#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدنوددوم
شام خورده بودیم و حتی همه هدیه هایی که برای سهیلا و ساره آورده بودن رو تقدیم کرده بودن اما هنوز از اورهان خبری نبود...
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید،میترسیدم با دیدن آقا مظفر اونم درست بالای مجلس جلوی بزرگان رفتار نادرستی نشون بده حال خان هم دست کمی از من نداشت کلافه به سیبیل پرپشتش دست میکشید و هر از گاهی نگاهی به در مهمونخونه می انداخت!
جو سنگینی که توی فضا حاکم بود ترس بدی توی دلم می انداخت،همه منتظر بودن و کلفت ها چای و شیرینی به مهمونا تعارف میکردن، به گلناز سپرده بودم به محض ورود اورهان به عمارت هر جوری شده بهم خبر بده و حالا در حالیکه حالم مثل اسپند توی آتیش بود چشم انتظارش به در خیره بودم!
کمی گذشت و با ظاهر شدن گلناز توی چارچوب در و اشاره اش متوجه اومدن اورهان شدم،نیمخیز شدم تا از جا بلند شم که با فشاری که بی بی به پام وارد کرد مستاصل دوباره سرجام نشستم:-بشین دختر خوب نیست مجلس رو ترک کنی الان شوهرتم سر میرسه!
حق با بی بی بود چند دقیقه ای بیشتر نگذشت که اورهان لبخند به لب وارد شد و
با دیدن آقا مظفر که رفته رفته لبخندش تبدیل به اخم شد دستی به یقه پیراهنش کشید و سلام کوتاهی کرد و کنار خان جای گرفت!
از اینکه اورهان بهش توجهی نکرده بود آسوده نفسی بیرون دادمو
لبخندی رو به ساره که با شوق دخترش رو به آغوش گرفته بود تا آیین اسم گذاری رو براش اجرا کنن زدم!
هر چند از زایمانس بیشتر از هفت روز میگذشت اما به خاطر حرف خان قبول کرده بود تا همراه سهیلا هر دو در یک روز مراسم رو اجرا کنن!
با بسم الله ی که ریش سفید ده به زبون آورد مجلس دوباره ساکت شد،ساواش دخترش رو روی دو دستش گرفت و تحویل ریش سفید داد!
ریش سفید نگاهی به چهره دخترک کرد و رو به ساواش پرسید:
- چه اسمی براش انتخاب کردی پسرم؟
ساواش نگاهی به خان انداخت و بعد از کسب اجازه گفت:
-با اجازه شما سودا!
لبخند روی لبم پررنگ تر شد چقدر اسم برآزنده ای برای دخترش انتخاب کرده بود سودا به معنای عشق!
کنجکاوانه به اورهان خیره بودم نمیدونستم اون چه اسمی برای دخترش انتخاب کرده یعنی سعی میکردم کمتر راجع به بچه ها باهاش صحبت کنم تا کمتر ناراحتش کنم!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
سوال و جواب مسابقه
🌿 ۱ نام نماينده ی امام حسین علیه السّلام که به شهرکوفه فرستاد چه کسی بود
🪴 نام او مُسلم بن عَقيل است.
🌿 ۲ سِرجون برای چه به کاخ يزيد فراخوانده شد؟
🪴 برای مشورت با یزید که میخواست بداند چه كسى را امير كوفه كند تا بتواند آن شهر را نجات دهد
🪴 ۳ شَريك که بود؟ و هانی را به چه امری تشویق میکرد؟
🌿 شَريك، اهل بصره مى باشد و در جنگ هاى مختلفى در ركاب حضرت على(ع) شمشير زده است.
او اكنون به شهر كوفه آمده و در خانه هانى منزل نموده است و همواره هانى را به يارى كردن مسلم تشويق مى كند.
🪴 ۴ گفت وگوی بزرگان کوفه با هانی را بیان کنید؟
🌿ــ اى هانى، چرا از ابن زياد كناره مى گيرى؟ مگر نمى دانى كه او همواره سراغ تو را مى گيرد؟
ــ من مدّتى بيمار بودم و نمى توانستم به نزد ابن زياد بروم.
ــ امّا او مى گويد كه تو، عمداً، از او كناره گيرى مى كنى; چرا بايد كارى كنى كه ابن زياد به تو بدبين شود؟ برخيز و همراه ما به نزد ابن زياد بيا و اين بى مهرى را بر طرف كن!
