eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 🦚 شیرینی هایی که همراه گلناز درست کرده بودیم رو یکی یکی توی سینی میذاشتم،دوماه و نیم از اون روزی که آقام اورهان رو با اون حال از عمارت بیرون کرد میگذشت،آقام به سختی تونست خودشو کنترل کنه تا به قولی که بهم داده بود عمل کنه،دلم خون بود از طرفی نگران حال اورهان بودمو از طرفی آقام که روز به روز آب تر میشد و از طرف دیگه،آنام که اینقدر غصه منو خورده بود که عزیز اجازه شیردادن به احمد رو ازش گرفت و مجبور شدیم برای احمد دایه بگیریم،تا به قول عزیز آنام شیر غم به خوردش نده! دایه ای که عزیز براش پیدا کرده بود زن خوبی به نظر میرسید یه دختر داشت که همراه خودش میاورد عمارت ما،شوهرش چند ماهی میشد که مرده،هر چی با خودم فکر میکردم به نظرم شیر اون باید بیشتر از آنام غم داشته باشه،چند روزی که اومد‌ خودش رو توی خونه جا کرد و عزیز بهش اتاق توی حیاط رو داد تا دیگه نیازی به رفت و آمد نداشته باشه،همون اتاقی که من همه خاطرات بچگیمو سپری کرده بودم حالا بزرگ شدن ثنا رو توش میدیدم،درست با همون کمبود و درست با همون شوق و ذوق! چند روز بعد از رفتن اورهان گلناز رو یواشکی فرستادم ده بالا که به بهونه دیدن دختر خاله ی تازه عروسش از اورهان برام خبر بیاره،میگفت ندیدتش و از ساره شنیده که اورهان چند روزی میشه رفته شهر و احتمال داره که برای همیشه همونجا زندگی کنه،نمیدونستم سهیلا رو طلاق داده یا نه،اما از رفتنش خیلی دلگیر بودم احساس میکردم فاصله بینمون هر روز بیشتر و بیشتر میشه! همون روزای اول جداییم بود که خاله صنوبر پا پیش گذاشت و منو برای حسین خواستگاری کرد،همه رضایت داشتن حتی آقام اما من اصلا حس خوبی به حسین نداشتم نه تنها به حسین بلکه به هیچ پسر دیگه ای،آقامم که حال و روزمو میدید اصرار نمیکرد و تموم غمشو میریخت توی خودش،توی این چند ماه کلی لاغر شده بود و چند باری دیده بودم که توی باغ یواشکی اشک میریزه حالا نمیدونم به حال من یا برادرش یا اردشیر،یا شایدم همه با هم! روزایی که گذشت همه تکرار پشت تکرار بودن تنها چیزی که به زندگیم امید میداد بزرگ شدن احمد بود،که تموم عشقمو نثارش میکردم! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