┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
❣پروردگارا
🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح
🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم
🔸کوله بارتمنایم خالی وموج
🔶سخاوت توجاری
الهی به امید تو💚
🦋🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستشصتهفتم
مثل برق گرفته ها سر جاش نشست و توی حرکت سریع از جا بلند شد و دستشو روی در فشار داد،عصبی چشم از بلا تنه بدون لباسش گرفتمو به چشماش زل زدم:-انگار زیادی بهت رو دادم،نه؟
تو هیچ قبرستونی نمیری یادت نره نامه اورهان دستمه و هر آن میتونم جنازشو مثل اون بی ناموس کف این عمارت بندازم،پس به نفعته با دم شیر بازی نکنی الانم گم شو بیرون کل دیشب رو به خاطر فرمایشاتت چشم روی هم نذاشتم!
با عصبانیت درو به سمت خودش کشید و از اتاق بیرونم کرد،اصلا نمیفهمیدم اون که این همه با من سر دشمنی داره چرا میخواد به عنوان همسر کنارش بمونم!
نگاهی به چهره خودم توی آیینه انداختم خیلی زیبا شده بودم فقط جای لبخندی بغض توی گلوم نشسته بود،لباسی که با اصرار بی بی برای عروسی ساره برام دوخته بودن رو به تن کردمو از در اتاق بیرون زدم همه زن ها دوباره طبق رسم و رسوم عروس رو حموم برده بودن و ساواش هم که تازه از حموم دامادی برگشته بود کت و شلوار پوشیده خوشحال کنار آقا مظفر و خان روبه روی مهمونخونه روی تختی که برای عروس گذاشته بودن جای گرفته بود،مشخص بود که از خوشحالی سر از پا نمیشناسه درست شبیه فرهاد شده بود زمانی که بلاخره بعد از چند سال انتظار فاطیما رو تو لباس عروس میدید،چشم چرخوندم اطراف حیاط خبری از آتاش نبود،فقط سهیلا لبه تخت نشسته بود با ناز برای خان چای میریخت،حتما خیلی خوشحال بود که امروز برای همیشه شر من از زندگیش کنده میشد،ته دلم آرزو میکردم کاش امشب هم مثل دفعه پیش یک دفعه ای آتاش ناپدید بشه،چون طاقت یک لحظه کنارش موندن رو نداشتم،اصلا نمیدونستم هدفش از ازدواج با من چیه بعید میدونستم از روی علاقه باشه بیشتر مثل پسر بچه ای تخس روی خواستش پافشاری میکرد،گاهی مهربون و دلسوز میشد و گاهی اونقدر عصبی که حس میکردم تا چند ثانیه ای دیگر جونمو میگیره،قدم به انبار گذاشتمو مشغول سوا کردن چند سیب برای شب شدم تا ساواش طبق رسم و رسوم توی دامن ساره بندازتشون، بی بی ازم خواسته بود حالا که توی رفتن به حموم همراهیشون نمیکنم توی کارای عمارت کمک دست عصمت باشم!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
🔷 جستجوگر سریع ایرانی جایگزین گوگل:
Gerdoo.me
استفاده کنید و به دوستانتون هم معرفی کنید 👌🏼
🔴اون بسیجی که داری میزنیش میدونی کیه؟
🔹همونکه امواتت رو تو کرونا غسلُ کفن میکرد و تو نمیکردی! همونکه سیل میشد میرفت گل و لای رو ازخونه مردم میشست،و تو نمیشستی!همونکه داوطلب میرفت مدافع حرم میشد تا داعش نیاد تو شهرت، و تو نمیرفتی!
🔹به قیامت که اعتقاد ندارید،انسانیت و وجدان هم تعطیله؟
@delneveshte_hadis110
وطن، ای باشکوهترین خاک زمین، در راه تو از جان خویش میگذرم و اجازه تعدی دشمنان به حریمت را نخواهم داد.
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
من به کشورم با تاریخ کهن و فرهنگ اصیل خود افتخار میکنم و خود را سرباز وطن میدانم.
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هیچ گرایشی شدیدتر و مقدستر از علاقه به خاک وطن نیست و من این عشق را در سینهام میپرورانم.