🪴 ۵ _ابن زياد گروهى را نيز به ميان مردم مى فرستد تا بين آنها چه شايعه را پخش كنند؟
🌿 اى مردم! خبر رسيده است كه به زودى سپاه بزرگ يزيد به كوفه مى رسد.
آنان به شما رحم نخواهند كرد و دودمان شما را نابود خواهند كرد.
🪴 ۶ همه، مسلم را تنها گذاشته اند آب زياد چه دستوری صادر کرد؟
اى مردم كوفه!
همه بايد براى خواندن نماز به مسجد كوفه بياييد.
هر كس به مسجد نيايد خونش ريخته خواهد شد.
🪴 ۷ _وقتى طَوْعه مهمانش را غريب و بى ياور مى بيند چه عکس العملی انجام میدهد؟
🌿 _بى اختيار اشك مى ريزد و مى گويد: "خدايا! مهمانم تنهاست، خدايا! او را يارى نما، كاش مى توانستم مهمانم را يارى كنم!".
🪴 ۸ مسلم را به قصر میبرند در قصر چه رخ میدهد؟
🌿 لبهای مسلم از تشنگی خشکیده است
او تقاضاى يك جرعه آب مى كند; امّا يكى از نگهبانان مى گويد: "اى مسلم! تو ديگر آب نمى نوشى تا به جهنم بروى".
بدن مسلم زخم هاى زيادى دارد; امّا اين زخمِ زبان ها بيش از همه درد آور است.
سرانجام لب هاى تشنه مسلم، دل يكى را به رحم مى آورد.
او به غلام خود دستور مى دهد تا ظرف آبى را از خانه براى مسلم بياورد.
مسلم ظرف آب را به دست مى گيرد و مى خواهد آن را بنوشد; امّا تمام ظرف از خون لبش رنگين مى شود.
سه بار ظرف آب را عوض مى كنند; امّا هر بار خون تازه از لب و دندان مسلم جارى مى شود.
اكنون، مسلم مى فهمد كه تقدير خدا بر اين است كه او تشنه باشد.
آرى آن روز مسلم از اين راز خبر نداشت كه همه ياران امام حسين(ع) با لب تشنه شهيد خواهند شد.
🪴 ۹_ مسلم وصیت میکند
فكر مى كنى وصيّت مسلم چيست؟
من در شهر كوفه هفتصد درهم قرض دارم، دلم مى خواهد اين لباس جنگى مرا بفروشى و قرض مرا بدهى، همچنين بعد از كشته شدنم، بدن مرا به خاك بسپارى و شخصى را هم به سوى امام حسين(ع)بفرستى كه او را از آمدن به كوفه منصرف كند.
🪴 ۱۰ _ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به عقيل (پدر مسلم) چه فرمود؟
🌿روزى فرا مى رسد كه فرزند تو در راه عشق به حسين(ع) شهيد مى شود و اهل ايمان بر شهادتش اشك مى ريزند و فرشتگان بر او صلوات مى فرستند".
آنگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شروع به گريه كردن نمود.
گريه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آن قدر شديد بود كه اشكِ چشمهايش بر سينه اش مى ريخت!
#ایران_قوی🇮🇷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶
دوستان عزیز سلام🌹
تا جمعه برای ما دلنوشته به مناسبت میلاد بزرگ بانوی اسلام و روز مادر به آیدی زیر اسال کنید تا در مسابقه ی ویژه میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها شرکت داده شوید⤵️⤵️
لطفا نام و نام خانوادگی و شهرتون رو هم برامون ارسال کنید🌹🌹
@Yare_mahdii313
حاج محمود کریمیکانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۱_۱۰_۱۸_۱۰_۵۸_۲۴۱.mp3
زمان:
حجم:
5.35M
#سرود_زیبا 🌿🌸
💐مستم ولی دلم ارومه...
حاج محمود کریمی
#میلادحضرتزهرا(س)
🌿✨
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍ امیرالمؤمنین عليه السلام: كسى كه فريبكارى دنيا را بشناسد، فريب رؤياهاى پوچ آن را نمى خورد
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله: كسى كه با معصيت خدا به دنبال كارى باشد، از مطلوب خود دورتر و به آنچه از آن مى ترسيده است نزديكتر گردد
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
☘هرگونه تأخیر غیر مجاز است
شیطان انسان را می ترساند تا از آن دوری کند در حالیکه آنچه حقیقتأ ترس دارد گناهان ماست
💠نفس های انسان گام های او به سوی اجلش است.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