی به گردن سهیلا انداخت و چند النگو هم به دستش انداخت و با صلوات ازحموم بیرون رفتن و منم خواستم پشت سرشون راه بیفتم که عمه نیشگونی از دستم گرفت و در گوشم گفت:-وایسا!🦋🦋🦋
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
💕نیازی #نیست
انسانها را امتحان کنید،
#کمی صبر کنید
خودشان #امتحانشان را پس میدهند ...!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
💕#خدایا
در دو راهیِ زندگیام
تابلویِ #راهت را محکم قرار بده،
نکند که با #نسيمی راهَم را کج کنم..
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