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#دنیای_ناپايدار_و_زودگذر
#نهج_البلاغه
💥فَلا يَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ مَا يُعْجِبُکُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَآ يَصْحَبُکُمْ مِنْهَا
🌎 زرق و برق ها و زيبايى هاى فراوان دنيا شما را نفريبد! چرا که مدّت کمى با شما خواهد بود!»
📘#خطبه_103
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
علامه حسن زاده آملی ره :
باطن تو در اين دنیا، عين ظاهر تو در آن دنیا است.
#علامه_حسن_زاده_آملی
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم | ای برادر شهیدم راهتو ادامه میدم...
وداع با پیکر شهید بسیجی، محمد رسول دوست محمدی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام
یه کانالی کاملا #امامرضائی هیچ مطلبی جز مطلب #امامرضائی گذاشته نمیشه
عاشق #امامرضا عليه السّلام هستی عضو شو
اینم #لینکش👇👇👇
عاشقانه امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#عاشقانهامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم❤️
ای در دل من اصل تمنا همه تو
وی در سر من مایهی سودا همه تو
هر چند به روزگار در می نگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
السّلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چیزی به قیمت
از دست دادن آرامشت تموم بشه ،
زیادی گرونه
رهاش کن ...
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت که خیلی بهت سخت گذشت
و ناامید شدی
مدام به خودت بگو :
به مو میرسه ولی پاره نمیشه
چون خدا هست :)
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستشصتهشتم
دیروز توی جشن حنابندون گلناز هم اومده بود،نمیدونستم امروزم میاد یا نه اما گفته بود که آقام اینا به خاطر مرگ اردشیر نمیتونن بیان،وقتی از حال و روز زنعمو پرسیدم گفت مثل دیوانه ها رفتار میکنه، مدام اسم فرحناز رو تکرار میکنه و میگه میخواد با دستای خودش بکشتش آقامم توی اتاق زندونیش کرده کاش میفهمید پسرش تاوان بدجنسیای خودشو پس داده و این هیچ ربطی به فرحناز بیچاره نداره!
فرحناز هم با وجود اینکه هنوز از مردن اردشیر خبر نداره،باز هم مثل مرده ای متحرک گوشه ای کز میکنه و با خودش حرف میزنه!
حال من از اونم بدتر بود و بدترین قسمتش این بود که من حتی کسی رو نداشتم که غمم رو باهاش شریک بشم حتی فرحنازم زیور رو داشت که مثل پروانه دورش بچرخه!
چند تا سیب برداشتمو با دستمال پاک کردمو درون سبد گذاشتم،برای رسم امشب همین کافی بود...
نگاهی به سبد سیب توی دستم انداختمو به یاد اون شبی که اورهان توی باغ، سیبی به دستم داده بود و از خوشحالی سر از پا نمیشناختم آهی کشیدمو پامو از در انبار بیرون گذاشتم!
خواستم به سمت مطبخ برم که دستم کشیده شد،با فکر اینکه حتما دوباره آتاش هست و میخواد تهدیدم کنه اخمامو در هم کردمو سرچرخوندم سمتش اما با دیدن اورهان جا خوردم!
عصبی دستی روی بینیش گذاشت و کشوندم توی حیاط پشتی نزدیک مستراح!
اضطراب اینکه اگه کسی ببینتمون ممکنه چه شر بزرگی به پا بشه رنگ به روم نذاشته بود، دستمو از دستش کشیدم بیرون و آروم لب زدم:-چیکار میکنی اورهان الان آتاش میاد!
-آتاش میاد؟ازش میترسی یا چون دوستش داری نمیخوای ناراحتش کنی؟
بوی نجسی که خورده بود دلمو زیر و رو کرد،آروم لب زدم:-توروخدا بذار برم!
-میگن میخوای امروز عقد آتاش بشی؟بگو که این کارارو فقط از لج با من انجام میدی آیسن از اینکه نتونستم سر قولم بمونم،از اینکه قول دادم خوشبختت میکنم و نتونستم،وگرنه تو آدمی نیستی به این زودی وا بدی و بری توی بغل یه مرد دیگه!
با تکونی که بهم داد با ترس لب زدم:-اورهان تو تو حال خودت نیستی!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