eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سعی کن چون یک درخت کهن ریشه درعمق خاک داشته باشی تا اگرشاخه ای ازتو شکست،،شکسته نشوی،،بایدریشه در امید داشت تا درهرفصلی ازنو رویید،، 🖤
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷 @hedye110
❤️ انگشت به لب مانده ام از قاعده ی عشق ما یار ندیده؛ تَب معشوق کشیدیم صائب تبریزی بحق مادر و عمه سادات                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
🍀 💜 🌺 تو همین فکرا بودم که با شنیدن صدای جر و بحثی که از بیرون میومد توجهم جلب شد،کمی دقت کردمو با شنیدن صدای پر از خشم لیلا و گریه اورهان،دست گذاشتم روی سینمو با عجله از جا بلند شدم و از اتاق زدم بیرون،صدا از سمت مهمونخونه میومد:-خان دایی اون زمان که منو آنام و آیلا توی کلبه زندگی میکردیم،اون زمان که مردم آبادی ریختن سرمون و جایی برای موندن نداشتیم و آقام مجبور شد نوکری دیگرون رو کنه کجا بودی؟ غیرتتون کجا بود؟میخواین آنامو از بچه هاش جدا کنین فقط به خاطر حرف یه مشت احمق و اسم خودتونو گذاشتین مرد؟ در حالیکه قلبم وحشیانه میتپید خودمو رسوندم در مهمونخونه و همون لحظه ساواش سیلی محکمی در گوش لیلا خوابوند،انگار جریان خون توی تنم متوقف شد،نزدیک شدمو لیلا رو که شوک زده ایستاده بود و اورهان که بغلش داشت از شدت گریه پس می افتاد رو بغل گرفتمو رو به ساواش داد زدم:-به چه حقی دست روی دخترم بلند میکنی؟آقاش همچین کاری نکرده که الان تو بخوای براش جاشو پر کنی ساواش خان،نگران آبرو و غیرتتی نه؟چه زود عوض شدی؟رفتی شهر مرام و معرفت روستایی بودن رو از یاد بردی! اگه نگران آبروتی خیلی خب من ازدواج میکنم،ازدواج میکنم اما پامو توی خونه تو نمیذارم،دخترامو تنها نمیذارم تا یکی مثل تو پیدا بشه و به گناه نکرده مجازاتش کنه،بی بی شاهد باش من نمیخواستم حرفتو زمین بندازم اما خودتون خواستین،من همین امشب ازدواج میکنم،البته شده تک تک میرم در خونه ها رو میزنم و توی این ده یکیو پیدا میکنم تا از غیرتتون دفاع کنه! اینو گفتمو دست لیلا رو کشیدم و بدون اینکه به آتاش که سعی داشت جلوی ساواش رو بگیره تا حرکت اضافی نکنه نگاه کنم از مهمونخونه بیرون اومدم…. انقدر عصبانی بودم که تموم تنم داشت میلرزید،حتی بی بی هم با دیدن عصبانیتم ماتش برده بود تا حالا هیچ کدومشون منو اینجوری ندیده بودن! با رفتنمون توی اتاق لیوانی پر از آب کردمو دادم دست لیلا و دستی به صورتش کشیدم:-خوبی دخترم؟ با چونه ای لرزون لب زد:-همش تقصیر من بود آنا،نباید بدون حرف زدن با شما باهاشون بحث میکردم حالا میخوای چیکار کنی؟اگه آیاز بفهمه حتما عصبانی میشه! آهی کشیدمو گفتم:-نگران نباش دختر،چیزی نمیشه،قرار نیست واقعا ازدواج کنم فقط برای بسته شدن دهن مردم این کارو میکنم،راجع به این چیزا به آیاز حرفی نزن،نمیخوام دوباره بحث و جدل راه بیفته! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🍀 💜 🌺 -چطوری میخوای یک شبه همچین کاری کنی؟