eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌ دوست گشاییم دفتر صبح را بسم الله النور✨ روزمان را با نام زیبایت آغاز میکنیم در این روز به ما رحمت و برکت ببخش و کمک‌مان کن تا زیباترین روز را داشته باشیم الهی به امید تو 💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
💚 🕊ازبس که کريمی تو هردم به تو مينازم 🕊ردّم مکن ای آقا من عاشق پروازم 🕊پروازحقيقی هست ذکر و دم يامهدی (عج) 🕊عشق است همين جمله دور ازهمه بامهدی (عج) 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🔹 🦚 -خب آقا چرا کوتاه نیومد؟بلاخره اونم حق داره عزاداره پسرشه! -نمیدونم دختر انگار با اشرف چپ افتاده،حاضر نمیشه از خر شیطون پیاده شه،همین امروز اصغری رو فرستاده پی تدارکات عقد و عروسی میگه فقط میخوام دست از پا خطا کنه این بار گیسشو میبندم به دم اسب میفرستمش توی بیابون،گلناز کو؟بهش خبر بده،بگو امروز چند تا کوچ و کلفت میان عمارت رو حاضر کنن برای جشن عقدش،آقات دستور داده جاهازشو فراهم کنن! باشه ای گفتم و از جا بلند شدمو قدم برداشتم سمت اتاق،اینقدر بی روح و بی انگیزه بودم که حتی شنیدن خبر عروسی گلناز هم‌نمیتونست خوشحالم کنه،مدام از فکرم میگذشت که حالا که سهیلا باردار شده تو زندگی اورهان مسلما جایگاه بهتری پیدا میکنه،اصلا شایدم عاشقش شد خدا رو چه دیدی، اونوقت از این زندگی سهم من فقط دیدن و حسرت خوردن میشد و بس! ساعتی گذشت و با باز شدن در چشمم افتاد تو چشمای نگران گلناز،با دیدنم دستشو گذاشت روی سینه اش و چشم بر هم گذاشت:-اینجایین خانوم؟نصف عمرم کردین،گمون کردم رفتین ده بالا تا اورهان خان رو ببینید،همش منتظر بودم برسم و خان با دستای خودش خونمو بریزه،چرا برگشتین پاتون انقدر درد داره؟ بغضمو قورت دادمو سری به نشونه مثبت تکون دادم،نمیخواستم از حماقتی که کرده بودم کسی چیزی بدونه! *** در صندوقم رو باز کردمو مشغول زیر و رو کردن لباسام شدم،تا بلکه لباس مناسبی برای مراسم بپوشم،امروز جشن عقد گلناز بود و آقام طبق حرفی که زده بود تموم عمارت رو آذین بسته بود و برای برپایی جشن کلی تدارک دیده بود! هنوز خبری از زنعمو نشده بود اما آقام چند نفری مامور کرده بود تا اگه یه وقت سر و کله اش پیدا شد و خواست آتیشی به پا کنه جلوشوبگیرن،قسم خورده بود که این بار دیگه از خونش نمیگذره! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 توی عمارت بساط شیرینی پزی محیا بود و بوی خوشش تموم فضا رو گرفته بود گلناز از خوشحالی سر از پا نمیشناخت اما من بی انگیزه تر از همیشه بودم مثل مرده ای که فقط روی پاهاش راه میره! نمیخواستم از حال بدم چیزی بهش منتقل کنم سعی میکردم جلوی اون وانمود کنم خوشحالم،اما انگار متوجه غم درونم شده بودو تا دیروز سعی میکرد دلداریم بده مدام میگفت دلش روشنه که منو اورهان بهم میرسیم و عکس العمل من به حرفاش فقط پوزخند بود اما دیروز که همراه اصغری رفته بود ده بالا تا ساره رو برای جشن عقدش دعوت کنه،وقتی برگشت چهره اش دیدن داشت! کلمه ای حرف درمورد ساره یا آدمای عمارت نگفت منم چیزی نپرسیدم چون خوب خبر داشتم اونجا چه خبر بوده،سعی میکرد نگاهشو ازم بدزده! حتی دیشب موقع خوابیدن هم انقدر از کمالات و وجنات نداشته حسین تعریف کرد که حوصلمو سر برده بود،با زبون بی زبونی میخواست بهم بفهمونه که اورهان