#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدسیششم
آتاش نفسی پر صدا بیرون داد و قدمی به سمت اورهان برداشت و اشاره ای به یاسمین کرد و گفت:-نمیتونم توضیح بدم اما تو که از جزئیات نقشش خبر داری دیگه چه مرگته،هر موقع احساس خطر کردی میتونی جلوشو بگیری حالا بذار کارمو انجام بدم!
نگاه مضطرب اورهان روی منی که مثل مجسمه کف اتاق ایستاده بودمو فقط مردمک چشمام از این سو به اون سو میشد ثابت موند و لبه طاقچه نشست و با دستاش صورتش رو پوشوند و به آتاش اجازه داد تا کاری که میخواست رو انجام بده!
آتاش نامه رو تحویل یاسمین که هم رنگ گچ دیوار شده بود داد و با جدیت رو بهش گفت:-هیچ کس نباید بفهمه ما این نامه رو خوندیم اگه به کسی چیزی گفتی یا طوری رفتار کردی که بو ببره اونوقت هر اتفاقی بیفته خودم زنده به گورت میکنم،فهمیدی؟
یاسمین سری تکون داد و آتاش با عصبانیت ادامه داد:-الانم برو تا به چیزی شک نکرده!
با شنیدن این حرف یاسمین نفس راحتی کشید و مثل تیری که از کمان رها بشه به سرعت از جلوی چشمانمون دور شد،با رفتنش و بسته شدن در اتاق به خودم اومدم و با صدای لرزونی لب زدم:-نمیخواین بگین چه خبر شده؟توی اون نامه چی نوشته بودن؟
آتاش پوزخندی به لب نشوند و گفت:-هیچی سهیلا خاتون نقشه کشیده تا تورو از زندگیش بیرون کنه، میخوان آدم بفرستن از اینجا بدزدنت یا شایدم سر به نیستت کنن!
اورهان با شنیدن این حرف به سمتم قدم برداشت و دستمو کشید سمت خودش:-دهنت رو ببند آتاش قرار نیست همچین اتفاقی بیفته،مگه اینکه من مرده باشم!
-چرا ناراحت میشی خان داداش حالا که نمردی،البته اگه اون زن جادوگرت تو برنامش نباشه تورو هم بکشه!
-بهتره نمک ریختنات رو بذاری برای بعدا،بگو ببینم چه نقشه ای تو سرته؟
آتاش خیلی بی تفاوت نشست روی زمین و تکیشو به دیوار داد و دو دستشو رو گره کرد توی همو گفت:-فردا بزرگای عمارت میرن جهاز برون و بدرقه فرحناز اینا و فردا صبحش برمیگردن!
اورهان کلافه گفت:-خب؟اینو که خودم میدونستم!
آتاش یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:-نقشه اش رو که خوندی،فردا شب عمارت خلوت تر از همیشه اس،قراره سهیلا خانوم دردش بگیره تو شعبون رو بفرستی پی ماما و برگردی بالا سرش و مراقبش باشی یعنی در اصل اون مراقب تو باشه و بعد اون حیوون بیاد و آیسن رو که مثل موش کوچکی توی اتاقش خوابیده خفت کنه و ببره!
اورهان عصبی غرید:-آتااااااش،اگه فکرت اینی که آیسن رو طعمه کنم کور خوندی!
با شنیدن این حرف چشمام اندازه دو تا نعلبکی شد،یعنی چی منو طعمه قرار بده؟
وحشت زده به دهان آتاش زل زدم!
-نترس خان داداش بهت که گفتم قرار نیست اتفاقی که اونا میخوان بیفته،مثل اینکه این حیوون بی شرف منو از یاد برده یا جز آدم حساب نکرده یا گمون کرده من با تو سرجنگ دارم که حاضر نمیشم بهت کمکی کنم نمیدونم ولی قراره اون کسی که میخواد خفت کنه من باشم!
