eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
﷽🕊🌹 🌹🕊﷽ 🌾 دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام 🌿 آب از سرم گذشته و من دست بسته ام 🌼 کار مرا حواله نده دست دیگری 🌷 محتاجم و فقط به تو امید بسته ام 🕊🌼 🌼🕊 🌹 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ 🌹 🌺🌷🌹 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
12.mp3
7.52M
[تلاوت صفحه دوازدهم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 با چشمای گرد شده نگاهش کردم ...پاکان اینجا چیکارمیکرد؟لحظه ای بعد به خودم با خشم جواب دادم:اه آیه شرکت باباشه ها. اما هنوز با تعجب نگاهش میکردم برخلاف انتظارم که منتظر یه طوفان جدید بودم لبخند گرمی زد وگفت:سلام بانو... نمیدونستم چشمام تا چه اندازه ای گشاد شدن...نعلبکی?شایدم به اندازه یه بشقاب ...اونقدر بهت زده ی لبخندش وکلمه بانو وهمینطور لحن مهربونش بودم که نفهمیدم کی دهنم بازشده....بادهن بازوچشمای گرد نگاهش کردم اما اون بیخیال گفت:وقت ناهارته? گیج سر تکون دادم -خوبه منم ناهار نخوردم با هم بخوریم -اقا پاکان شما حالتون خوبه? -خوبم خانوم شماخوبی? -مطمئنید خوبید?من آیه اما... -میدونم -پس چرا با من خوب رفتارمیکنید؟ناهارمهمون من واسه عذرخواهی- خب متوجه شدم درموردت اشتباه میکنم پس ممنون عذرخواهی الزم نیست - درضمن من باخودم ناهاراوردم -ازقورمه سبزی دیشب- چی؟ دستی به شکمش کشید وبا هیجان گفت:عالیه پس باهم میخوریم. با بازشدن دراسانسور و بیرون رفتنش فرصت اعتراض ازم گرفته شد سریع به سمت میزم رفت و منتظربه من نگاه کرد...زیرلب زمزمه کردم:خدایا خودت کمکم کن...وبه سمت میزم رفتم و روصندلی نشستم وگفتم:اگه میخواید زنگ بزنم براتون غذا بیارن من نه بشقاب اضافه دارم نه قاشق وهمینطورم برای یه نفرغذا اوردم بیخیال به سمت اشپزخونه رفت ومدتی بعد با یه بشقاب وقاشق برگشت و رو میزم نشست:اقاپاکان چیکارمیکنین؟چرارومیزنشستین- چیکارمیکنم؟خب چون جا نبود- به صندلیای ارباب رجوع اشاره کردم:اون همه صندلی-آیه خانوم فکرنمیکردم انقدرخسیس باشی یه غذا-خوا ستیما- بازهم بیخیال جواب داد:میشه برام غذا بریزی گشنمه اقا پاکان زشته از رومیز بلند شین کالفه پوفی کردم این پسرقسم خورده بود آبرومو ببره ولی من که اجازه نمیدادم!! سریع ظرف غذامو بیرون اوردم نصف غذارو تو بشقابش ریختم واونم با لبخند شروع به خوردن کرد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 ظرف غذام روبرداشتم وبه سمت صندلیا رفتم که با دهن پرگفت:هی هی کجامیری?? روصندلی نشستم وگفتم:جایی نمیرم اومدم اینجاغذابخورم یه طوری نگاهم کرد...طوری که معنیشو نفهمیدم...شاید تعجب بود تو نگاهش ...هرچی که بود من نتونستم سر در بیارم واحتمالا هیچ کسم غیرازخودش نتونه نگاهشو تعبیرکنه...باهمون فاصله ازهم مشغول خوردن بودیم که دراتاق اقای پاکزاد بازشد وبا دیدن پاکان گل ازگلش شکفت به سمتش رفت :اومدی؟ -بله با اجازه تون جناب رییس قبل ازشروع کارت یه دوراین اطراف بزن شرکتو یادبگیری- پاکان نگاهی بهم انداخت:اخه اینطوری شاید گم بشم بابا با صدای بلند خندید:مگه بچه ای توپسر -کاردیگه یدفعه دیدی گم شدم یه ساعت منشیتو بهم قرض بده بابا نگاهی به من انداخت که قاشق به دست خشکم زده بود وبعد نگاهشو به سمت پاکان سوق داد:میگم یکی همراهت بیاد من منشیمو لازم دارم... حس کردم یه پوزخند رو لبای پاکان شکل گرفت!نه!دوباره سوءتفاهم... لحظه ای بعد پوزخند محوشد و لبخند زد و گفت:یه ساعته دیگه بابا با تعجب به پاکان نگاه کردم چرا اصرار داشت حتما من شرکت رو نشونش بدم ؟اصلا چرا اومده بود اینجا کار کنه؟ تاجایی که من میدونستم خودش یه شرکت موفق داشت،دلیل اینکاراش چی بود ؟ بابا هم فقط سری تکون داد و گفت :باشه پس آیه دخترم تو یه لحظه با من بیا متعجب از جام بلند شدم و در حالی که هنوز تو بهت حرف های پاکان بودم به سمت دفتر بابا رفتم. بابا کلافه دستی به موهای جوگندمی اش کشید و گفت :من نمیدونم این پسر دوباره چه نقشه ای کشیده با چشمای گرد شده به بابا نگاه کردم نقشه؟ چه نقشه ای؟ اصلا درمورد چی ؟چرا پاکان باید نقشه ای داشته باشه پرسیدم :منظورتون چیه ؟ ببین دخترم میدونم سخته اما لطفا ،دارم ازت خواهش میکنم هرچی که پاکان گفت هرکاری که- کرد تو ببخشیش میدونم میخواد یه کاری کنه که تو از اونجا بری سریع گفتم :خوب اگه واقعا آقا پاکان راضی نیست من از اون خونه میرم بابام به من سربار بودن و غاصب بودن یاد نداده چپ چپ نگاهم کرد و گفت :باز شروع کردی دختر تو..... هنوز پاکان کاری نکرده داری اینطوری حرف میزنی چه برسه که پاکان چیزی هم بگه خب اجبار نیست که خوب ایشون خوششون نمیاد یه غریبه تو خونه اشون باشه و حریم خصوصی- پدر و خودشو خراب کنه دیگه نمیذارم یک قدم هم ازم دور بشی- اگه پاکان پسرمه توئم دخترمی و حتی اگه خودتم بخوای من نمیذارم هیچ بنی بشری لذت داشتن یه دختر خوب مثل تو رو ازم بگیره نگاه عمیقی بهم کرد که تاثیر حرفاش رو بیشتر کنه و در ادامه گفت :حالا هم میتونی بری، فقط به حرفای پاکان اهمیت نده. چشمی زیر لب گفتم و از در بیرون زدم پاکان پشت میزم نشسته بود و داشت کیفمو وارسی میکرد تعجب کردم داشت چیکارمیکرد؟تقریباجیغ زدم:داری چیکارمیکنی؟ هول شد کیفو به سمت میز پرت کرد و با دست پاچگی گفت :ه...هی...هیچی با عصبانیت گفتم :به چه حقی تو کیف منو وارسی میکنی؟ اصلا ...اصلا برای چی داشتی کیف منو میگشتی ؟اصلا شاید من توش کله ی آدم قایم کرده بودم اون موقع چیکار میکردی؟ با قیافه ای مظلومانه گفت:کله ی آدمه رو میذاشتم سرجاش! 🪴🪴 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
زنده باد کسانی که بدون حساب و کتاب دوستمان دارند...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
الهی وقتی خسته ای بی پناه نمونی ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
زندگی کوتاه تر از اونه که وایسی تا یکی آدم بشه ...!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
قشنگ تر از انتقام گرفتن دیدن پشیمونیه...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خودت برای خودت نور باش!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
🌸🦋 امیدوارم.... شبی بیاد ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
28.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ زیبای آذری💐🌸🌸                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای بسیار دلنشین از استاد اسدپور 👌🌷🌷                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا ببینید 🙏🏻 غولی به نام استرس ‼️                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
مسعود پزشکیان 10.000.000 ازپزشکیان نباید ترسید از جهل ونادانی مردم باید ترسید معاویه:👇🏻 قوی تر از ذوالفقار علی سراغ داری؟ عمروعاص :👇🏻 آری جهل مردم...! مردمی که ۸ سال خواری وذلت رو تجربه کردن .. مردمی که ۸ سال بی آبی و بی برقی رو تجربه کردن مرمی که چند برار شدن قیمت بنزین رو تجربه کردند مردمی که اختلاس ودزدیهای مقام ها واقوام انهارا دیدند.. مردمی که هشت سال تعطیلی کارخانه ها .کارگاهها و...و... روتجربه کردن مردمی که خرابی وکساد بازارها .گرانی مسکن .بیکاری .