سهم من نیست! با دیدن لباس توی دستم نم اشک توی چشمم نشست همون لباسی که اورهان عید برام خریده بود،از صندوق بیرون کشیدمش و مقابل صورتم گرفتم! یادمه همون روزی که آتاش برگشت و تموم خوشبختیمون رو از بین برد همین پیرهن تنم بود،الانم حال و روزم درست شبیه همون روز بود اما اینبار بچه ی توی شکم سهیلا جای آتاش رو گرفته بود،لباس رو گذاشتم کف اتاق و در صندوق رو بستم برای امشب لباس خوبی بود اورهان که نبود اما حسش رو بهم منتقل میکرد! مشغول پوشیدن لباس بودم که ضربه ای به در خورد و آنام هول زده داخل شد:-چی شده آنا؟نکنه زنعمو اومده؟ -نه دختر اومدم بهت بگم امشب خاله صنوبرت و حسین هم میان بدخلقی نکنی که خودت میدونی،این پسره دیگه هر کاری ازش خواستیم انجام داده همین که هنوزم میخواد زنش بشی یعنی خاطرتو میخواد خوب گوشتو باز کن دختر،اونم بلاخره مرده دیگه بدخلقی ازت ببینه خسته میشه همین یه شانسم از دستت میره اونوقت اگه رفت زن دیگه ای گرفت حسرت زندگیش تا آخر عمر به دلت میمونه! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
یکی از دوستان تصادف کرده امروز زن و شوهر هردو عمل دارند برای شفای هردو یه حمد شفا بخونید🙏🙏🙏
4_5805436998273469586.mp3
8.75M
☑️محسن ابراهیم زاده 💠رفتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🌹🌹💐🌷⤵️⤵️⤵️
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام وقتتون بخیر 🌹🌹 اونائی که هنوز موفق نشدند مطالب رو مطالعه کنند عجله کنند🏃‍♂🏃‍♂ چون تا چند روز دیگه سوالهای مربوط به مسابقه در کانالهامون قرار خواهد گرفت 🌹🌹🌹 @Yare_mahdii313
4_5771759305007040417.mp3
9.9M
☑️بهنام بانی 📊خوشحالم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
Goli - Evan Band.mp3
6.24M
____❄️🌻❄️____ 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『♥️』 🎼 دیگه این شبای من به یاد تو بارونیه🎧 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دراین شب کمکمان کن به دو چیز مبتلا نگردیم فراموشی و ناسپاسی که اولی پاکی جسم را می گیرد و دومی آرامش درون را شبتون بخیر ياران همیشه همراه 🌙✨ 🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: سه چیز است که هرکس آن را مراعات کند، پشمیان نگردد: ۱- اجتناب از عجله، ۲- مشورت کردن، ۳- و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری.✨ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 🦚 -اما آنا من حسین رو نمیخوام،بهش حس خوبی ندارم! -کم کم مهرش به دلت میشینه کافیه بهش فرصت بدی،من دیگه میرم حاضر شو بیا بیرون فقط مواظب رفتارت باش! با رفتن آنام روسریمو به سر زدمو از اتاق رفتم بیرون،با حرفایی که مدام توی گوشم زنگ می خورد احساس میکردم بار اضافی روی دوششونم و دیدن حسین این حس رو درونم بیشتر میکرد،نگاهی به حیاط عمارت انداختم پر از نوکر و کلفت و آدمایی بود که آقام برای محافظت از عمارت گماشته بود،حتی برای عقد منم این همه بریز و بپاش نکردن،حس میکردم از لج زنعمو اینکارارو انجام داده،با صدای عزیز به خودم اومدم:-دختر برو ببین این گلناز کجاس بگو بیاد تا مردم نریختن توی عمارت صیغه عقدشونو بخونن همه چیز تموم شه بره! باشه ای گفتمو با غم به سمت اتاق دایه قدم برداشتم ضربه ای به در کوبیدم:-ثمین خانوم گلناز اونجاس؟ به ثانیه نکشید در اتاق تا آخر باز شد:-بفرما داخل! سرکی به داخل اتاق کشیدمو با دیدن چهره شرمزده و در عین حال زیبای گلناز ناخودآگاه قدمی به سمتش برداشتم،درست شبیه ساره بود:-چقدر خوشگل شدی گلناز، ماشالله، امیدوارم خوشبخت بشی! به جای گلناز ثمین بانو جواب داد:-بشین تا دستی هم به صورت تو هم بکشم،امشب این عمارت پر از زنایی میشه که پسر عزب دارن،باید زرنگ باشی دختر وگرنه میشی مثل من آخر عمری آواره این خونه و اون خونه! از حرفی که زده بود دلم به درد اومد اما لبخند مهربونی زدمو گفتم:-ممنونم ثمین خانوم شما که شرایط منو میدونی صلاح نیست دست توی صورتم ببرم آقام ببینه عصبانی میشه! آهی کشید و در جوابم گفت:-نترس دختر آقات آدم درستیه اگه عموت بود اونوقت میگفتم حق داری! یه تای ابرومو بالا دادمو متعجب پرسیدم:-مگه شما عمو اتابک رو میشناختین؟ دستپاچه دست انداخت و نخ دور گردنش رو پاره کرد و رو ازم گرفت و گفت:-مگه کسی هم هست که اتابک خان رو نشناسه؟ناسلامتی خان این ده بود! کمی مکث کرد و رو به گلناز گفت:-میتونی بری دختر جان ان شاالله مبارکت باشه! گلناز زیرلب تشکری کرد و از جا بلند شد و همراه هم از اتاقی که تموم خاطرات کودکیم روی تک تک آجرهاش ثبت شده بود پا بیرون گذاشتیم و راه افتادیم سمت مهمونخونه: -خانوم جان چرا الان خبرم کردن؟مشکلی پیش اومده؟ -نه گلناز عزیز خواست تا مهمونا نرسیدن صیغه عقدتون رو بخونن تا بعد بقیه مراسم رو اجرا کنیم! خانوم جان میترسم...نکنه من قربونی کینه اشرف خاتون بشم میشناسینش که! نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم: -نترس گلناز مگه نمیبینی آقام چندتا آدم گذاشته اشرف نمیتونه تا صد فرسخی این عمارتم پاشو بذاره چه برسه بخواد کاری کنه! سر تکون داد دست یخ زدش رو توی دستم گرفتمو وارد مهمونخونه شدیم ،به محض ورودمون همه با هم صلوات فرستادن! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 مادر گلناز جلو اومد و دستش رو گرفت و کنار اصغری نشوند و عاقد شروع کرد به خوندن خطبه،با هر جمله ای که میگفت چهره آقا مظفر مقابلم تداعی میشد و لرز به اندامم می انداخت،میدونستم کشیدن بار این راز تا آخر عمر کمرم رو میشکنه حتی نمیدونستم گفتنش به اورهان صلاح هست یا نه؟دلم نمیخواست حالا که نمیتونه سهیلا رو طلاق بده با گفتن این حرف هیزم آتیشش بشم! با صلواتی که دوباره فرستادن از فکر بیرون اومدم، ثمین خانوم با ظرف اسپند داخل شد و دور سر گلناز چرخوند،با دیدنش دوباره یاد حرفی که راجع به عمو زد افتادم،یعنی از کجا اینقدر عمو‌ و خوب میشناخت،از اولم حس کرده بودم که زیادی مشکوکه اما حالا حسم چند برابر شده بود،با ورود خاله صنوبر و نگاه چپ چپش بهم سلام کوتاهی کردمو از اتاق بیرون اومدم،انگار باهاش پدر کشتگی داشتم،از وقتی فرهاد و فاطیما به خاطر بارداری و جو نا آروم عمارت از ده رفته بودن کلا با ما چپ افتاده بود،میدونستم حالا هم حتما به اصرار حسین اومده! کم کم همه مهمونا اومدن و گلناز رو روی تختی که از قبل حاضر کرده بودیم نشوندیم‌ و منتظر ایستاده بودیم تا اصغری بیاد و بره روی پشت بوم و سیبی توی دامن گلناز بندازه! هنوز خبری از ساره و ساواش نبود حدس میزدم که خان بهشون اجازه اومدن نداده باشه،حتما اگه گلناز میفهمید خیلی ناراحت میشد اونا تنها فامیلاش بودن! با صدای بمی که توی