منظورش رو نفهمیدم نگاهی به چهره اورهان انداختم قیافه اونم دست کمی از من نداشت کلافه دستی به صورتش کشید و گفت:-محض رضای خدا درست حرف بزن ببینم میخوای چیکار کنی؟
-آیسن رو میفرستیم توی اتاق ما پیش بالی،منم توی اتاق شما مثل یه موش کوچیک منتظر اون عوضی میخوابم وقتی اومد آیسن رو خفت کنه من خفتش میکنم،به همین راحتی!
اورهان دستی به چونه لش کشید و گفت:-چه لزومی هست کسی توی اون اتاق خوابیده باشه؟میتونیم همینجور خالی رهاش کنیم و وقتی وارد شد خفتش کنیم!
-باید یه نفر توی اتاق باشه تا توی عمل انجام شده قرارش بده مطمئن باش کسی که بخواد همچین کاری کنه از چند ساعت قبل میپاد تا ببینه کسی توی اتاق هست یا نه،بلاخره یکی باید چراغ اتاق رو روشن و خاموش کنه یا نه؟
اورهان یه تای ابروشو بالا انداخت و رو به آتاش گفت:-این همه آدم برای اینکار هست چرا میخوای خودتو تو همچین خطری بندازی؟
آتاش بلند شد ایستاد وشونه ای بالا انداخت و رو به اورهان گفت:-اولا این که هر چی آدمای کمتری بدونن برای ما بهتره دوما این برای من بیشتر سرگرمیه تا خطر، هیچ کس مثل من نمیتونه از پسش بر بیاد تو که از سابقه من خوب خبر داری،ولی بیشتر از همه اینو بذار به حساب یه بدهی که به آیسن دارم،روز آخر نباید اونجوری میشد...بگذریم موافقی یا نه؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«مجیدرضا رهنورد» چگونه قاتل شد؟
🔹صحبتهای قابل تامل جوان مشهدی قبل از اعدام پیرامون اتفاقات افتاده و چگونگی ارتکاب این جنایت
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه بار اعدام ؛ حکم مجید رضا رهنورد برای خودش
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای دایی خفتگیر گردن بندتون رو بخشیدید؟
دایی: نه نبخشیدم، این یه چیزیه که مربوط به اجتماعه مربوط به من نیست، این آسیب اجتماعیه، اونایی که وحشیانه با قمه میان سرقت میکنن شما حسابشو کن چقدر آرامش رو از ما میگیره!
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
Shab5Fatemieh1-1401[01].mp3
23.7M
▪️غمت شکست علی را (روضه و مقتل)
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 به منـاسبت ایـام #فاطمیه
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
تجربه ثابت کرده هرچی مهربونتر باشی، احمقتر فرض میشی
🌹 #تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
مشکل از خود ماست
واسه کسی که یه قدم واسمون برمیداره
دو کیلومتر پیاده میریم
🌹 #تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هر چقدم به خودت برسی
باز به من نمیرسی
🌹 #تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
یه حرفایی هست که قشنگترین جواب واسشون سکوته
🌹 #تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
مـــن
اینقـــد🤩
دوستـ❤️ـتدارم
ڪهاصنبیــا😌
گـــلِ هنــ🍉ـدوونه مــالِ تـو😋
#عـآشقآنھ❤
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
آنجا کہ دستت گره در دستان خداست
تو را با اندوه چہ کار !؟ 🕊🤍
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
¦❝♥️
خدایا بابت همہ چیزایے کہ
بہ صلاحمون نبود و نشد، شکرت :)
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
برڪاتـ14معصوم.mp3
4.51M
گلِاسلام!🌹
چقدر از تهمت ها، خشونت هایی
که به اسلام نسبت میدهند حل
میشدند اگر ما اسلام را ...
#فاطمیه 🍂
#امام_زمان
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌠شبانهها🌠🌴🍃
🍃🌴💫🌠نماهنگی بسیاار زیبا و آرامبخش تقدیمِ لحظاتِ خوبِ زندگیتون.
🍃🌴🌠💫 شبتوون خوش و در آرامشی عمییق
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر 🦋💖🌹
⭐️🌙✨🔵💐🔷
@hedye110