#آیلاماهبانو🍀
#داستانواقعی💜
#قسمتدویستهشتادنهم
به اینجا که رسید گریه امونش نداد عمو در حالیکه سعی داشت جلوی گریسو بگیره نزدیک شد و شیتیل گاری چی رو داد و همه راهی عمارت شدیم و بقیه هم به جز عمو و آیاز به سمت خونه هاشون متفرق شدن!
با رسیدن به جلوی در عمارت و دیدن پارچه های سیاه دوباره اشکای آنام جاری شد از گاری پایین اومد و یکی از پارچه هارو از دیوار کشید و روی سرش انداخت و همون جلوی در نشست:-خدایا حالا چه خاکی به سرم بریزم،به امید برگشتن کی چشم به در این عمارت بمونم،چقدر ذوق داشت قراره نوه دار بشه،میخواست باهم بریم شهر،کاش به حرفش گوش کرده بودم!
همراه بقیه و لیلا نزدیک شدیم و آنامو از زمین جدا کردیم،حال آنام حتی از ننه حوری که داغ اولاد دیده بود هم بدتر بود،زندایی و خانوم جون و ننه اشرف و ننه حوری
توی این چند روز حتی برای لحظه ای تنهاش نگذاشته بودن،هر چند ننه حوری با دیدن جنازه آقام تا چند ساعت روز زبونش بند اومده بود اما خیلی زود به شرایط پیش اومده عادت کرد،با دردی که توی سرم پیچید چشم برهم گذاشتم و دستم رو گرفتم به در،چند روزی میشد که خواب به چشمم نیومده بود و سرخی چشمامم برای همین بود!
-بیارینش این سمت،عمو مرتضی برو در اتاق عمو آوان رو باز کن یالا!
برگشتم سمت در و نگاهی به پشت سرم انداختم آرات با چهره ای پریشون داخل شد و پشت سرش دو تا مرد که لباساشون به رعیت جماعت میخورد جسمی نیمه جون رو بلند کرده بودن و نفس نفس زنون داخل حیاط میاوردن،از ترس اینکه بلایی سر عمو آتاش اومده باشه به خودم لرزیدم،دیگه طاقت یه داغ دیگه نداشتیم به خصوص حالا که بعد از آقام تموم امیدمون به عمو بود!
با قدم هایی سست نزدیک شدم و تا خواستم چهره ی شخص رو ببینم آرات رو به روم ایستاد:-اینجا چیکار میکنی برو داخل!
بی توجه بهش سر چرخوندم و با چشمای ریز شده و با دقت نگاهمو کشیدم سمت مرد و با دیدن لباسای تنش خاطرات محو روز خواستگاریم جلو چشمم زنده شد،گیج و گنگ از آرات فاصله گرفتم،یعنی فرهان بود؟امکان نداره آرات اونو بیاره توی عمارت و بهش توی اتاق عمو آوان پناه بده!
تا به خودم اومدم عمو مرتضی در اتاق رو باز کرد و اول دوتا مرد و بعد آرات داخل اتاق شدن و در و بستن!
اخمامو کشیدم توی هم سعی کردم خشم خودموکنترل کنم و با دستای مشت شده قدم برداشتم سمت اتاق عمو آوان و رو به عمو مرتضی که پشت در ایستاده بود پرسیدم:-کیبود عمو؟کیو آوردن اینجا؟
شوکه شده شونه ای بالا انداخت:-به خدا نفهمیدم خانوم،اما هر کی بود حالش خوش نبود،گمونم زده بودنش!
سری تکون دادمو گفتم:-خیلی خب میتونین برین!
با رفتن عمو مرتضی نزدیک اتاق شدم صدای آرات واضح به گوشم میرسید:-چی شده؟
-آرات خان افتاده بود تو زمینای اطراف ده کشاورزا پیداش کردن،معلومه اول سعی کردن بهش برسن روی سرش جای مرهمه اما وقتی دیدن افاقه نکرده از ترس جونشون رهاش کردن توی زمینا،ترسیدن گناه مردنش گریبان گیرشون بشه،شانس آوردیم زود پیداش کردن هنوز نمرده،حالا چی دستور میدین؟
-خیلی خوب راجع به این موضوع فعلا با هیچ کسی حرفی نزنین تا ببینم چی پیش میاد آدمای این عمارت به خونش تشنه ان اگه بفهمن اینجاست چند ثانیه هم دووم نمیاره،یکیتون برین ده بالا طبیب بیارین نباید با آوردن جمیله جلب توجه کنیم!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر صبح شروع جدیدی برای زندگی است
گذشته را فراموش کن و از زمان حال لذت ببر
صبح بخیر دوست خوبم
روز خوبی داشته باشی
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#قسمتششم
نگاهی به حدیث روز غدیر در منابع اهل سنت
در صفحات ۵۶/ ۵۵ ج اول سنن ابنماجه چنین آمده است که: «همراه رسول خدا از سفر حج برمیگشتیم که در میان راه ایشان دستور دادند تا همه افراد جمع شدند، آنگاه خطاب به جمعیت فرمودند: آیا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری، فرمود: این شخص- علی (علیهالسلام)- ولی هر کسی است که من مولای اویم، خدایا! دوست بدار هر که را که او را دوست میدارد و دشمن بدار هر که را که او را دشمن میدارد.
ترمذی در ج دوم جامع خود با سند خویش از مسلمهبن کهیل نقل میکند که میگفته است، از ابوالطفیل شنیده که او از ابوسریحه یا از زیدبن ارحم از فرموده رسول خدا (صلیاللهعلیهو آله) نقل کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهو آله) فرمودهاند: «هر که من مولای اویم، علی مولای اوست». کتاب مجمع الزوائد خود، حدیث غدیر را نخست به نقل از طیرنی آورده و سپس از گفته علی(علیهالسلام) نیز نقل میکند که فرموده است: به دستور پیامبر(صلیاللهعلیهو آله) در منطقه خم نخست زیر درختی را از خار و خاشاک پاک کردند، آنگاه پیامبر در حالی که دست مرا در دست گرفته بودند: خطاب به مردم فرمودند: ای مردم! آیا شما گواهی نمیدهیدکه خداوند پروردگار شماست؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. سپس فرمود: آیا گواهی نمیدهید به اینکه خدا و رسول او بر شما از خودتان سزاوارترند و اینکه خدا و رسول خدا مولای شمایند؟ گفتند: آری، همینگونه است. پیامبر (صلیاللهعلیهو اله) فرمودند: هر کس که خدا و رسولش مولای اویند این مرد مولای او خواهد بود.
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#نشرحداکثری
#پانزدهمينمسایقه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
#روز_شـــــمار_غـــدیـــــــر
✿↜تنها 12 روز… به #عيد_غدير_خم، برترين #عيد_الهي باقي است
#یاعلی_ذکر_قیام_قائم_است
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
@hedye110