اینطوری نمیشه،باید جلوشون بایستیم اصلا منو آیاز هم همراهتون میایم باهم بریم جای دیگه ای زندگی کنیم دور از همه این آدما! -نمیشه دختر آیاز تازه اینجا جا افتاده،اورهانم هنوز کوچیکه،اگه بریم شهر از خواهرت هم دور میمونم،دلم پیش اونم هست،تازه عموتم گناه داره مگه جز شما کی براش مونده! خودش رو رها کرد توی بغلمو گفت:-آنا ببخشید انقدر اذیتت کردم،هنوزم به خاطر اون زمان که گوهر رو بهت ترجیح دادم از خودم ناراحتم،اگه اون جای شما بود هیچوقت پشتم در نمیومد! -هیچ کس جای مادر خود آدم رو نمیگیره،اما مادری که بزرگت کرده باشه توی غم ها و شادیات همراهت بوده نه اونی که فقط به دنیات آورده، باورت نمیشه اما من هنوز آنای خودمو بیشتر از نورگل خاتون دوست دارم،دیدی که اونم پسرش رو به من ترجیح میده! با صدای در دوباره اخمام در هم کشیده شد،نورگل خاتون بدون در زدن داخل شد و کنارم نشست:-چرا لجبازی میکنی دختر، حق با برادرته،خیر و صلاحتو میخواد،پاشو بقچتو بپیچ،همه اینارم فراموش کن! -من جایی نمیام تصمیم خودم رو گرفتم،مگه نگفتین میتونم ازدواج کنم؟همین امشب انجامش میدم! -آخه چرا این حرف رو میزنی؟فکر کردی ازدواج کردن الکیه؟از کجا معلوم گیر کسی نیفتی که حتی اجازه دیدن بچه هاتم بهت نده؟یا دست روت بلند نکنه؟ پوزخندی زدمو اورهان رو که تقریبا آروم شده بود گذاشتم روی بالشت:-یعنی میگین با اومدن به خونه ساواش شرایطم بهتر میشه؟همون موقع هم نمیتونم بچه هامو ببینم،در ضمن تر جیح میدم دست روی خودم بلند بشه تا بچه هام،نگران نباش خانوم جان من آدم مناسبی برای ازدواج انتخاب میکنم،چیز دیگه ای هم هست؟ ابرویی بالا انداخت و پشت چشمی برام نازک کرد:-خود دانی دختر،من وظیفه خودم دونستم راه و چاه رو نشونت بدم،اما حواست رو جمع کن کسی رو که انتخاب میکنی در حد خانواده خودمون باشه وگرنه دوباره آشوب به پا میشه! اینو گفت و از جا بلند شد،همراهش پاشدم و مطمئن لب زدم:-خیالتون راحت هست! -باشه پس منتظریم دختر ما فقط خوشبختیتو میخوایم،فعلا با اجازه! این حرف رو با حالت مسخره ای گفت و رفت عصبی چشمامو بستمو محکم بهم فشردم سرم داشت بدجور تیر میکشید،عصبی بودم و اینکه اصلا سعی نکرد از لیلا دلجویی کنه بیشتر ناراحتم میکرد حتی نیم نگاهی هم بهش نینداخت… آنا منظورت چی بود؟کیو گفتی؟کاش اینجوری نمیگفتی حالا منتظر میمونن تا شب بعد به ریشمون میخندن! -تو نگران نباش دختر بیا دراز بکش امروز روز سختی بود،نگران آیلا هم هستم کاش قبول نمیکرد ده بالا بمونه… 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هرکه بخشنده باشد، آقایی کند.امام حسین ع کشف الغمه، جلد 2 ، صفحه 242                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠
YEKNET.IR - zamine - shabe 2 muharram 1400 - rasouli.mp3
1.76M
🔳 حاجی دور از منا اعتبار من بیا خاک پای تو منم کربلایم کربلا 🎙                    @Aksneveshteheitaa                💠❤️💠