eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
ای همه وجودِ من نبود تو نبودِ من                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
اشتیاقی که مرا زنده نگه داشت تویی...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
دوباره پاییز فصل زیبای سادگی موسم شدید دلدادگی ...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
پروردگارا سلامتی را نصیب خوانواده هایمان‌ دلخوشی را نصیب خانه هایمان وآرامش را نصیب دل هایمان گردان‌                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
🙂🧡🌱!
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
امام مهــــدے جانم(عج) تـو مـپنـدار ڪـہ از یـاد تـو را خـواهـم برد من بدون تو بہ یڪ پلڪ زدن خواهم مُرد @hedye110
🌾🌾 گفتم ..من حالم خوب نیست عشرت خانم بزارین امروز تو اتاقم بمونم ..فقط یک امروز ...و اشکهام بی اختیار ریخت .. اومد جلو دستی کشید به سرمو و گفت : آخیش بمیرم الهی ,,قربون اون اشکهات برم ..عزیز دلم ..... ناراحت نباش دیشب عروسی کردین ؟ با سر تایید کردم .. گفت : منم مثل تو بودم دوست نداشتم ..اصلا از شوهر بدم میاد ... می دونم چه حالی داری ...بیا بغلم لیلا جون ... یک حالت بدی داشت دوباره چندشم شد .. مخصوصا که هر وقت منو می بوسید موهای صورتش که زبر بود اذیتم می کرد .... خدایا این چه عذابی بود به من دادی ؟ خودمو کشیدم کنار و گفتم : تو رو خدا این حرفا رو نزنین ..من دوست ندارم .. گفت : آخه دلم برات می سوزه خانمی ... این حرفش منو یاد کارای دیشب علی انداخت .. تازه داشت دلم باهاش نرم می شد که دوباره ازش متنفر شده بودم ..از جام بلند شدم و گفتم می خوام برم حموم چیکار کنم عشرت خانم .. گفت :بقچه ات رو بر دار خودم می برمت با هم میریم نزدیکه .... گفتم نه نمی خواد ....خودم یک فکری می کنم .... بلند شد و گفت : پس زود باش پاشو الان عزیز میاد ..تا اون رفت فورا بقچه ی حمومم رو بر داشتم و رفتم تو مطبخ ..سریع لباسم رو در آوردم رفتم تو پاشیر و با یک کاسه ,, آب ریختم سرم و تند و تند خودمو شستم و سریع لباس پوشیدم .. خواستم برگردم به اتاقم که عزیز خانم رو جلوی روم دیدم از ترس نفسم داشت بند میومد .. گفت : چیکار می کردی ؟ دستپاچه شدم با لکنت گفتم : ببخشید .. گفت: خدا ذلیلت کنه دختر همه جا رو نجس کردی ...مگه تو مطبخ جای این کاراست ؟ اونجا ظرف می شوریم غذا درست می کنیم تو خیلی بی عقل و احمقی چرا از من نپرسیدی ؟ بی حیا ..بی عرضه ..بی لیاقت .... معلوم بود که از اول عقلت پاره سنگ بر می داره ..ای وای تو دیوونه ای ..وقتی تو بله‌ برونت مثل خُل ها رفتار کردی من باید می فهمیدم ,,, موقعی که تو عروسی اون کثافت کاری رو راه انداختی باید می فهمیدم ... حالا دیگه چه فایده ای داره بچه ام رو با دست خودم بدبخت کردم .. زود باش بیا اینجا رو آبکشیم ...... ای خدا بگم ذلیلت کنه .. مطبخ که نجس بشه مگه دیگه پاک میشه ؟ ... از صورتش معلوم بود که واقعا ناراحت شده و داره عذاب می کشه ..تو دلم گفتم انگار حق با اونه نباید این کارو می کردم ... ولی بعد فکر کردم عیب نداره اینم به جبران کاری که با خانجانم کرد ..بی حساب شدیم ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🌾🌾 داد زد سرم چرا وایستادی به من نگاه می کنی ؟ زود باش تلمه بزن آب بیار از این بالا بریزم ، بریم تو که پا رو نجسی نزاریم ...ح فاصله ی حوض تا مطبخ ده متری بود یک سطل گوشه ی حیاط بود بر داشتم پر کردم دادم دستش .... چون فکر می کردم مقصرم هر چی گفت گوش کردم ..و مطبخ رو بیست و دوبار کُر دادیم اونقدر تلمه زده بودم و سطل سنگین رو با خودم حمل کردم که کتفم درد گرفته بود .. کار که تموم شد عزیز خانم هنوز اکراه داشت پا تو مطبخ بزاره .. به من گفت زود باش عشرت رو صدا کن با هم از بالا تا پایین خونه رو تمیز کنین ..یک انگشت خاک جایی نبینم ... اون روز منو عشرت تا ساعت یک بعد از ظهر کار می کردیم ..و بیشتر جور منو اون کشید .. ولی من متوجه شدم که عشرت هم یک جورایی مورد بی مهری عزیز خانم قرار داره ..دلم براش سوخت ..خوب که توجه کردم دیدم اونم مثل من غمگینه ..... عزیز خانم ناهار رو آماده کرده بود ولی نمیاورد .. من ناشتایی هم نخورده بودم و بشدت احساس گرسنگی می کردم ....ساعت از دو گذشت ولی خبری از ناهار نبود عزیز خانم از بالا اومد پایین طاقت نیاوردم و گفتم : ببخشید من می تونم یک چیزی بخورم ؟ گفت : مرده شور اون شکمت رو ببرن نماز خوندی ؟ چلاس,,, زنی که نتونه شکمشو نگه داره عفتش رو هم نمی تونه .. صبر کن تا علی بیاد تا اون نباشه غذا از گلوی من پایین نمیرم ... گفتم : نماز خوندم با عشرت خانم خوندیم ازش بپرسین به قران ... گفت: برو سفره رو پهن کن علی الان سر و کله اش پیدا میشه ... علی که از در اومد تو با صدای بلند منو صدا کرد ..لیلا ؟ لیلا ؟ و اومد تو اتاق ,,عزیز خانم با حرص گفت : علیک سلام علی آقا ...تو آخر این دختره ی شیرین عقل رو از اینم که هست خراب تر می کنی .. دست و صورتو بشور و بیا ,,,زنت داره ما رو می خوره ... علی توجهی به اون نکرد و از من پرسید خوبی ؟ خیلی نگرانت بودم ..اخم کردم و چیزی نگفتم .. نمی تونستم از ترس عزیز خانم حرفی بزنم .. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فرياد مردمان همه از دست دشمن است فرياد سعدي از دل نامهربان دوست ...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
زمانی مادر قوت داشت خانه وسعت داشت فرش حرمت داشت آب برکت داشت ولی زمان... امان از چرخ زمان چقدر سرعت داشت...                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
‌ ما هیچ الهی همه تو....                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
دریا نبودم اما ... طوفان سرشت من بود ✍منصورنیا                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
دقیقا                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
👏👏👏                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
تیکه دار                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