گوشم پیچید سرچرخوندم:-سلام دختر خاله! به خاطر حرف آنام و بدون اینکه نگاهی بهش بندازم جواب سلامشو با نهایت ادب دادم و با فاصله ایستادم! -نترس از خاله اجازه گرفتم پیش قدم شدم ! وقتی جوابی ندادم مکثی کرد و ادامه داد:-خیلی خوشگل شدی،لباست کاملا برازنده اس! با اخم نگاهی بهش انداختم خواستم بگم که هدیه اورهانه اما با یاد حرفی که آنام زده بود لب به دندون گرفتم  چقدر پررو و گستاخ شده بود،مطمئنم همه اینا به خاطر حمایت های آنام بود وگرنه قبل از این جرات همچین کاری نداشت! با دیدن اخمم خنده کوتاهی کرد و گفت:-اشکالی نداره صبر من زیاده،فقط خواستم بدونی صبر آنام اونقدرام نیست نگاه کن ببین تو همین شرایطم داره برام دنبال زن میگرده! ناخودآگاه سر چرخوندمو نگاهی به خاله صنوبر که مشغول صحبت با دختر ریز نقشی بود انداختم و لب زدم:-مبارک باشه پسرخاله،خیلی هم بهم میاین ان شاالله بعد از گلناز شیرینی عروسی شما رو بخوریم! -چقدر میخوای با قسمتت بجنگی؟نمیبینی فقط منم که برات موندم؟هیچ پسر مجردی چه توی این ده چه صد تا ده اینور و اونور حاضر نمیشه با دختری که دوبار شوهر کرده عروسی کنه! من حاضرم گذشته رو فراموش کنم اگه یکم باهام راه بیای! ‎دیگه طاقت نیاوردم نباید بیشتر از این اجازه میدادم تحقیرم کنه دهن باز کردم جوابشو بدم که با شنیدن صدای اصغری که از سمت پشت بوم میومد وحشت زده سر چرخوندم! یا ابوالفضلی گفت و به سرعت از پشت بوم پایین اومد و به سمت در دوید انگار از اون بالا چیزی دیده بود! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔴 زن .زندگی .آزادی در دو تصویر مهم و قابل انتشار در بین همه مدعیان 🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
پرچم متبرک سوریه حرم حضرت زینب س😭 آن عاشقانی که برای منزلشان میخواهند👇👇 با پیگیری های مرکز سردار دلها پرچم متبرک حرم مطهر حضرت زینب کبری سلام الله علیها از حرم بی بی جهت عرضه به شما عزیزان فراهم شد. این پرچم مقدس توسط حرم دوخته میشه✌️ توسط خدام حرم متبرک میشود✌️ و به فروشگاه تبرکات حرم منتقل میشود پرچم در دو رنگ مشکی و قرمز موجود است و ذکر یا زینب در هر دو سمت پرچم دوخته شده و هر دو طرف دارای ذکر یا زینب س است جهت تهیه این پرچم متبرک در خدمت شما عاشقان هستیم هم برای منازل هم ادارات و ارگان ها و قبور شهدا و پایگاه های عزیز بسیج و.... ضمنا دوخت مخصوص عتبه زینبیه نیز دارد✌️ جهت تهیه با ما تماس و پس از پرداخت هزینه برای شما در سراسر کشور ارسال خواهد شد.ان شالله شماره تماس مرکز نیکوکاری :👇 ۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ ۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک ۰۹۱۶۵۵۶۹۷۹۲ منصوری مرکز نیکوکاری سردار دلها❤️تهران ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱ بنام مرکز نیکوکاری سردار دلها تهران شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید. پروردگارا..... دعای خیر و مستجاب اهل بیت علیهم السلام و نیازمندان را بدرقه همه کسانی که در این طرح خداپسندانه شرکت میکنند نصیب بفرما.....آمین ان شالله خوب بودن 💵 زیادی نمیخواد، فقط یه ❤️ بزرگ میخواد.....
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🇮🇷                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