نداری وفقر رودر دوره روحانی تجربه کردن مردمی که روزانه مرگ ۷۰۰تا ۸۰۰ نفر ازمرگ عزیزان خود را به دلیل بیماری کرونا و تهیه نکردن ووارد نکردن عمدا واکسن کرونا توسط روحانی رو با چشم‌خود دیدن مردمی که سند ۲۰۳۰ و برجام رودیدن مردمی که ذلت و خواری‌ وزانو زدن وزیرخارجه کشور اقای ظریف رو دربرابر غرب و کشور عربستان را تجربه کردند ... وبا این کار ظریف.. کلا ارزش و اعتبار تمام ایران و دین وآبرو وفرهنگ هزار ساله ایران در برابر غربیهای تازه به دوران رسیده زانو زد و بازهم همین مردم وبازهم همین مردم😔به دنبال تکرار این تاریخ کثیف هستند ..! ➥ @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باارزش ترین چیز در زندگی دل آدم هاست اگر کسی دلش رو بهت سپرد امانت دار خوبی باش ...!                    @Aksneveshteheitaa               ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن روحانی در پیامی توهین آمیز به مرحوم شهید رئیسی از مردم خواست به مسعود پزشکیان رای بدهند... 😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی... تو را سپاس میگويم از اينکه دوباره خورشيد مهرت از پشت پرده ی تاريکی و ظلمت طلوع کرد و جلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند " سلام صبح عالیتان متعالی " ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❣ 📖 السَّلامُ عَلی الْمُدَّخَرِ لِکَرامَةِ اَوْلِیآءِ اللَّهِ وَ بَوارِ اَعْدآئِهِ... 🌱سلام بر مولایی که با آمدنش دوستان خدا سربلند می شوند و دشمنان خدا سر به نیست. 🌱سلام بر او و بر روزی که خدا در انتظار آن است. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
13.mp3
7.55M
[تلاوت صفحه سیزدهم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 عصبی تر شدم اصلا حوصله ی خوشمزه بازی نداشتم گفتم :آقا پاکان برای چی داشتید کیف منو وارسی میکردید ؟ دستی به شکمش کشید و گفت :دنبال یه چیز خوردنی بودم به سمت آبدارخونه اشاره کردم و گفتم :اونجا رو میبینید؟ بهش میگن آبدارخونه یه یخچال داره که همه چی توش هست ....اصلا اینم نه ،اون تلفنی که روی میزه رو میبینید با اون دفترچه تلفن ؟شماره ی یه رستوران رو میگرفتین و برای خودتون غذا سفارش میدادید -آخه قورمه سبزی میخواستم از عصبانیت گر گرفته بودم و مطمئن بود که صورتم کبود شده داد زدم :منکه اون قورمه سبزی رو جلوی چشم خودتون تقسیم کردم بین خودم و شما و به ظرف خودم و خودش که روی میز بود اشاره کردم که با دیدن ظرف خودم که اونم خالی بود با تعجب پرسیدم :پس غذای من کو ؟؟؟؟ پاکان دوباره با لودگی جواب داد :خوب گشنمه ام بود با حرص گفتم :نوش جاااااان بلند خندید و گفت :این نوش جانی که تو گفتی از صد تا کوفتت بشه بدتر بود میدونستی ؟ جوابی به حرفش ندادم و فقط گفتم :پاشین شرکت رو بهتون نشون بدم احساس کردم پوزخندی روی لبش نشست که خیلی سریع هم محو شدوپرسید :کار بابا باهات تموم شد ؟ -آها پس شروع کنیم دیگه- اوهوم یه دو سه تا چیز بود که باید بهم میگفت بعد از بلند شدنش و اون وکارمندا روبهم معرفی کردم وبعداز اتمام توضیحات لازمه رو به من گفت :خوب بریم دیگه به سمت میز من میرفتیم که گفت :بابا قرارداده ها و سهام هاشون توی کامپبوتر اتاقش نگه میداره یا تو هم داریشون ؟ -نشونم بده- منم دارمشون بعد از توضیح دادن تمام قراردادهاوتوضیح دادن راجبشون بالاخره رسیدم به پوشه ی پاکان با تعجب پرسید :این چیه دیگه ؟ -مهم ترین اتفاقاتی که تو این شرکت میفته قرار دادهای پرسود و معامله های پر در آمد موفقیت های خاطره انگیز نقشه های فوق العاده ی معماری همه و همه توی این پوشه است 🪴🪴🪴 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 با بهت پرسید :چرا به اسم منه ؟ با لبخند گفتم :چون بابا ،خیلی دوست داره با تعجب گفت :بابا ؟ -آره دیگه بابای تو و البته این روزها بابای من پاکان بی توجه به حرفم سرش رو برگردوند و با دقت به تمام اطلاعات نگاه کرد یه ذره ازش فاصله گرفتم و روی صندلی مخصوص ارباب رجوع نشستم ...توی این موقعیت یه مرد خیلی جدی و جذاب به نظر می رسید یه مرد خانواده که توی کارش غرق میشه یکی مثل بابا حسینم هرموقع یه پرونده میومد دستش با همین دقت مشغولش می شد و از اطرافش بی خبر توی همین حس و حال بودم که پاکان پرسید :بابا چیکارت داشت ؟ کاملا گیج خاطراتم بودم به خاطر همین بدون اینکه بفهمم چی میگم گفتم :میخواست بهم هشدار بده که تو یه نقشه داری! با تعجب سرشو از مانیتور بالا آورد و به من که توی هپروت بودم نگاه کرد و گفت :نقشه چه نقشه ای ؟ با تعجب سرمو بالا آوردم و پرسیدم :چی شده ؟ سرشو با خنده تکون داد و گفت :هیچی با اصرار پرسیدم :نه احساس میکنم یه چیزی گفتم -نه چیز خاصی نگفتی شونه ای بالا انداختم که پرسید :کارت اینجا سخته؟ گاهی وقتا اصلا احساس میکنم بیکارم چون کار خاصی انجام نمیدم- دانشگاه میرفتی؟ -آره- با تعجب نگاهم کرد و گفت :مدرکتو نگرفتی--نشد که بگیرم چی میخوندی ؟ کارشناسی ارشد روانشناسی- -چرا نشد ؟ قطره اشکی به خاطر یاد آوری اون خاطرات تلخ از گوشه ی چشمش چکید و گفت :بابام فوت کرد -خدا بیامرزه توی خاطرات اون روزای تلخ غرق شدم روزای افسردگیم شیون ها و جیغ های از ته دل ،بابا بابا گفتنام و جوابی نشنیدن هام موقعی که بابامو با یه پارچه ی سفید که سفت و سخت دورش پیچیده شده بود توی اون گودال میذاشتن فریادهای من که داد میزدم بابام اونجا نمیتونه بخوابه بابام قدش بلنده بابام تو اون دو متر جا نمیشه بابام شبا تشنه اش میشه تو اون خاکی که هیچی توش نداره نذاریدش .... بابام هنوز جوون بود بابام هنوز بابام بود من دیگه تکیه گاهی به اون محکمی از کجا پیدا کنم دیگه کی خاطره های بچگی هام یادشه تا هر دفعه تعریف کنه و خودش بلند بلند بخنده دیگه کدوم مردی پیدا میشه که توی ماموریتش به جای یه نفر دیگه بمیره!!... هنوز غرق تفکراتم بودم که پاکان دوباره پرسید :به نظرت من نقشه ای دارم ؟ شونه ای بالا انداختم و گفتم :بابا که اینطور میگه -بابا چی میگه ؟میگه نقشه داری که منو از اون خونه بندازی بیرون وقتیم که گفتم اگه آقا پاکان راضی نیست برم- خیلی جدی گفت تازه یه دختر خوب مثل من پیدا کرده و به هیچ وجه هم نمیخواد منو از دست بده -چه اعتماد به نفسیم داده بهت یهو به خودم اومدم و گفتم :چی شده ؟ بلند بلند خندید و گفت :وااااااااای خدای من دختر خیلی باحالی چقدر راحت میشه ازت اعتراف گرفت با تعجب بهش نگاه کردم اما با فهمیدن سوتی ای که دادم سریع کوبیدم تو صورتم و گفتم :خاک به سرم شد همون لحظه بابا هم اومد بیرون و گفت :خب بریم دیگه میخوام ببینم امشب دخترم چی برامون میپزه با لبخند گفتم :تا شما چی میل داشته باشین پاکان سریع گفت :زرشک پلو با مرغ و سالاد شیرازی 🦋🦋🦋 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن روحانی در پیامی توهین آمیز به مرحوم شهید رئیسی از مردم خواست به مسعود پزشکیان رای بدهند... 😔😔
ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﻣﺴﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻭﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﺯﻧﮓ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﯼ ﻣﻬﺎﺟﺮ , ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ                    @Aksneveshteheitaa                ●○●